English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
add up <idiom> سازگار و قابل قبول به نظر رسیدن
Other Matches
admissible قابل قبول
admittable قابل قبول
valid قابل قبول
receivable قابل قبول
sufficiently <adv.> قابل قبول
acceptance limit حد قابل قبول
adequately [sufficiently] <adv.> قابل قبول
aceptive قابل قبول
sufficing <adj.> قابل قبول
sufficient <adj.> قابل قبول
acceptable <adj.> قابل قبول
adequate <adj.> قابل قبول
good [sufficient] <adj.> قابل قبول
tolerable قابل قبول
believable قابل قبول
allowable قابل قبول
passable قابل قبول
reasonable قابل قبول
acceptable قابل قبول
satisfactory <adj.> قابل قبول
to be valid قابل قبول بودن
loss appraisal ضایعات قابل قبول
admissibleness بطور قابل قبول
permissible stress خستگی قابل قبول
admissible load بار قابل قبول
popularity قابل قبول عامه
sit right (negative) <idiom> غیر قابل قبول
admissible stress تلاش قابل قبول
credibility قابل قبول بودن
to hold water قابل قبول بودن
legal tender پول قابل قبول
hard currencies ارز قابل قبول
acceptance tolerance حد مجاز قابل قبول
eligibly بطور قابل قبول
valid assumptions فروض قابل قبول
zone of acceptability منطقه قابل قبول
acceptable quality level سطح کیفیت قابل قبول
acceptable product فراورده جانشین قابل قبول
cut off ratio حداقل نرخ قابل قبول
primafacie در بادی امر قابل قبول
europatents حق اختراع قابل قبول دراروپا
acceptable alter nate product فراورده مشابه قابل قبول
argumentum یک سلسله دلایل قابل قبول
persona non grata شخص غیر قابل قبول
admissibly بطور قابل قبول چنانکه روا
principal challenger رد عضو هیات منصفه با دلیل قابل قبول
standards اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
standard اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
operation exposure guide حداکثر دوز اتمی قابل قبول یاقابل دریافت
signalled تبدیل یا ترجمه سیگنال به صورتی به توسط وسیله قابل قبول باشد
signaled تبدیل یا ترجمه سیگنال به صورتی به توسط وسیله قابل قبول باشد
signal تبدیل یا ترجمه سیگنال به صورتی به توسط وسیله قابل قبول باشد
nuncupative will در CL این وصیت فقط در مورد سربازان و ملوانان در حال خدمت قابل قبول است
wind aided اگر سرعت باد در ساعت بیش از 74/4متر باشد رکورد بدست امده قابل قبول نیست
pooler وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
the end sanctifies the means خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
beats گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beat گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
to come to a he باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
incompatible نا سازگار
salubrious سازگار
well adjusted سازگار
favourable سازگار
in tune سازگار
agreeable سازگار
towardly سازگار
malleable سازگار
congruous سازگار
matchable سازگار
maladjusted کژ سازگار
compatible <adj.> سازگار
harmonic سازگار
simpatico <adj.> سازگار
compossible <adj.> سازگار
consistent سازگار
downward compatible سازگار رو به پایین
self consistent خود سازگار
adaptive system سیستم سازگار
adaptive radiation پرتوش سازگار
adjust سازگار کردن
syntonic سازگار بامحیط
harmonious موزون سازگار موافق
salubriously بطور سازگار یا گوارا
compatible software نرم افزار سازگار
self consistent field میدان خود سازگار
software compatible نرم افزار سازگار
ibm pc compatible computer کامپیوتر شخصی سازگار باای بی ام
adjusting وفق دادن سازگار کردن
hartree methode روش میدان خود سازگار
pc 00 IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی XT
vectra pc tm IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی AT
adjusts وفق دادن سازگار کردن
tandy model 000hl IBکامپیوتر شخصی سازگار باریزکامپیوتر XT
self consistent field methode روش میدان خود سازگار
ISA - بیتی در IBM PC یا سازگار با آن به کار رود
hayes compatible modem تلفیق و تفکیک کننده سازگار باهیز
Industry Standard Architecture استاندارد برای باس در IBMPC یا سازگار با آن
to be congenial to somebody [things] برای کسی سازگار بودن [اشیا]
adopted types انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
Hayes Corporation مودمی که سازگار با مجموعه دستورات Hayes At است
downward compatible کامپیوتر سازگار با کامپیوترنسل قبل همساز رو به پایین
leading edge model IB سازگار است یک میکروکامپیوتر کم هزینه که با کامپیوتر شخصی
Atari ST و از پردازنده هایی استفاده می کنند که سازگار با IBM PC نیستند
pc write IB و کامپیوتر سازگار با ان برنامه مشهور پردازش کلمه برای PC
pcm شرکت تولید کننده تختههای جانبی که سازگار کامپیوتر تولیدکننده دیگر باشند
overscan از دست دادن متن در پایان خط وقتی که کامپیوتر ومانیتور بدرستی با هم سازگار نیستند
blue chip personal computer IB که در کشور کره توسط شرکت HYUNDAI ساخته میشودکامپیوترهای شخصی ارزان سازگار با
proprietary file format روش ذخیره سازی داده ساخت یک شرکت برای محصولاتش که با سایر محصولات سازگار نیست
conventional RAM در سیستم سازگار -IBM PC ناحیه حافظه با دستیابی تصادفی نصب شده روی PC با گنجایش چند کیلو بایت
Sound Blaster نوعی کارت صوتی برای PC سازگار ساخت Creative habs که امکان ضبط صدا روی دیسک را میدهد
conventional memory در سیستم سازگار -IBM PC ناحیه حافظه با دستیابی تصادفی نصب شده روی PC با گنجایش چند کیلو بایت
Intel شرکتی که اولین ریزپردازنده موجود را ساخت . و نیز پردازنده هایی ساختند که در IBMPC و کامپیوترهای سازگار استفاده میشود
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archimedes کامپیوتر شخصی شرکت Computers Acom که بر پایه پردازش مرکزی RICS است و با PC IBM یا Macintosh Apple سازگار نیست
ATD دستور استاندارد برای مودم های سازگار که در شماره گیری تلفن به کار می روند و توسط Hayes ایجاد شده اند
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
generic که با کل وسایل سخت افزاری و نرم افزاری یک تولید کننده سازگار باشد
programming قوانینی که برنامه باید به آنها تبدیل شود تا کد سازگار ایجاد شود
compaq computer corporation شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
boot اولین شیار دیسک راه اندازی روی فلاپی دیسک سازگار IBM
well assorted جور دارای کالا یا اجناس جور موافق سازگار
wine does not a with me شراب بمن نمیسازد باده بمن سازگار نیست
to adjust وفق دادن [سازگار کردن] [مطابق کردن ]
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
reception قبول
receptions قبول
acceptances قبول
acceptance قبول
admission قبول
acknowledgment قبول
admissions قبول
compliance قبول
intromission قبول
adoption قبول
imprimatur قبول
accept قبول کردن
ready acceptance حسن قبول
to take in قبول کردن
concedes قبول شکست
compliant قبول کننده
offer and acceptance ایجاب و قبول
intolerancy عدم قبول
non acceptance عدم قبول
naturalization قبول تابعیت
conceding قبول شکست
ratification قبول قبولی
concede قبول شکست
accepting قبول شدن
accept قبول شدن
implied acceptance قبول ضمنی
reply paid جواب قبول
accords قبول کردن
accorded قبول کردن
accord قبول کردن
accepting قبول کردن
accepts قبول شدن
pass قبول کردن
passed قبول کردن
passes قبول کردن
the optio to accept or reject اختیار قبول یا رد
conceded قبول شکست
incompliance عدم قبول
the g. or refusal of anything قبول یا ردچیزی
accepts قبول کردن
impossible [colloquial] <adj.> غیرقابل قبول
express acceptance قبول صریح
rejection عدم قبول
intolerance عدم قبول
passed <adj.> <past-p.> قبول شده
agreement قرار قبول
agreements قرار قبول
rejection قبول نکردن
authorized <adj.> <past-p.> قبول شده
acceptor قبول کننده
acceptation tacite قبول ضمنی
accepter قبول کننده
acceptant قبول کننده
acceptancy اماده قبول
entertain قبول کردن
entertained قبول کردن
entertains قبول کردن
acceptance by words قبول قولی
acceptance by conduct قبول فعلی
acceptably بطورقابل قبول
allowable load بارقابل قبول
authorised [British] <adj.> <past-p.> قبول شده
approved <adj.> <past-p.> قبول شده
allowed <adj.> <past-p.> قبول شده
agreed <adj.> <past-p.> قبول شده
adopter قبول کننده
admission of liability قبول بدهی
reply paid /RP/ [reply prepaid] جواب قبول
adhibit قبول کردن
acknowladgement of debt قبول بدهی
withdraw قبول نکردن
acceptability قابلیت قبول
honoured قبول کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com