English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (7 milliseconds)
English Persian
reading rate سرعت خواندن
reading speed سرعت خواندن
Search result with all words
thin وسیله RAM با سرعت دستیابی سریع با استفاده از ماتریس خانههای مغناطیسی و ماتریس بنوک خواندن و نوشتن برای دستیابی به آنها
thinned وسیله RAM با سرعت دستیابی سریع با استفاده از ماتریس خانههای مغناطیسی و ماتریس بنوک خواندن و نوشتن برای دستیابی به آنها
thinners وسیله RAM با سرعت دستیابی سریع با استفاده از ماتریس خانههای مغناطیسی و ماتریس بنوک خواندن و نوشتن برای دستیابی به آنها
thinnest وسیله RAM با سرعت دستیابی سریع با استفاده از ماتریس خانههای مغناطیسی و ماتریس بنوک خواندن و نوشتن برای دستیابی به آنها
thins وسیله RAM با سرعت دستیابی سریع با استفاده از ماتریس خانههای مغناطیسی و ماتریس بنوک خواندن و نوشتن برای دستیابی به آنها
rapid محلهای ذخیره سازی که به سرعت قابل خواندن و نوشتن هستند
Other Matches
lilts اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
lilt اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
speed ring طوقه تطبیق سرعت توپ پدافند هوایی طبله سرعت نما
combined speed indicator عقربه نشان دهنده سرعت علمی و عملی سرعت نمای مرکب
inflow ratio نسبت سرعت واقعی رتورکرافت به سرعت محیطی نوک تیغه ها
indicated airspeed سرعت تعیین شده بوسیله سرعت نمای هواپیما
burning rate سرعت سوزش مهمات یا خرج سرعت مصرف سوخت
drag وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
dragged وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drags وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
tachometer اندازه گیر سرعت چرخش سرعت سنج
rate of flame propagation سرعت پخش شدن شعله سرعت احتراق
true air speed سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
machine number عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت
variable ratio گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
rate of pouring سرعت سیلان سرعت جاری شدن
muzzle velocity سرعت دهانهای سرعت اولیه گلوله
inputted فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
input فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
read head هد خواندن راس خواندن
support CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
chocked nozzle خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
accelerates سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerate سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerated سرعت دادن سرعت گرفتن
subsonic با سرعت کمتر از سرعت صوت
accelerating سرعت دادن سرعت گرفتن
mach hold بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
dragger شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
zero wait state که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
head crash برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
extends فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extending فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extend فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
cut off velocity سرعت موشک در لحظه جداشدن موتور سرعت صعودنهایی موشک
air plot wind velocity سرعت باد در مسیر هواپیما سرعت باد محاسبه شده
transonic سرعت سیال بین مافوق صوت و زیر سرعت صوت
fasted وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fast وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fastest وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasts وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
airspeed سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
declared speed سرعت اعلام شده به ناوگان سرعت استاندارد ناوگان
airspeeds سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
supersonic هواپیمای مافوق سرعت صوت با سرعت مافوق سرعت صوت
command speed سرعت تعیین شده هواپیما سرعت پیش بینی شده برای هواپیما
ground speed سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
sustained rate سرعت حرکت مداوم سرعت تکرار مداوم
aircraft block speed سرعت خالص هواپیما سرعت هواپیما از نظرتئوریکی
dragstrip مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
dragway مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
fasted آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fastest آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fast آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
calibrated air speed سرعت هوایی تنظیم شده سرعت تنظیم شده هواپیما
fasts آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
isotach خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت
high speed با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
decelerated از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerates از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerate از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerating از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
to take lessons یا خواندن
lip-read لب خواندن
reading age سن خواندن
lip-reads لب خواندن
lip read لب خواندن
rhapsodiz خواندن
reading خواندن
read خواندن
reads خواندن
readings خواندن
intones خواندن
intoning خواندن
recitations از بر خواندن
recitation از بر خواندن
misreads بد خواندن
misread بد خواندن
intoned خواندن
intone خواندن
misreading بد خواندن
unreadable غیرقابل خواندن
beatified مبارک خواندن
boast رجز خواندن
trills با تحریر خواندن
cites به دادگاه خواندن
citing به دادگاه خواندن
beatifying مبارک خواندن
beatify مبارک خواندن
lullabies لالایی خواندن
beatifies مبارک خواندن
parallel reading خواندن موازی
readable قابل خواندن
boasts رجز خواندن
boasted رجز خواندن
nondestructive read خواندن غیرمخرب
spell پی بردن به خواندن
brag رجز خواندن
To misread the facts . To infer wrongly . کور خواندن
bragged رجز خواندن
spells پی بردن به خواندن
brags رجز خواندن
perusing بدقت خواندن
peruses بدقت خواندن
spelled پی بردن به خواندن
bragging رجز خواندن
rehearsals تمرین از بر خواندن
rehearsal تمرین از بر خواندن
chortled سرودوتسبیح خواندن
peruse بدقت خواندن
perused بدقت خواندن
unreadable نامستحق خواندن
to throw down the glove بمبارزه خواندن
cited به دادگاه خواندن
lullaby لالایی خواندن
reading span فراخنای خواندن
reading station ایستگاه خواندن
readout خواندن بازخواندن
lulled لالایی خواندن
lulling لالایی خواندن
lulls لالایی خواندن
chortling سرودوتسبیح خواندن
reading readiness امادگی خواندن
chortles سرودوتسبیح خواندن
misreads غلط خواندن
read strobe بارقه خواندن
read/write خواندن- نوشتن
readability قابلیت خواندن
read pulse تپش خواندن
reading disability ناتوانی در خواندن
chortle سرودوتسبیح خواندن
reading habit عادت خواندن
reading quotient بهر خواندن
rhapsodiz از بر خواندن سرودن
read head نوک خواندن
raw head نوک خواندن
to glance بشتاب خواندن
to go to school درس خواندن
to read out بلند خواندن
to song a song سرود خواندن
scans با وزن خواندن
cite به دادگاه خواندن
scanned با وزن خواندن
trill با تحریر خواندن
to fling down the gauntlet بمبارزه خواندن
to call to witness بگواهی خواندن
to bid d. to بمبارزه خواندن
lull لالایی خواندن
r/w خواندن- نوشتن
numerate خواندن یاشمردن
quirister باجمع خواندن
psalmodize زبور خواندن
scan با وزن خواندن
misreading غلط خواندن
misread غلط خواندن
trilled با تحریر خواندن
chitter اواز خواندن
destructive read خواندن مخرب
to read wrong اشتباه [ی] خواندن
bastardize حرامزاده خواندن
criminate مجرم خواندن
criminiate مرجم خواندن
cantillate با اواز خواندن
sing سرود خواندن سراییدن
sings تصنیف اواز خواندن
photodigital memory خواندن چند بار
sings سرود خواندن سراییدن
literacy سواد خواندن ونوشتن
to strike up خواندن یازدن اغازکردن
to study for the bar درس حقوق خواندن
to get wise to someone <idiom> دست کسی را خواندن
chanted سرود یا اهنگ خواندن
to tune up خواندن ونواختن اغازکردن
literacy قادر به خواندن بودن
sing تصنیف اواز خواندن
chants سرود یا اهنگ خواندن
chanting سرود یا اهنگ خواندن
to read through something چیزی را کاملا خواندن
recite با صدایی موزون خواندن
he took to books پرداخت به کتاب خواندن
chant سرود یا اهنگ خواندن
recited با صدایی موزون خواندن
recites با صدایی موزون خواندن
reciting با صدایی موزون خواندن
psalm سرود مذهبی خواندن
bidden خواندن پیشنهاد دادن
psalms سرود مذهبی خواندن
when reading a book در حال خواندن کتابی
to read over something چیزی را کاملا خواندن
nonoverlap processing روشی که به وسیله ان خواندن
invite خواندن وعده گرفتن
studies درس خواندن خوانش
the three r's خواندن ونوشتن وحساب
read/write head نوک خواندن / نوشتن
vocals اوازی ویژه خواندن
vocal اوازی ویژه خواندن
reemploy دوباره بخدمت خواندن
orate نطق کردن خواندن
nondestructive خواندن غیر مخرب
speak one's piece <idiom> فکر کسی را خواندن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com