English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
base period زمان مبنا
Other Matches
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
base line خط مبنا
grade line خط مبنا
radix مبنا
benchmarks مبنا
benchmark مبنا
datum line خط مبنا
datum deck پل مبنا
datum مبنا
basis مبنا
base point نقطه مبنا
base mortar خمپاره مبنا
base mortar قبضه مبنا
reference point نقطه مبنا
base number عدد مبنا
base peak پیک مبنا
base rates نرخ مبنا
base piece قبضه مبنا
base rates تعرفه مبنا
base map نقشه مبنا
radix point نقطه مبنا
flash color رنگ مبنا
flat paint رنگ مبنا
base rate تعرفه مبنا
base rate نرخ مبنا
range منحنی مبنا
base address آدرس مبنا
base camp پایگاه مبنا
radix complement مکمل مبنا
reference piece توپ مبنا
datum plane افق مبنا
basing rate نرخ مبنا
basis price قیمت مبنا
bench mark نشانه مبنا
ranged منحنی مبنا
base price قیمت مبنا
datum سطح مبنا
ranges منحنی مبنا
foundation پایه مبنا
bottom plate صفحه مبنا
reference cell پیل مبنا
base piece توپ مبنا
chart base چارت مبنا
design speed سرعت مبنا
basic load بار مبنا
reference electrode الکترود مبنا
base unit یکان مبنا
reference phase فاز مبنا
base speed سرعت مبنا
basic price قیمت مبنا
basic capacity گنجایش مبنا
outline plan طرح مبنا
basis مبنا بنیاد
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
absolute paths مسیر نسبت به یک مبنا
elevation تراز از سطح مبنا
elevations تراز از سطح مبنا
base line end station ایستگاه انتهایی خط مبنا
ranged تغییر کردن خط مبنا
range تغییر کردن خط مبنا
base stock control کنترل موجودی مبنا
ranges تغییر کردن خط مبنا
base symbol علایم قراردادی مبنا
circuits روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
mixed radix notation نشان گذاری امیخته مبنا
reference line خط راهنمای تعیین جهات خط برگشت خط مبنا
base circle هر قسمت اریب از یک سیلندر دایره مبنا
rise and fall تعیین پستی و بلندی نقاط نسبت به سطح مبنا
access time کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrivals زمان حضور زمان رسیدن
present زمان حاضر زمان حال
presented زمان حاضر زمان حال
presenting زمان حاضر زمان حال
presents زمان حاضر زمان حال
arrival زمان حضور زمان رسیدن
seek time زمان جستجو زمان طلب
response time زمان جواب زمان پاسخگویی
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
sanctuary منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
sanctuaries منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
production cycle زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
plene administravit بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
test piece توپ مبنا یا توپ نمونه درخصلت یابی
reference datum سطح مبنای نقشه برداری سطح مبنا
base section رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
interlook dormant period زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
reciprocal agreement قراردادی که دو کشور برای توسعه روابط اقتصادی با یکدیگرمنعقد می سازند و بر این مبنا به یکدیگر امتیازاتی ازنظر تعرفه گمرکی و عوارض و تسهیلات می دهند
frequencies زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
hexadecimal notation سیستم اعداد به همراه اعداد مبنا و A تا F
base depot امادگاه واقع در پایگاه امادگاه مبنا
hex سیستم اعداد به همراه اعداد مبنا و A تا F
splits زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
basic ration جیره مقدماتی جیره مبنا
cryptoperiod زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
short cycle annealing سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
early time زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
tensest زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses زمان فعل تصریف زمان فعل
tense زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
altitude height سطح مبنای اندازه گیری ارتفاع هواپیما ارتفاع هواپیما از سطح مبنا
date زمان
timepiece زمان
stroked زمان
stroke زمان
time-piece زمان
ticker [colloquial] [watch] زمان
clock زمان
termed زمان
strokes زمان
terming زمان
dates زمان
term زمان
clocks زمان ها
away از ان زمان
contemporaneous هم زمان
thence از ان زمان
stroking زمان
time of blowing زمان دم
timed زمان
periods زمان
period زمان
cotemporaneous هم زمان
yet تا ان زمان
coinstantaneous هم زمان
simultaneously در یک زمان
time زمان
whene'er هر زمان
zeitgeist زمان
tempos زمان
synchronous هم زمان
synchrone هم زمان
time consuming زمان بر
tempo زمان
cycle time زمان
thitherto تا ان زمان
time-consuming زمان بر
times زمان
timing زمان سنجی
lost time زمان گمگشته
lost time زمان مفقوده
loading time زمان بارگیری
load time زمان بارکردن
makeup time زمان جبران
holding time زمان نگهداری
maintenance period زمان تعمیرات
kill time زمان کشندگی
hereunto تا این زمان
greenwich time زمان گرینیچ
handleing time زمان بررسی
timing زمان احتراق
timing زمان بندی
timing زمان گیری
head seek time زمان جستجوی هد
linkage time زمان پیوند
hour meter زمان شمار
inlet time زمان ورود
lapse گذشت زمان
inoperative time زمان کسرخدمت
lead time زمان پیشگیری
input time زمان اولیه
installation time زمان نصب
period دوره زمان
latency زمان بیکاری
instruction time زمان دستورالعمل
lapse time زمان کاهش
intervalometer زمان سنج
intravital در زمان زندگی
lapse of time مرور زمان
time period دوره زمان
intravitam در زمان زندگی
incidentals time زمان اتفاقی
lapses گذشت زمان
incidentals time زمان ضمنی
light load period زمان بار کم
length of time طول زمان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com