English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (25 milliseconds)
English Persian
to a oneself to ساختن احوال خودراوفق دادن
Other Matches
personal status احوال شخصیه
indentity سجل احوال
externality احوال فاهری
documents of indentity اسناد سجل احوال
document of identity اسناد سجل و احوال
register offices اداره ثبت احوال
census office دایره سجل و احوال
civil status office دفتر سجل و احوال
register office اداره ثبت احوال
vital statistics امار ثبت احوال
census office اداره امار و ثبت احوال
superintendent registrar سرپرست ثبت احوال یک ناحیه
form تشکیل دادن ساختن
forms تشکیل دادن ساختن
formed تشکیل دادن ساختن
I dont feel like work today. جویای حال ( احوال ) کسی شدن
modifies تغییر دادن معتدل ساختن
vary متنوع ساختن تنوع دادن به
to make over انتقال دادن دوباره ساختن
polarizing قطبش دادن دوقطبی ساختن
put away مردود ساختن طلاق دادن
polarizes قطبش دادن دوقطبی ساختن
polarize قطبش دادن دوقطبی ساختن
polarising قطبش دادن دوقطبی ساختن
make over انتقال دادن دوباره ساختن
modify تغییر دادن معتدل ساختن
tp put to rout شکست دادن وپراکنده ساختن
accredits معتبر ساختن اختیار دادن
varies متنوع ساختن تنوع دادن به
accredit معتبر ساختن اختیار دادن
polarised قطبش دادن دوقطبی ساختن
polarises قطبش دادن دوقطبی ساختن
accrediting معتبر ساختن اختیار دادن
modifying تغییر دادن معتدل ساختن
imparted سهم دادن بهره مند ساختن
impart سهم دادن بهره مند ساختن
imparts سهم دادن بهره مند ساختن
imparting سهم دادن بهره مند ساختن
how are you چگونه اید احوال شماچطوراست حال شماچگونه است
counterpose درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن
scareup فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
To ask after someone [someones health] حال کسی را پرسیدن. [جویای احوال کسی شدن.]
images مجسم کردن خوب شرح دادن مجسم ساختن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
shed خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds خون جاری ساختن جاری ساختن
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
fabrication ساختن
idolizes بت ساختن
idolized بت ساختن
idolize بت ساختن
idolising بت ساختن
idolises بت ساختن
idolised بت ساختن
dree ساختن با
constructing ساختن
idolizing بت ساختن
creating ساختن
manufactures ساختن
makes ساختن
constructed ساختن
put-up ساختن
set up ساختن
invents ساختن
fashions مد ساختن
fashioning مد ساختن
create ساختن
fashioned مد ساختن
fashion مد ساختن
creates ساختن
produced ساختن
produces ساختن
inventing ساختن
construct ساختن
invented ساختن
put up ساختن
to t. up ساختن
unifying تک ساختن
unify تک ساختن
build ساختن
buildings ساختن
builds ساختن
unifies تک ساختن
composes ساختن
upbuild ساختن
pill حب ساختن
produce ساختن
pills حب ساختن
indite ساختن
upgrades ساختن
invent ساختن
compose ساختن
generate ساختن
mints ساختن
fabricated ساختن
fabricate ساختن
mint ساختن
to make away ساختن
miscreate بد ساختن
bridges پل ساختن
remake از نو ساختن
to get along ساختن
bridged پل ساختن
generated ساختن
generates ساختن
forborne ساختن با
fabricates ساختن
confect ساختن
upgraded ساختن
to go in with ساختن با
fabricating ساختن
minted ساختن
upgrading ساختن
upgrade ساختن
minting ساختن
generating ساختن
carbonize کک ساختن
constructs ساختن
bulid ساختن
manufactured ساختن
bridge پل ساختن
remakes از نو ساختن
manufacture ساختن
to make a shift ساختن
pellet حب ساختن
make ساختن
outrage بی حرمت ساختن
externalizes فاهری ساختن
seated جایگزین ساختن
play music موسیقی ساختن
make music موسیقی ساختن
seats جایگزین ساختن
outrages بی حرمت ساختن
lay off متوقف ساختن
externalises فاهری ساختن
outraged بی حرمت ساختن
play music موزیک ساختن
seat جایگزین ساختن
let out اشکار ساختن
maximises بیشینه ساختن
copied نمونه ساختن
copies نمونه ساختن
outraging بی حرمت ساختن
copy نمونه ساختن
produced ساختن محصول
accosting مخاطب ساختن
copying نمونه ساختن
maximised بیشینه ساختن
kithe اشکار ساختن
accosts مخاطب ساختن
produces ساختن محصول
externalized فاهری ساختن
wetted مرطوب ساختن
admire متعجب ساختن
constructed ساختن یا ایجاد
snarl خشمگین ساختن
documentation مستند ساختن
construct ساختن یا ایجاد
discover مکشوف ساختن
discovered مکشوف ساختن
discovering مکشوف ساختن
wettest مرطوب ساختن
accost مخاطب ساختن
make music موزیک ساختن
reconciling راضی ساختن
internalization درونی ساختن
island جزیره ساختن
reconciles راضی ساختن
islands جزیره ساختن
irrationalize نامعقول ساختن
constructs ساختن یا ایجاد
accosted مخاطب ساختن
concrete بتن ساختن
reconcile راضی ساختن
externalizing فاهری ساختن
snarls خشمگین ساختن
externalize فاهری ساختن
wets مرطوب ساختن
wet مرطوب ساختن
discovers مکشوف ساختن
produce ساختن محصول
mason up ساختن دیوار
externalising فاهری ساختن
play music آهنگ ساختن
snarled خشمگین ساختن
snarling خشمگین ساختن
externalised فاهری ساختن
constructing ساختن یا ایجاد
denigration سیاه ساختن
make music آهنگ ساختن
vitiating ناپاک ساختن
accustoming معتاد ساختن
accustoms معتاد ساختن
blocks بلوک ساختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com