English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
tea-time زمان چای و عصرانه
Other Matches
five tea عصرانه
tea party عصرانه چای
tea parties عصرانه چای
high tea عصرانه مفصل
naker دمامه عصرانه مفصل
kettledrums دمامه عصرانه مفصل
kettle drum دمامه عصرانه مفصل
meat tea چایی یا عصرانه با گوشت
kettledrum دمامه عصرانه مفصل
the dansant مجلس چای ورقص عصرانه
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presenting زمان حاضر زمان حال
seek time زمان جستجو زمان طلب
response time زمان جواب زمان پاسخگویی
arrivals زمان حضور زمان رسیدن
present زمان حاضر زمان حال
arrival زمان حضور زمان رسیدن
presented زمان حاضر زمان حال
presents زمان حاضر زمان حال
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
timed مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
cryptoperiod زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
short cycle annealing سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
early time زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
tenses زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing زمان فعل تصریف زمان فعل
tense زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
date زمان
stroking زمان
cotemporaneous هم زمان
strokes زمان
term زمان
time of blowing زمان دم
away از ان زمان
dates زمان
zeitgeist زمان
timed زمان
terming زمان
coinstantaneous هم زمان
synchronous هم زمان
cycle time زمان
thitherto تا ان زمان
stroked زمان
stroke زمان
synchrone هم زمان
termed زمان
times زمان
simultaneously در یک زمان
time-consuming زمان بر
time consuming زمان بر
clocks زمان ها
timepiece زمان
time-piece زمان
ticker [colloquial] [watch] زمان
whene'er هر زمان
period زمان
yet تا ان زمان
periods زمان
tempos زمان
tempo زمان
clock زمان
time زمان
contemporaneous هم زمان
thence از ان زمان
time dependent وابسته به زمان
budget period زمان بودجه
the preterite tense زمان گذشته
time of one's life <idiom> زمان عالی
tea-time زمان چای
chromometer زمان سنج
chronograph زمان نگار
time interval زمان طی شده
time lapse مرور زمان
the past tense زمان گذشته
whoopee زمان خوشی
attack timing زمان بندی تک
time of disintegration زمان انفجار
lapsing گذشت زمان
base period زمان مبنا
time log جدول زمان
lapses گذشت زمان
chronometer زمان سنج
civil time زمان عرفی
the secular bird فرید زمان
prescriptions مرور زمان
prescription مرور زمان
clocked با سنجش زمان
coking period زمان کک سازی
compile time زمان کامپایل
compilation time زمان کامپایل
chronoscope زمان نما
timing زمان سنجی
coking time زمان کک سازی
blue moon زمان دراز
chronophobia زمان هراسی
chronoscope زمان سنج
clk زمان سنج
transfer time زمان انتقال
time slice قطعه زمان
time lag زمان تاخیر
time lag زمان مرده
linkage time زمان پیوند
local time زمان محلی
variable time زمان متغیر
vicissitudes of time انقلابات زمان
wait time زمان انتظار
waiting time زمان انتظار
timeer زمان سنج
time lags زمان مرده
time utility استفاده از زمان
training time زمان تمرین
transit time زمان گذار
timming زمان گیری
transit time زمان عبور
transition time زمان تحول
transition time زمان انتقال
turn around time زمان برگشت
turnaround time زمان گردش
turnaround time زمان برگشت
universal time زمان عام
time lags زمان تاخیر
whenever هر زمان که هرگاه
within resonable time طی زمان معقول
pt زمان گذشته
real time زمان حقیقی
wartime زمان جنگ
add time زمان افزایش
add time زمان جمع
adverb of time فرف زمان
all crash زمان فوریت
allocated time زمان نامی
licensing hours زمان مجاز
association time زمان تداعی
PR زمان حال
past tense زمان گذشته
acceleration time زمان شتاب
access time زمان دستیابی
word time زمان کلمه
time perception ادراک زمان
activity time زمان هر فعالیت
adaptation time زمان انطباق
lapse گذشت زمان
zeitgeist روح زمان
scheduling زمان بندی
yesterday زمان گذشته
With passage of time . با گذشت زمان
connect time زمان اتصال
inoperative time زمان کسرخدمت
scheduler زمان بند
lead time زمان پیشگیری
leisure time زمان اسودگی
length of time طول زمان
light load period زمان بار کم
load time زمان بارکردن
loading time زمان بارگیری
running time زمان رانش
lost time زمان مفقوده
lost time زمان گمگشته
maintenance period زمان تعمیرات
run time زمان اجرا
makeup time زمان جبران
man and boy از زمان بچگی
latency زمان بیکاری
lapse time زمان کاهش
input time زمان اولیه
installation time زمان نصب
instruction time زمان دستورالعمل
setting time زمان گیرش
intervalometer زمان سنج
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com