Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
calender year
سال کامل تقویم یک سال
Other Matches
gregorian calendar
تقویم یا گاهنامه گریگوری تقویم مسیحی
almanacks
تقویم سالیانه تقویم نجومی
almanac
تقویم سالیانه تقویم نجومی
almanacs
تقویم سالیانه تقویم نجومی
full mobilization
تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
completed case
جعبه کامل خشاب کامل
full scale
باندازه کامل بمقیاس کامل
full annealing
بازپخت کامل تاباندن کامل
calender
تقویم
valuation
تقویم
appraisals
تقویم
evaluations
تقویم
appraisal
تقویم
valuations
تقویم
rating
تقویم
desktop
تقویم
calendar
تقویم
ratings
تقویم
calendars
تقویم
evaluation
تقویم
imago
حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough
بطور کامل کامل
calendars
تقویم ورزشی
assessments
تقویم براورد
assessment
تقویم براورد
valuing
تقویم کردن
value
تقویم کردن
address calendar
تقویم نجومی
air almanac
تقویم هوانوردی
almanach
تقویم نجومی
values
تقویم کردن
appraiser
تقویم کننده
calendar
تقویم ورزشی
assessing
تقویم کردن
ephermeris
تقویم نجومی
evaluate
تقویم کردن
estimates
تخمین تقویم
evaluated
تقویم کردن
ephemeris
تقویم نجومی
apprising
تقویم کردن
evaluates
تقویم کردن
evaluating
تقویم کردن
apprise
تقویم کردن
apprises
تقویم کردن
estimating
تخمین تقویم
assesses
تقویم کردن
estimate
تخمین تقویم
appraisable
قابل تقویم
estimated
تخمین تقویم
julain date
تقویم ژولین
information processing
تقویم اخبار
assess
تقویم کردن
assessed
تقویم کردن
appraisals
تقویم ارزیابی کردن
clock calendar board
تخته ساعت / تقویم
estimation
پیش بینی تقویم
estimations
پیش بینی تقویم
appraisal
تقویم ارزیابی کردن
anno hegirae
مطابق تقویم هجری
misestimate
بناحق تقویم کردن
misvalue
اشتباها تقویم کردن
kalendar
تقویم گاه نما
appraisement
تقویم و ارزیابی مال
assessable
قابل ارزیابی یا تقویم
appraises
تقویم کردن تخمین زدن
September
نهمین ماه تقویم مسیحی
appraised
تقویم کردن تخمین زدن
appraising
تقویم کردن تخمین زدن
rateable
مشمول مالیات قابل تقویم
ratable
قابل تقویم مشمول مالیات
ratable
مشمول مالیات قابل تقویم
evaluations
ارزیابی کردن تقویم اخبار
evaluation
ارزیابی کردن تقویم اخبار
the house was highly rated
خانه رازیاد تقویم کردند
appraise
تقویم کردن تخمین زدن
assessments
تقویم ارزیابی به منظور تعیین مالیات
undervaluation
تقویم یاارزیابی کمتر ازمیزان واقعی
Persian
[Iranian ]
calendar
گاه شماری ایرانی
[تقویم فارسی]
assessment
تقویم ارزیابی به منظور تعیین مالیات
appraising
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
synthesis
استنتاج تفسیر و تقویم اخبار در کسب اطلاعات
syntheses
استنتاج تفسیر و تقویم اخبار در کسب اطلاعات
appraises
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraised
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraise
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
sidekick
تقویم ملاقات وشماره گیر خودکار تلفن ارائه میدهد
sidekicks
تقویم ملاقات وشماره گیر خودکار تلفن ارائه میدهد
personal
امکان نرم افزاری که تاریخ روزانه کاربر را مدیریت و ذخیره میکند مثل تقویم
Schedule+
برنامه نرم افزاری که حاوی اصول مدیریت اطلاعات شخصی از قبیل تقویم روزانه است
entry
نقط های در زمان که یک برنامه یا کار یادسته اجرا میشود توسط تقویم سیستم عامل
workgroup
برنامهای که طوری طراحی شده که چندین کاربر استفاده کنند تا کارایی بالا رود. مثل تقویم یا زمان بند
entire
کامل
unmitigated
کامل
fullest
کامل
of ripe years
کامل
self-contained
کامل
all-out
کامل
semibreve
نت کامل
semibreves
نت کامل
main
کامل
exact
کامل
exacted
کامل
exacts
کامل
perfects
کامل
full
کامل
perfect
کامل
perfected
کامل
perfecting
کامل
in a entireness of state
کامل
searching
کامل
large
کامل
larger
کامل
largest
کامل
full-fledged
کامل
wall-to-wall
کامل
plenary
کامل
completing
کامل
completes
کامل
completed
کامل
complete
کامل
full fledged
کامل
saturation
کامل
absolute
کامل
unqualified
کامل
total
کامل
totalled
کامل
totaled
کامل
stark
کامل
plenaries
کامل
totalling
کامل
totals
کامل
empennage
دم کامل
starker
کامل
totaling
کامل
unabridged
کامل
echaustive
کامل
starkly
کامل
starkest
کامل
absolutes
کامل
evaluated
تقویم کردن قیمت کردن
evaluate
تقویم کردن قیمت کردن
evaluates
تقویم کردن قیمت کردن
processes
تقویم کردن تولید کردن
process
تقویم کردن تولید کردن
evaluating
تقویم کردن قیمت کردن
completeness check
تطبیق کامل
low tide or water
جزر کامل
elaborately
بطور کامل
complementary color
رنگ کامل
orbicular
مدور کامل
complete ditch
گود کامل
complete ditch
گودبرداری کامل
conversancy
اگاهی کامل
conversance
اشنایی کامل
total system
سیستم کامل
comprehensive insurance
بیمه کامل
completely specified
با تعیین کامل
complete substitution
جانشین کامل
accomplished
کامل شده
complete sound
فشنگ کامل
empery
سلطه کامل
conversance
اگاهی کامل
complete inventory
موجودی کامل
complete graph
گراف کامل
mature system
سیستم کامل
conversancy
اشنایی کامل
fixed round
فشنگ کامل
full step
یک قدم کامل
full load
فرفیت کامل
full load
بار کامل
full step
گام کامل
clamp
بست کامل
clamped
بست کامل
clamping
بست کامل
clamps
بست کامل
full justification
تطابق کامل
full mobilization
بسیج کامل
hottest
امادگی کامل
hotter
امادگی کامل
full speed
سرعت کامل
full section
برش کامل
full production
تولید کامل
full word
کلمه کامل
dismounted defilade
اختفاء کامل
absolute
کامل قطعی
absolutes
کامل قطعی
hot
امادگی کامل
hip and thigh
بطور کامل
full frame
قاب کامل
all in price
بهای کامل
full annealing
بازپخت کامل
foud royant a
سکته کامل
flying colors
توفیق کامل
hunky dory
بارضایت کامل
ideal dielectric
عایق کامل
integers
عدد کامل
fletcherism
وجویدن کامل ان
ideal radiator
تابشگر کامل
full annealing
کامل گداختن
full blown
تمام کامل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com