English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (32 milliseconds)
English Persian
suppress سرکوب کردن اتش یافعالیت یک یکان
suppresses سرکوب کردن اتش یافعالیت یک یکان
suppressing سرکوب کردن اتش یافعالیت یک یکان
Other Matches
force augmentation تقویت یکان اضافه کردن به نیروی یکان
suppresses سرکوب کردن
suppressing سرکوب کردن
suppress سرکوب کردن
suppression سرکوب کردن
represses سرکوب کردن در خود کوفتن
repress سرکوب کردن در خود کوفتن
repressing سرکوب کردن در خود کوفتن
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
parabiosis برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
zeroed out ازرده خارج شدن یکان رسیدن استعداد رزمی یکان به صفر
tenant یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
visit of courtesy بازدیدرسمی دوستانه فرمانده یک یکان از یکان دیگر
tenants یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
concurrent نرم افزار سیستم عامل که به چندین برنامه یافعالیت اجازه اجرای همزمان میدهد
designation عنوان یکان یاشخص معرف یکان
designations عنوان یکان یاشخص معرف یکان
detailing شرح مفصل یکان بقیه یکان
detail شرح مفصل یکان بقیه یکان
line replacement یکان تعویض کننده یکان جبهه
parent یکان سازمانی یکان مادر یا اصلی
combat arms یکان رزمی یکان درگیر در رزم
subactivity یکان زیردست یک قسمت یا یکان یا موسسه
afterexpulsion سرکوب
repressive سرکوب کننده
vantage سرکوب برتر
vantage ground زمین سرکوب
dominant حکم فرما سرکوب
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
tactical element یکان رزمی یکان تاکتیکی
unit mill سوخت استحقاقی یکان به حسب خودروهای موجودسوخت مصرفی خودروهای یکان در یک ستون
inactivate غیر فعال کردن ناو از رده خارج کردن یکان
shadower یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
regroups دور هم جمع کردن یکان
regrouping دور هم جمع کردن یکان
regroup دور هم جمع کردن یکان
dismissing منفصل کردن یکان مرخص
dismiss منفصل کردن یکان مرخص
dismisses منفصل کردن یکان مرخص
regrouped دور هم جمع کردن یکان
command information program برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
reinforcing در حال تقویت کردن یک یکان دیگر
passage of lines عبور کردن ازخط یک یکان دیگر
detaching جداکردن جدا کردن از یکان اصلی
detaches جداکردن جدا کردن از یکان اصلی
detach جداکردن جدا کردن از یکان اصلی
command یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
commanded یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
commands یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
flanking پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
flanked پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
flank پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
readiness condition وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
beachmaster's unit یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
aeromedical unit یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
casualty staging unit یکان بارگیری بیماران وزخمیها درهواپیما یکان بارگیری بیماران
suppressive خنثی کننده اتش سرکوب کننده
guiden پرچم یکان پرچم نماینده یکان
division slice یکان استاندارد لشگری یکان لشگری
cellular unit یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
staging unit یکان خدمات بارگیری یکان بارگیری
unit loading بارگیری کردن یکانها برای حمل و نقل بارگیری یکان
suppression خنثی کردن یک یکان از نظر اتش یا فعالیت سرکوبی اتش
duty with troops در یکان رزمی خدمت کردن شغل رزمی گرفتن
formation یکان
singly یکان یکان
unit یکان
units یکان
troop unit یکان سربازدار
designations اسم یکان
sergeants سرگروهبان یکان
designation اسم یکان
troop unit یکان صنفی
sergeant سرگروهبان یکان
trained عقبه یکان
troop basis مبنای یکان
activities قسمت یکان
designator code کد تشخیص یکان
divisional unit یکان لشگری
motorized یکان موتوری
muster book دفتروقایع یکان
distinguished unit یکان ممتاز
organizational یکان سازمانی
pertinent یکان لاحق
trains عقبه یکان
activity قسمت یکان
retraining command یکان بازاموزی
mechanized یکان مکانیزه
naval activity یکان دریایی
unit structure استخوانبندی یکان
unit supply تدارکات یکان
train عقبه یکان
train بنه یکان
organization chart نمودارسازمان یکان
unit training اموزش یکان
mobility تحرک یکان
composite یکان مختلط
composite یکان مرکب
unit structure سازمان یکان
separate یکان مستقل
separated یکان مستقل
frontalier یکان مرزی
detached unit یکان مامورشده
trained بنه یکان
straggler گم شده از یکان
straggler دورافتاده از یکان
strangle دورافتادن از یکان
separates یکان مستقل
stragglers گم شده از یکان
stragglers دورافتاده از یکان
paratroop یکان چترباز
single unit یکان مستقل
support command یکان پشتیبانی
active یکان کادر
major command یکان عمده
single unit یکان منفرد
service unit یکان خدمات
administrative command یکان اداری
combatcommand یکان رزمی
combined arms یکان مرکب
combined command یکان مرکب
advance gruard یکان جلودار
air command یکان هوایی
parent یکان لاحق
organizations یکان قسمت
serviced قسمت یکان
logistical command یکان لجستیکی
cavalry unit یکان سوارزرهی
shock troops یکان ضربت
identification code کدشناسایی یکان
fire unit یکان اتش
presence فرستی در یکان
intercommand بین یکان
organisations یکان قسمت
installation type نوع یکان
joint command یکان مشترک
organization یکان قسمت
first seargeant سرگروهبان یکان
service قسمت یکان
service force یکان خدمات
unit train بنه یکان
boundaries حدود یکان
beach organization یکان ساحلی
command strength استعداد یکان
composite unit یکان مختلط
march unit یکان راهپیمایی
boundary حدود یکان
mixed یکان مختلط
motor unit یکان موتوری
parent یکان اولیه
force basis مبنای یکان
organic یکان سازمانی
trains بنه یکان
combat , echelon یکان رزمی
tactical command یکان تاکتیکی
base unit یکان پایگاهی
base unit یکان مبنا
exempted station یکان مخصوص
command net شبکه یکان
frontalier جزو یکان مرزی
direct support unit یکان پشتیبانی مستقیم
intercommunication مخابرات داخلی یکان
command یکان قرارگاه عمده
detached unit یکان جدا شده
recovering جمع اوری یکان
force یکان قسمت نظامی
intransit یکان در حال حرکت
commanded یکان قرارگاه عمده
commands یکان قرارگاه عمده
journals دفتر روزنامه یکان
commodore فرمانده یکان هوایی
mountaineers یکان کوهستانی کوهنورد
forces یکان قسمت نظامی
forcing یکان قسمت نظامی
basic tactical unit یکان مبنای تاکتیکی
distinguished unit citation نشان یکان برجسته
property book دفتر دارایی یکان
general support یکان پشتیبانی عمومی
division engineer یکان مهندسی لشگر
beach unit یکان تهیه بارانداز
zone of action منطقه عملیات یکان
beachmaster's unit یکان لجستیک ساحلی
journal دفتر روزنامه یکان
document file پرونده اسناد یکان
mountaineer یکان کوهستانی کوهنورد
commodores فرمانده یکان هوایی
nonoperating strength جمعی غیرفعال در یکان
unit distribution روش تقسیم به یکان
unit distribution روش توزیع به یکان
communication chief رئیس مخابرات یکان
unit journal دفتر روزنامه یکان
unit kilometer مصرف کیلومتری یکان
command budget estimate براورد بودجه یکان
command axis محور حرکت یکان
command issuing office دفترتوزیع دستورالعملهای یکان
command liaison شبکه رابط یکان
mechanized infantry یکان پیاده مکانیزه
troop basis مبنای واگذاری یکان
mass of maneuver سنگینی حرکات یکان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com