Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
votaress
زنی که خود را وقف خدمت یاامری کرده باشد
Other Matches
i have served in the navy
در نیروی دریایی خدمت کرده ام
enlisted
داوطلب خدمت سربازی نام نویسی کرده
testate
متوفایی که وصیت کرده باشد
if he has found it
اگر ان را پیدا کرده باشد
he can scarcely have done that
مشکل این کار را کرده باشد
springer
قوطی حلبی در بستهای که باد کرده باشد
advanced pawn
پیادهای که از نیمه صفحه گذر کرده باشد
loaded dice
طاسی که یکسوی انرا سنگین کرده باشد
croppy
کسیکه موی سرش راکوتاه کرده باشد
profound gangrene
یعنی انکه گوشت زیادی را تباه کرده باشد
round robin (meeting or discussion)
<idiom>
جلسهای که درآن شخص ازیک گروه شرکت کرده باشد
course line shot
تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
white elephants
هر چیز گران که بیخ ریش صاحبش گیر کرده باشد
white elephant
هر چیز گران که بیخ ریش صاحبش گیر کرده باشد
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
career
شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careered
شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careering
شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careers
شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
aces
رتبهء اول خ-لبانی که حداقل 5هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
enclave
ناحیه ایکه حکومت کشورهای بیگانه انراکاملا احاطه کرده باشد
enclaves
ناحیه ایکه حکومت کشورهای بیگانه انراکاملا احاطه کرده باشد
parpen
سنگ تراشی مه از توی دیواری گذر کرده و ازدوسوی ان نمایان باشد
no matter how he has done it
هر جور میخواهدکرده باشد قطع نظر از اینکه چه جوراین کار را کرده است
The victim had done nothing to incite the attackers.
شخص مورد هدف کاری نکرد که ضاربین
[مجرمین]
را تحریک کرده باشد.
atole
جزیره یا جزایر مرجانی که اطراف دریاچه را مثل کمربندی احاطه کرده باشد
ace
رتبه اول خلبانی که حداقل پنج هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
precatory words
عبارتی در وصیتنامه که دران موصی تقاضایی از موصی له کرده باشد
oldster
ادم کار کشته که چهار سال در نیروی دریایی کار کرده باشد
holdees
پرسنل یا خودروها یا هواپیمایا کشتی که به طور موقت دریک پادگان توقف کرده ومنتظر دستور یا وسایل حرکت به سمت محل ماموریت باشد
duty assignment
واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
scarf joint
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
wait on
خدمت رسیدن و خدمت کردن
burgers
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak
گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
totalitarianism
سیستم حکومتی که در جمیع شئون زندگی فردی افراد یک ملت دخالت کرده ان را تابع برنامه کلی دولت می سازدکه این برنامه ممکن است درجهت منافع یک فرد یا یک گروه یا یک طبقه و یا کل اجتماع تنظیم شده باشد
I have a tooth abscess.
دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
dishonorable discharge
اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
wait upon
پیشخدمتی کردن خدمت رسیدن و خدمت کردن
a closed mouth catches no flies
<proverb>
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hotter
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
escutcheon
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
hotbed
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
open back
[نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
laptop
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
lapheld
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
wellŠsuppose it is so
خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
Zel-i Sultan vase
طرح گلدان ظل السلطان
[این طرح بصورت تکراری و قرینه شامل یک گلدان و دسته های گل می باشد و مربوط به زمان سلطنت قاجار می باشد.]
karachoph design
لچک ترنج کاراچف
[این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
offices
خدمت
service
خدمت
sorb
خدمت
duty
خدمت
serviced
خدمت
office
خدمت
on duty
سر خدمت
on service
سر خدمت
served
خدمت کردن به
serves
در خدمت بودن
casket
کلاه خدمت
caskets
کلاه خدمت
active service
خدمت کادرثابت
serve
خدمت کردن به
honorable service
خدمت با افتخار
served
خدمت کردن
served
در خدمت بودن
be off one's duty
سر خدمت نبودن
serves
خدمت کردن
au pairs
خدمت تهاتری
off duty
خارج از خدمت
obliging
اماده خدمت
information service
خدمت اطلاعاتی
conscription
خدمت اجباری
ministration
اداره خدمت
attendances
خدمت ملازمت
national service
خدمت ملی
ministrant
خدمت کننده
military service
خدمت نظامی
on duty
درحین خدمت
active federal service
خدمت کادر
bad conduct discharge
اخراج از خدمت
one's service
خدمت یکسره
serves
خدمت کردن به
public service
خدمت بجامعه
draft
به خدمت فراخواندن
drafted
به خدمت فراخواندن
drafts
به خدمت فراخواندن
in service
به خاطر خدمت
personal service
خدمت شخصی
attendance
خدمت ملازمت
servants
پیش خدمت
servant
پیش خدمت
chancery
در ان خدمت میکند
service obligation
تضمین خدمت
service medal
نشان خدمت
service contract
قرارداد خدمت
service cap
کلاه خدمت
compulsory service
خدمت وفیفه
minister
خدمت کردن
ministers
خدمت کردن
dismissal
اخراج از خدمت
dismissals
اخراج از خدمت
duty station
محل خدمت
exempt from duty
معاف از خدمت
extra duty
خدمت اضافی
desertion
فرار از خدمت
desertion
ترک خدمت
to wait
خدمت رسیدن
shore duty
خدمت ساحل
shipmate
هم خدمت درناو
veteran service
خدمت سربازی
service uniform
اونیفرم خدمت
service stairs
پلکان خدمت
service calls
شیپور خدمت
au pair
خدمت تهاتری
breach of duty
ترک خدمت
record of service
سابقه خدمت
serve
در خدمت بودن
serve
خدمت کردن
ready for duty
اماده خدمت
while on duty
حین خدمت
carded for record
از خدمت صف معاف
general discharge
خاتمه خدمت
half pay
حق انتظار خدمت
sea duty
خدمت دریا
charge
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
permanent duty station
محل خدمت دایمی
served
خدمت ارتشی کردن
servitude
خدمت اجباری رعیتی
served
خدمت انجام دادن
au pair
وابسته به مبادلهی خدمت
rotas
جدول نوبت خدمت
desertion
ترک خدمت کردن
serve
خدمت ارتشی کردن
to serve in the ranks
خدمت سربازی کردن
serve
خدمت انجام دادن
to bear arms
خدمت نظام کردن
au pairs
وابسته به مبادلهی خدمت
liable to military service
مشمول خدمت وفیفه
leaves of absence
ایام ترک خدمت
rewarded
جبران خدمت اجر
reward
جبران خدمت اجر
walking papers
ورقه خاتمه خدمت
walking ticket
ورقه خاتمه خدمت
service ribbon
لنت نشان خدمت
rewardable
جبران خدمت اجر
selective service
خدمت داوطلبانه نظام
service contract
قرارداد انجام خدمت
service bar
مدال یا نشان خدمت
rewards
جبران خدمت اجر
rota
جدول نوبت خدمت
leave of absence
ایام ترک خدمت
layoff
خاتمه دادن به خدمت
layoffs
خاتمه دادن به خدمت
serves
خدمت انجام دادن
serves
خدمت ارتشی کردن
military service
خدمت نظام وفیفه
military service
خدمت زیر پرچم
duty
ماموریت خدمت نگهبانی
reenlistment
دوباره به خدمت فراخواندن
preservice training
کاراموزی پیش از خدمت
active service
خدمت زیر پرچم
bronze service star
نشان خدمت برنزی
gun book
دفترچه خدمت توپ
certificate of service
تصدیق نامه خدمت
draft order
[American English]
دستور به خدمت
[سربازی]
call-up order
دستور به خدمت
[سربازی]
national service
خدمت نظام وظیفه
effective
سرباز اماده به خدمت
on-the-job training
آموزش ضمن خدمت
in serving training
اموزش ضمن خدمت
inbearing
فضولانه حاضر خدمت
active duty
خدمت کادر ثابت
honorable service
خدمت افتخار امیز
inbearing
ناخوانده حاضر خدمت
i am at your service
در خدمت شما هستم
arrival
حضور در خدمت فرستی
arrivals
حضور در خدمت فرستی
to serve in the army
درارتش خدمت کردن
d. certificate
ورقه پایان خدمت
conscientious objection
خودداری از خدمت سربازی
efective
واجدصلاحیت برای خدمت
exit interview
مصاحبه پایان خدمت
desert from military service
فراری از خدمت نظام
day of duty
تعداد روزهای خدمت
distinguished service cross
نشان صلیب خدمت
distinguished service cross
نشان خدمت ممتاز
rool crush
اثر تاخوردگی
[فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
ready reservist
جزو احتیاط اماده به خدمت
conscripted
به خدمت وفیفه احضار کردن
to serve one's term
دوره خدمت خود را طی کردن
to serve one's term
خدمت خودرا انجام دادن
interservice
بین یکانها در حین خدمت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com