English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
avarice زیاده جویی
Other Matches
supply economy صرفه جویی در مصرف اماد صرفه جویی تدارکاتی
kow-tows زیاده
supernumerary زیاده
more and more زیاده و زیاده
fulsomely زیاده از حد
overly زیاده
kow-towing زیاده
infrugal زیاده رو
kow-towed زیاده
intemperate زیاده رو
de trop زیاده
excesses زیاده از حد
excess زیاده از حد
indulgent زیاده رو
overmuch زیاده از حد
kow-tow زیاده
distemperate زیاده رو
extorsion زیاده ستانی
exorbitance زیاده روی
ultraism زیاده روی
self indulgence زیاده روی
hyperaesthetic زیاده از حد حساس
avaricious طماع زیاده جو
immoderation زیاده روی
inordinacy زیاده روی
intemperance زیاده روی
inordinateness زیاده روی
hyperpragia زیاده اندیشی
hairsplitting موشکافی زیاده از حد
acquisitive زیاده طلب
extortionary زیاده ستان
extortionate زیاده ستان
extortion زیاده ستانی
to pieces <idiom> خیلی زیاده
extorter زیاده ستان
excess clearance تولرانس زیاده از حد
surfeit زیاده روی
extravagances زیاده روی بی اعتدالی
insobriety زیاده روی در میگساری
rich زیاده چرب یا شیرین
richer زیاده چرب یا شیرین
extravagance زیاده روی بی اعتدالی
indulgences زیاده روی افراط
indulgence زیاده روی افراط
inexpressibly بیش از اندازه زیاده از حد
exceeding زیاده روی زیادتی
austerity ریاضت سادگی زیاده از حد
richest زیاده چرب یا شیرین
superheat زیاده از حد گرم کردن
intemperately ازروی افراط با زیاده روی
hypercriticize زیاده خرده گیری کردن
lay it on thick <idiom> زیاده حداز کسی تمجیدکردن
He is too clever(smart,shrewd). زیاده از حد زرنگ (نا قلا) است
crapulence زیاده روی درخوردونوش بی اعتدالی
To go too far . شور کاری را درآوردن ( زیاده روی )
supererogation زیاده روی درکار خوش خدمتی
over- پیشوندی بمعنی زیادو زیاده و بیش
over پیشوندی بمعنی زیادو زیاده و بیش
crapulent وابسته به هرزه خوری و زیاده روی
to push your luck [British English] to press your luck [American English] زیاده روی کردن [شورکاری را در آوردن] [اصطلاح مجازی]
ultraist کسیکه در مسائل دینی وسیاسی و مانند انها زیاده روی میکند
packing قرار دادن حجم زیاده داده در فضاهای ذخیره سازی کوچک
caviled عیب جویی
caviling عیب جویی
cavilled عیب جویی
cavil عیب جویی
predacity طعمه جویی
saving صرفه جویی
thrift صرفه جویی
frugality صرفه جویی
cavils عیب جویی
hedonism لذت جویی
pacifism صلح جویی
peaceableness صلح جویی
incalescence گرما جویی
pugnacity ستیزه جویی
scrappiness فتنه جویی
sociality جامعه جویی
termagancy ستیزه جویی
rocket [British E] عیب جویی
equilibration تعادل جویی
dissociability انزوا جویی
disputatiousness ستیزه جویی
currishness ستیزه جویی
censoriousness عیب جویی
barretry مرافعه جویی
offishness کناره جویی
reproaching عیب جویی
malignancy کینه جویی
adventurism حادثه جویی
reproached عیب جویی
polled رای جویی
reproach عیب جویی
reproaches عیب جویی
sedition فتنه جویی
poll رای جویی
economies صرفه جویی
polls رای جویی
economy صرفه جویی
interrogations باز جویی
interrogation باز جویی
revenges کینه جویی کردن
saves صرفه جویی کردن
revenging کینه جویی کردن
spareable قابل صرفه جویی
blame عیب جویی کردن از
shrewishly از روی ستیزه جویی
blamed عیب جویی کردن از
blames عیب جویی کردن از
revenge کینه جویی کردن
to inquire into a matter مطلبی را باز جویی
nemesis کینه جویی انتقام
peaceably ازروی صلح جویی
carp عیب جویی کردن
blaming عیب جویی کردن از
saved صرفه جویی کردن
revenged کینه جویی کردن
save صرفه جویی کردن
vituperate عیب جویی کردن
wrathful کینه جویی کردن
going-over عیب جویی شدید
goings-over عیب جویی شدید
parsimony صرفه جویی کم خرجی
cut corners <idiom> صرفه جویی کردن
competition هم چشمی سبقت جویی
To seak a remedy. چاره جویی کردن
to seek adventures مخاطره جویی کردن
to pick on عیب جویی کردن از
the primrose path عیش و نوش جویی
to make inquires into a matter چیز ی را باز جویی
to pull to pieces عیب جویی کردن از
to seek a remedy for something چاره جویی کردن
competitions هم چشمی سبقت جویی
etymologies ریشه جویی صرف
scrounges صرفه جویی کردن
scrounged صرفه جویی کردن
scrounge صرفه جویی کردن
avenging کینه جویی کردن
avenges کینه جویی کردن
avenged کینه جویی کردن
avenge کینه جویی کردن
crambo بازی قافیه جویی
reproaching عیب جویی کردن از
cavils عیب جویی کردن
scrounging صرفه جویی کردن
etymology ریشه جویی صرف
impugns عیب جویی کردن
cavil عیب جویی کردن
impugning عیب جویی کردن
caviled عیب جویی کردن
impugned عیب جویی کردن
caviling عیب جویی کردن
impugn عیب جویی کردن
cavilled عیب جویی کردن
disputatiously ازروی ستیزه جویی
reproaches عیب جویی کردن از
economizes صرفه جویی کردن
economize صرفه جویی کردن
economising صرفه جویی کردن
economises صرفه جویی کردن
economised صرفه جویی کردن
reproach عیب جویی کردن از
errantry دربدری حادثه جویی
economy factor ضریب صرفه جویی
reproached عیب جویی کردن از
domineer سلطه جویی کردن
economized صرفه جویی کردن
economizing method روش صرفه جویی
centripetal force قوه مرکز جویی
query تحقیق و باز جویی کردن
to tick somebody off [British E] از کسی عیب جویی کردن
querying تحقیق و باز جویی کردن
queries تحقیق و باز جویی کردن
to chide somebody از کسی عیب جویی کردن
to take somebody to task از کسی عیب جویی کردن
reproof عیب جویی [اصطلاح روزمره]
censure عیب جویی [اصطلاح روزمره]
finger-wagging عیب جویی [اصطلاح روزمره]
queried تحقیق و باز جویی کردن
to tell somebody off از کسی عیب جویی کردن
to take vengeance on a person از کسی کینه جویی کردن
time saver صرفه جویی کننده در وقت
to cut up rough کینه جویی یا کج خویی کردن
to enter into an enquiry وارد باز جویی شدن
scrappiness اوراق شدگی ستیزه جویی
providence صرفه جویی اینده نگری
economizer صرفه جویی کننده انرژی
gas saving صرفه جویی در مصرف بنزین
an economist of time متخصص در صرفه جویی وقت
feed heater دستگاه صرفه جویی درحرارت
to save up for something برای چیزی صرفه جویی کردن
To stint . To be cheese - paring . گدا بازی درآوردن ( صر فه جویی زیادی )
austerity package بسته صرفه جویی [اقتصاد] [سیاست]
nurse شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
an economist of time کسی که میتواند در وقت صرفه جویی کند
nursed شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
it savours of revenge بوی انتقام یاکینه جویی ازان می اید
I'm saving up for a new bike. من برای یک دوچرخه جدید صرفه جویی می کنم.
nurses شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
indulged زیاده روی کردن شوخی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com