English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
post time زمان شروع اسبدوانی
Other Matches
break جداکردن دو بوکسور ازیورتمه به چهارنعل حرکت از دروازه شروع اسبدوانی
breaks جداکردن دو بوکسور ازیورتمه به چهارنعل حرکت از دروازه شروع اسبدوانی
set up مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
speed مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
speeding مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
speeds مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
commencement of employment زمان شروع اشتغال
initial setting time of concrete زمان شروع گرفتن سیمان
early start زودترین زمان شروع یک فعالیت
production cycle زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
response 1-زمان بین شروع یک عمل کاربر
responses 1-زمان بین شروع یک عمل کاربر
sailing date تاریخ شروع سفر دریایی زمان حرکت
late time زمان بین سقوط بمب تا شروع انفجار اتمی
block time زمان سپری شده ا لحظه شروع حرکت هواپیما تالحظه توقف
helo پیام عمومی شروع کار که دریک سیستم اشتراک زمان توسط ترمینالها بکار می رود
ti;me to go زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
splash screen صفحه نمایش ابتدایی که در زمان شروع برنامه برای مدت کوتاهی نمایش داده میشود
times زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
timed زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
lapped یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
cycle زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
cycled زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
cycles زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
circuits پیست اسبدوانی
circuit پیست اسبدوانی
conditions مقررات و شرایط اسبدوانی
grasses چمن مسیر اسبدوانی
grass چمن مسیر اسبدوانی
boys سوارکار مسابقه اسبدوانی
turf پیست چمن اسبدوانی
boy سوارکار مسابقه اسبدوانی
start off شروع کردن شروع شدن
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
stretch قسمت اخر مسیر اسبدوانی
stretched قسمت اخر مسیر اسبدوانی
free legged بدون کلاف پا در مسابقه اسبدوانی
stretches قسمت اخر مسیر اسبدوانی
early foot سرعت بیش از حد در آغاز اسبدوانی
posted تیر یا میله در مسیر اسبدوانی
highweight handicap مسابقه اسبدوانی با امتیازمتفاوت وزن
flat race مسیر هموار بی مانع اسبدوانی
posts تیر یا میله در مسیر اسبدوانی
post تیر یا میله در مسیر اسبدوانی
post- تیر یا میله در مسیر اسبدوانی
training track مسیر تمرینی مسابقه اسبدوانی
barriers نقطه اغاز مسابقه اسبدوانی مانع
patrol judge داور برج طول مسیر اسبدوانی
clubhouse turn انحنای پیست اسبدوانی پس ازخط پایان
barrier نقطه اغاز مسابقه اسبدوانی مانع
turfman صاحب اسب و علاقه مند به اسبدوانی
condition book کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
handride اسبدوانی بدون کمک مهمیز یاشلاق
steeplechase اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
steeplechases اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
track پیست مسابقه اتومبیل رانی یا اسبدوانی مسیر بیضی شکل دو و میدانی
pole چوبدستی اسکی تیرهای عمودی در کنارداخلی مسیر اسبدوانی نیزه پرش
poles چوبدستی اسکی تیرهای عمودی در کنارداخلی مسیر اسبدوانی نیزه پرش
tracks پیست مسابقه اتومبیل رانی یا اسبدوانی مسیر بیضی شکل دو و میدانی
tracked پیست مسابقه اتومبیل رانی یا اسبدوانی مسیر بیضی شکل دو و میدانی
launching area منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
initiation شروع کار شروع
access time کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrivals زمان حضور زمان رسیدن
presenting زمان حاضر زمان حال
seek time زمان جستجو زمان طلب
presented زمان حاضر زمان حال
present زمان حاضر زمان حال
arrival زمان حضور زمان رسیدن
response time زمان جواب زمان پاسخگویی
presents زمان حاضر زمان حال
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
classic مسابقههای سنتی سالانه پنج مسابقه مهم اسبدوانی سالانه انگلستان
classics مسابقههای سنتی سالانه پنج مسابقه مهم اسبدوانی سالانه انگلستان
fasts سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fastest سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fasted سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fast سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
interlook dormant period زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
cryptoperiod زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
short cycle annealing سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
early time زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
tensest زمان فعل تصریف زمان فعل
tense زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses زمان فعل تصریف زمان فعل
Redo it. Do it over again. از سر شروع کن
right of begin حق شروع
kick off شروع
inception شروع
get-go <idiom> شروع
open fire شروع
kick-off <idiom> شروع
beginnings شروع
beginning شروع
incipience or ency شروع
opening شروع
inchoation شروع
openings شروع
onset شروع
attempted شروع به جرم
outbreak شروع حادثه
starter شروع کننده
restart شروع مجدد
outbreaks شروع حادثه
attempted theft شروع به سرقت
attempt شروع به جرم
start in <idiom> شروع کار
initial point نقطه شروع
attempting شروع به جرم
attempts شروع به جرم
beginning of negotiations شروع مذاکره
restart شروع دوباره
here goes nothing <idiom> آماده شروع
warm start شروع گرم
beginning of message شروع پیام
splash line خط شروع غواصی
line of departure خط شروع حمله
kick off <idiom> شروع کردن
headstart امتیاز در شروع
set about <idiom> شروع کردن
shove off <idiom> شروع ،ترک
take on <idiom> شروع به همکاری
take up <idiom> شروع یک سرگرمی
streek شروع کردن
began شروع کرده
proceed with deliberations شروع مذاکرات
to strike into شروع کردن
firing line خط شروع تیراندازی
start key کلید شروع
start of heading شروع عنوان
starting platform سکوی شروع
start of taxt شروع متن
starting gate دروازه شروع
start signal علامت شروع
tee off شروع کردن
start element عنصر شروع
take up <idiom> شروع کردن
incipit شروع و اغاز
start bit بیت شروع
beginning of message شروع پیغام
trig خط شروع مسابقه
origin نقطه شروع
touch off <idiom> شروع کاری
terminus a que نقطه شروع
lis mota شروع دعوی
scratch line خط شروع مسابقه
starting block سکوی شروع
embark upon شروع کردن
set in شروع کردن
burgeoned شروع برشدکردن
zeroes محل شروع
jump off شروع حمله
zero محل شروع
rise and shine شروع بیداری
jump off شروع بحمله
initials نقط ه شروع
alphas اغاز شروع
initialing نقط ه شروع
burgeon شروع برشدکردن
set out شروع بکارکردن
value نقط ه شروع
commencing شروع کردن
commences شروع کردن
burgeoning شروع برشدکردن
initialling نقط ه شروع
kick off شروع حمله
burgeons شروع برشدکردن
initialed نقط ه شروع
initialled نقط ه شروع
initial نقط ه شروع
resumption تجدید شروع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com