Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
leading lady
ستاره زنی که نقش اول رادرنمایش یا سینما بعهده دارد
Other Matches
handler
یک فایل یا تسهیلات وقفه را بعهده دارد دستگذار
handlers
یک فایل یا تسهیلات وقفه را بعهده دارد دستگذار
asteroids
نوعی اتشبازی که شکل ستاره دارد
asteroid
نوعی اتشبازی که شکل ستاره دارد
kinematograph
دستگاه سینما دوربین سینما
binary star
ستاره دوگانه ستاره دوتایی ستاره مزدوج
double star
ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
Lesghi star
ستاره لسگی
[این طرح را ستاره شاهسون نیز می نامند و در فرش های ترکیه و قفقاز و ایران بکار می رود. خود طرح از یک ستاره هشت وجهی با چهار فلش به سمت داخل تشکیل می گردد.]
dog star
ستاره شعرای یمانی ستاره کاروان کش
planets
ستاره سیار ستاره بخت
planet
ستاره سیار ستاره بخت
scalar
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
to take in hand
بعهده گرفتن
assumes
بعهده گرفتن
To undertake . To take on.
بعهده گرفتن
assume
بعهده گرفتن
at the owner's risk
بعهده مالک
To bear ( assume , accept ) a responsibility undertook the age of eighty .
مسئولیتی را بعهده گرفتن
presides
ریاست جلسه را بعهده داشتن
presiding
ریاست جلسه را بعهده داشتن
undertakes
بعهده گرفتن قول دادن
undertaken
بعهده گرفتن قول دادن
presided
ریاست جلسه را بعهده داشتن
preside
ریاست جلسه را بعهده داشتن
undertake
بعهده گرفتن قول دادن
concentrator
وسیله ابتدایی شبکه که حاوی توپولوژی منط قی است و گره ها متصل اند ولی هر بازوی ستاره به عنوان حلقه فیریکی به وسیله ستاره وصل است
This check is on bank Melli .
این چه بعهده بانک ملی است
at the owner's risk
با قید اینکه هرگونه خسارت بعهده مالک
stelliform
ستاره وار ستاره وش
tackles
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
governess
زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
governesses
زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
tackle
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackled
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackling
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
silver screen
سینما
filmed
سینما
film
سینما
picture palace
سینما
flicks
سینما
movie
سینما
movie theater
سینما
cinemas
سینما
motion picture
سینما
motion pictures
سینما
cinematograph
سینما
moving picture
سینما
moving pictures
سینما
flick
سینما
movies
سینما
flicked
سینما
flicking
سینما
the pictures
سینما
kinema or cin
سینما
cinema
سینما
screen
پرده سینما
screened
پرده سینما
filmdom
صنعت سینما
picture palace
جایگاه سینما
kinematograph
تمایشگاه سینما
screenland
جهان سینما
filmdom
جهان سینما
screening, screenings
پرده سینما
screens
پرده سینما
picture theatre
جایگاه سینما
picturedrome
جایگاه سینما
silver screen
پرده سینما
filmed
فیلم سینما
film
فیلم سینما
moving picture
فیلم سینما
On the movie screen.
روی پرده سینما
what say you to a cinema?
در باره سینما چه عقیده دارید
picture
سینما با عکس نشان دادن
moviegoers
کسی که اغلب به سینما میرود
picture theatre
سینما نمایش گاه متحرک
the forthcoming movie
فیلمی که به زودی به سینما می آید
pictured
سینما با عکس نشان دادن
pictures
سینما با عکس نشان دادن
moviegoer
کسی که اغلب به سینما میرود
picturing
سینما با عکس نشان دادن
There were teeming ( surging) crowds outside the entrance of the theatre house .
دم در سینما جمعیت موج می زند
I dont have time to go to the movies .
فرصت نمی کنم به سینما بروم
picturedrome
سینما نمایش گاه تصاویر متحرک
I am not much of a cinema-goer.
زیاد اهل سینما ( رفتن ) نیستم
top billing
بالاترین قسمت اگهی سینما صدر اعلان
What films are they showing at this cinema ( theatra house ) ?
این سینما چه فیلم هائی رانشان می دهد ؟
This is a perfect (an excellent) site for a cinema(theatre house).
این زمین برای ساختن یک سینما جان می دهد
subrogate
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
undertaker
کسیکه کفن ودفن مرده را بعهده میگیرد مقاطعه کارکفن ودفن متعهد
undertakers
کسیکه کفن ودفن مرده را بعهده میگیرد مقاطعه کارکفن ودفن متعهد
undertaking
کسیکه کفن ودفن مرده را بعهده میگیرد مقاطعه کارکفن ودفن متعهد
. The car is gathering momentum.
اتوموبیل دارد دور بر می دارد
goldie lock
فرمان پست رادار زمینی به هواپیما دایر بر اینکه رادارکنترل زمینی هدایت هواپیمارا بعهده گرفته است
errors and omissions expected
باستثنای اشتباهات وچیزهایکه از قلم افتاده این عبارت روی صورت حسابهانوشته میشود و یعنی مسئولیت اشتباهات بعهده شرکت نمیباشد
Walls have ears
<idiom>
دیوار موش دارد و موش گوش دارد
[اصطلاح]
labor theory of value
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
zero insertion force socket
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
enclave economices
اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears
دیوار موش دارد موش گوش دارد
stars
ستاره
starred
ستاره
star
ستاره
asterisk
ستاره
asterisks
ستاره
starless
بی ستاره
stellar
پر ستاره
aster
ستاره
georgium sidus
ستاره جرج
gaint star
ستاره غول
dwarf star
ستاره کوتوله
fixed star
ستاره ثابت
finger fish
ستاره دریایی
asteroid
شبیه ستاره
sea pad
ستاره دریایی
d. star
ستاره جفتی
hesperus
ستاره شام
evening star
ستاره شامگاهی
daystar
ستاره بامداد
day star
ستاره بامداد
hesper
ستاره مغرب
hexagram
ستاره شش وجهی
asterisks
نشان ستاره
starfish
ستاره دریایی
asterisk
نشان ستاره
astral
شبیه ستاره
comets
ستاره گیسودار
comet
ستاره گیسودار
Jove
ستاره مشتری
cameleopardalis
ستاره زرافه
astrologers
ستاره شناس
astrologer
ستاره شناس
goat
ستاره جدی
stellar
ستاره وار
stellar
شبیه ستاره
mars
ستاره مریخ
asterism
نشان ستاره
astronomer
ستاره شناس
astronomers
ستاره شناس
companion
ستاره ندیم
asteroids
شبیه ستاره
Pole Star
ستاره قطبی
astronmer
ستاره شناس
astronavigation
ستاره نوردی
asteroidal
مانند ستاره
asterial
ستاره شکل
an infinitude of stars
تعدادنامحدودی ستاره
goats
ستاره جدی
lodestar
ستاره راهنما
multiple star
ستاره چندگانه
star connection
اتصال ستاره
sea nettle
ستاره دریای
sabaism
ستاره پرستی
neptune
ستاره نپتون
neutron star
ستاره نوترونی
star finder
ستاره یاب
morning star
ستاره بامدادی
morning star
ستاره صبح
lodestaror load
ستاره قطبی
lucifer
ستاره بامدادی
lunette
ستاره صغیر
medusa
ستاره دریایی
star voltage
ولتاژ ستاره
star spangled
ستاره نشان
star spangled
مزین به ستاره
camelopard
ستاره زرافه
north star
ستاره قطبی
north star
ستاره شمالی
nova
فانی ستاره
proto star
پیش ستاره
polestar
ستاره قطبی
pip
ستاره سردوش
pipped
ستاره سردوش
pips
ستاره سردوش
pulsating star
ستاره تپنده
planetesimal
کوچک ستاره
pluto
ستاره پلوتو
polaris
ستاره قطبی
rolling stone
<idiom>
ستاره سهیل
polaris
ستاره جدی
pipping
ستاره سردوش
lodestar
ستاره قطبی
y winding
اتصال ستاره
stellate
ستاره مانند
stelliform
بشکل ستاره
y network
شبکه ستاره
supergaint
ستاره ابرغول
y connection
اتصال ستاره
vesper
ستاره غروب
farsi be engilisi
ارایشگاه ستاره
shooting stars
ستاره ثاقب
y voltage
ولتاژ ستاره
star washer
واشر ستاره ای
loadstar
ستاره راهنما
star bit
بیت ستاره
loadstar
ستاره قطبی
uranus
ستاره اورانوس
moring star
ستاره بامداد
starlike
ستاره مانند
shooting star
ستاره ثاقب
starlet
ستاره کوره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com