Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
gravity chronometer
زمان سنج گرانشی
Other Matches
gravitational potential energy
انرژی پتانسیل گرانشی پتانسیل گرانشی
gravitational
گرانشی
gravitation
جاذبه گرانشی
gravitational energy
انرژی گرانشی
gravitational force
نیروی گرانشی
gravitational mass
جرم گرانشی
gravitational potential
پتانسیل گرانشی
gravitational waves
امواج گرانشی
gravity davit
جرثقیل گرانشی
gravitational attraction
جاذبه گرانشی
law of gravity
نیروی گرانشی
gravity davit
قایق بالابر گرانشی
gravitational collapse
فرو ریزش گرانشی
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
seek time
زمان جستجو زمان طلب
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
present
زمان حاضر زمان حال
presented
زمان حاضر زمان حال
presenting
زمان حاضر زمان حال
presents
زمان حاضر زمان حال
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
early time
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
short cycle annealing
سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
cryptoperiod
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
tense
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses
زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight
زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
contemporaneous
هم زمان
date
زمان
thence
از ان زمان
times
زمان
dates
زمان
stroked
زمان
away
از ان زمان
zeitgeist
زمان
whene'er
هر زمان
timed
زمان
time of blowing
زمان دم
simultaneously
در یک زمان
thitherto
تا ان زمان
yet
تا ان زمان
strokes
زمان
stroke
زمان
terming
زمان
termed
زمان
term
زمان
synchrone
هم زمان
synchronous
هم زمان
stroking
زمان
ticker
[colloquial]
[watch]
زمان
coinstantaneous
هم زمان
time-consuming
زمان بر
time-piece
زمان
timepiece
زمان
cotemporaneous
هم زمان
periods
زمان
tempos
زمان
period
زمان
tempo
زمان
clock
زمان
time consuming
زمان بر
clocks
زمان ها
time
زمان
cycle time
زمان
nonsynchronous
ناهم زمان
multiplication time
زمان ضرب
passtime
زمان گذارستون
prescription
مرور زمان
orthogenesis
جبر زمان
prescriptions
مرور زمان
miscellaneous time
زمان متفرقه
coking period
زمان کک سازی
blue moon
زمان دراز
non productive time
زمان مرده
coking time
زمان کک سازی
compilation time
زمان کامپایل
load time
زمان بارکردن
leisure time
زمان اسودگی
lapses
گذشت زمان
linkage time
زمان پیوند
lapsing
گذشت زمان
whoopee
زمان خوشی
light load period
زمان بار کم
length of time
طول زمان
loading time
زمان بارگیری
lapse
گذشت زمان
mean time
زمان متوسط
maximum duration
زمان حداکثر
lost time
زمان مفقوده
man and boy
از زمان بچگی
makeup time
زمان جبران
maintenance period
زمان تعمیرات
lost time
زمان گمگشته
microcycle
واحد زمان
compile time
زمان کامپایل
scheduler
زمان بند
response time
زمان پاسخ
response time
زمان واگنش
relief time
زمان استراحت
relaxation time
زمان اسایش
regression time
زمان برگشت
reflex time
زمان بازتاب
reference time
زمان مرجع
response time
زمان واکنش
running time
زمان رانش
run time
زمان اجرا
clk
زمان سنج
civil time
زمان عرفی
chronoscope
زمان نما
rise time
زمان خیز
chronoscope
زمان سنج
retention time
زمان بازداری
chronophobia
زمان هراسی
return perion
زمان برگشت
recurrence interval
زمان برگشت
present tense
زمان حال
timing
زمان سنجی
production time
زمان تولید
clocked
با سنجش زمان
preterit
زمان ماضی
preparation time
زمان تهیه
physiological time
زمان فیزیولوژیکی
period of concentration
زمان تمرکز
peace time
در زمان صلح
peace time
زمان صلح
chromometer
زمان سنج
chronograph
زمان نگار
chronometer
زمان سنج
recovery time
زمان بهبود
reasonable time
زمان معقول
timing
زمان گیری
timing
زمان بندی
timing
زمان احتراق
reaction time
زمان واکنش
production time
زمان ساخت
budget period
زمان بودجه
lead time
زمان پیشگیری
dead time
زمان گمگشته
local time
زمان محلی
f. tense
زمان اینده
exposure time
زمان پرتودهی
activity time
زمان هر فعالیت
exposure time
زمان پرتوگیری
exposure time
زمان نوردهی
expected time
زمان تحمل
fire time
زمان انفجار
floor to floor time
زمان اصلی
fusing time
زمان ذوب
adverb of time
فرف زمان
decay time
زمان تباهی
decay time
زمان اضمحلال
add time
زمان جمع
add time
زمان افزایش
delay allowance
زمان تقسیم
adaptation time
زمان انطباق
fuze setting
زمان ماسوره
time lag
زمان مرده
connect time
زمان اتصال
development time
زمان توسعه
time lags
زمان مرده
execution time
زمان اجرا
time lags
زمان تاخیر
dwell idling time
زمان هرزگردی
effective time
زمان موثر
equilibrium time
زمان تعادل
ephemeris time
زمان نجومی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com