English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (13 milliseconds)
English Persian
space زمان کوتاه
spaces زمان کوتاه
Search result with all words
rapid وسیله یا حافظهای که زمان دستیابی آن بسیار کوتاه است
fix استفاده از نوک خواندن و نوشتن ثابت جداگانه روی هر شیار دیسک تا زمان دستیابی کوتاه شود
fixes استفاده از نوک خواندن و نوشتن ثابت جداگانه روی هر شیار دیسک تا زمان دستیابی کوتاه شود
instantaneous access زمان دستیابی کوتاه به رسانه با دستیابی تصادفی
short cycle annealing سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
short time test ازمایش در مدت زمان کوتاه
Other Matches
short lunge نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
blast منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
blasts منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
pantywaist شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
shorthorn جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
circuit روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
short quard سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
access time کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrival زمان حضور زمان رسیدن
present زمان حاضر زمان حال
presented زمان حاضر زمان حال
presenting زمان حاضر زمان حال
presents زمان حاضر زمان حال
response time زمان جواب زمان پاسخگویی
arrivals زمان حضور زمان رسیدن
seek time زمان جستجو زمان طلب
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
imprescriptible وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
hurdle step جهش کوتاه روی یک پا پیش از شیرجه جهش کوتاه پیش از پریدن از روی خرک
interlook dormant period زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
linter ماشینی که پس از پاک کرن پنبه الیاف کوتاه چسبیده به تخم پنبه را میگیرد الیاف کوتاه پنبه که به تخم پنبه چسبیده است
early time زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
cryptoperiod زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
tensed زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing زمان فعل تصریف زمان فعل
tense زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
pygmies قد کوتاه
stunts کوتاه
bas relif کوتاه
stunting کوتاه
pigmy کوتاه
pigmy قد کوتاه
pygmy کوتاه
low کوتاه
pygmies کوتاه
scut دم کوتاه
down کوتاه
pigmies قد کوتاه
short کوتاه
liliputian قد کوتاه
curtal کوتاه
pygmy قد کوتاه
shorter کوتاه
stockiest کوتاه
pigmies کوتاه
concise <adj.> کوتاه
curt <adj.> کوتاه
fleeting <adj.> کوتاه
succinct <adj.> کوتاه
stockier کوتاه
succinct کوتاه
of short duration کوتاه
concise کوتاه
dwarfish کوتاه
short <adj.> کوتاه
stocky کوتاه
dumpy کوتاه
miniature کوتاه
miniatures کوتاه
little کوتاه
stunt کوتاه
shortest کوتاه
puny قد کوتاه
synoptic کوتاه
playlet نمایش کوتاه
shortens کوتاه تر کردن
bunny hop پرش کوتاه
brief description شرح کوتاه
transient فانی کوتاه
britches شلوار کوتاه
short drop دراپ کوتاه
briefed کوتاه مختصر
curt کوتاه ومختصر
transients فانی کوتاه
breeks شلوار کوتاه
short circuit اتصال کوتاه
brachydactyly کوتاه انگشتی
pygmy ادم کوتاه قد
brief کوتاه مختصر
briefer کوتاه مختصر
lie down استراحت کوتاه
pygmies ادم کوتاه قد
chitchat صحبت کوتاه
abbreviate کوتاه کردن
short-circuits اتصال کوتاه
piaffer یورتمه کوتاه
catnaps چرت کوتاه
catnapping چرت کوتاه
catnapped چرت کوتاه
catnap چرت کوتاه
chip shot ضربه کوتاه
poops صدای کوتاه
poop صدای کوتاه
shortening کوتاه شدگی
pigmies ادم کوتاه قد
chiton قبای کوتاه
shortens کوتاه کردن
shortened کوتاه تر کردن
shortened کوتاه کردن
shorten کوتاه تر کردن
shorten کوتاه کردن
by pass اتصال کوتاه
abbreviating کوتاه کردن
abbreviates کوتاه کردن
in the short run در کوتاه مدت
unabridged کوتاه نشده
razee کوتاه کردن
tutus دامن کوتاه
tutu دامن کوتاه
an incomprehensive report گزارش کوتاه
short-lists فهرست کوتاه
short-circuit اتصال کوتاه
hidebound کوتاه فکر
undersize اندازه کوتاه
shuffles گام کوتاه
truncation کوتاه سازی
apophthegm گفتار لب و کوتاه
tunicle لباس کوتاه
short haul خط سیر کوتاه
punch کوتاه قطور
punched کوتاه قطور
punches کوتاه قطور
short-haul خط سیر کوتاه
vamp جوراب کوتاه
mini-skirt دامن کوتاه
novelette داستان کوتاه
reef کوتاه کردن
reefs کوتاه کردن
novelettes داستان کوتاه
term paper رساله کوتاه
whiffet سوت یا پف کوتاه
wool of short staple پشم نخ کوتاه
short story داستان کوتاه
short stories داستان کوتاه
short-listing فهرست کوتاه
short-listed فهرست کوتاه
short-list فهرست کوتاه
shuffle گام کوتاه
abridge کوتاه کردن
shuffled گام کوتاه
mini-skirts دامن کوتاه
shuffling گام کوتاه
curtailment کوتاه سازی
shortest کوتاه مدت
shortest کوتاه کردن
to cut short کوتاه کردن
to fall short کوتاه امدن
idyll چکامه کوتاه
idyll قصیده کوتاه
to look in کوتاه کردن
idylls چکامه کوتاه
idylls قصیده کوتاه
laconic کوتاه موجز
scutter دو باگامهای کوتاه
paddle پاروی کوتاه
short brittle شکننده- کوتاه
basso relief برجسته کوتاه
short blast سوت کوتاه
short blast بوق کوتاه
shorter کوتاه کردن
paddling پاروی کوتاه
paddles پاروی کوتاه
paddled پاروی کوتاه
laconically کوتاه موجز
short-lived کوتاه مدت
To back down . کوتاه آمدن
short wave موج کوتاه
anecdotes قصهء کوتاه
anecdote قصهء کوتاه
short کوتاه کردن
short-wave موج کوتاه
short کوتاه مدت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com