English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
English Persian
glue سریشم زدن سیمان کردن سریش سریشم
glueing سریشم زدن سیمان کردن سریش سریشم
glues سریشم زدن سیمان کردن سریش سریشم
gluing سریشم زدن سیمان کردن سریش سریشم
Other Matches
gluing سریشم
glue سریشم
glueing سریشم
collodion سریشم
glues سریشم
bone glue سریشم استخوانی
isinglass سریشم ماهی
gelatin ژلاتینی سریشم
ichthyocolla سریشم ماهی
gelatine ژلاتینی سریشم
animal glue سریشم از انساج حیوان
cement paint اندود کردن با دوغاب سیمان
batches اندازه گیری و وزن کردن شن ماسه سیمان و اب برای مخلوط بتن
batch اندازه گیری و وزن کردن شن ماسه سیمان و اب برای مخلوط بتن
pasting سریش
paste سریش
glue سریش
glueing سریش
glues سریش
gluing سریش
pastes سریش
pasted سریش
king's spear بوته سریش
fish glue سریش ماهی
animal glue چسب سریش
fish glue [isinglass] چسب سریش
asphodel بوتهء سریش نرگس
grout دوغاب سیمان ریختن دوغاب سیمان
cement سیمان
cemented سیمان
cements سیمان
cementing سیمان
grout دوغاب سیمان
cement paste خمیر سیمان
portland cement mortat ملات سیمان
commutator cement سیمان جابجاگر
cement grouting تزریق سیمان
cement mortar ملاط سیمان
soil cement خاک سیمان
neatest دوغاب سیمان
neater دوغاب سیمان
neat دوغاب سیمان
cement plant کارخانه سیمان
cementation سیمان کاری
water cement ratio نسبت اب و سیمان
hydraulic cement سیمان ابی
cement coating اندود سیمان
trass سیمان طبیعی
cement rendering اندود سیمان
white cement سیمان سفید
slag cement سیمان اهنگدازی
slag cement سیمان شلاکه
aluminium cement سیمان الومین
fireproof cement سیمان نسوز
bag of cement کیسه سیمان
bituminous cement سیمان قیری
coloured cement سیمان رنگی
quick setting cement سیمان زودگیر
natrual cement سیمان طبیعی
low heat cement سیمان کم حرارت
staffs مخلوط سیمان و گچ
staffed مخلوط سیمان و گچ
insulating cement سیمان عایق
portland cement سیمان پرتلند
staff مخلوط سیمان و گچ
portland cement سیمان پورتلند
cement grout دوغاب سیمان
hydraulic cement سیمان اب بند
regulated set cement سیمان زودگیر
sulphated cement سیمان ضد سولفاته
pozzolan earth سیمان طبیعی
high resistance cement سیمان ممتاز
refractory cement سیمان نسوز
slag cement concrete بتن سیمان اهنگدازی
slag cement سیمان تفاله اهنگدازی
slag cement سیمان ذوب اهن
natural puzzolane سیمان طبیعی یا پوزلان
lime cement mortat ملاط آهک و سیمان
asbestos cement سیمان پنبه کوهی
asbestos cement سیمان پنبه نسوز
asbestos cement pipe لوله ازبست سیمان
soil cement lining پوشش با خاک و سیمان
lime cement mortar ملاط اهک و سیمان
pozzolan concrete بتن سیمان طبیعی
rotary cement klin کوره سیمان دوار
metallurgic cement سیمان اهن گدازی
portland cement mortat ملات سیمان پرتلند
quick setting cement سیمان تند گیر
high resistance cement سیمان بامقاومت زیاد
portland cement kiln کوره سیمان پزی
grouting تزریق دوغاب سیمان
trass stone سنگ سیمان طبیعی
portland cement kiln کوره پختن سیمان
smoothing cement اندود سیمان پرداخت شده
rapid hardening portland cement سیمان پرتلند با مقاومت زیاد
initial setting time of concrete زمان شروع گرفتن سیمان
grouter دستگاه متراکم کننده سیمان
aggregate cement ratio نسبت مواد سنگی به سیمان
setting time زمان سفت شدن سیمان
proportioning توزین شن و ماسه و سیمان و اب جهت تهیه بتن
yield of cdoncrete حجم بتن حاصل پس از ترکیب مواد سیمان
masonary مصالح ساختمانی مانند اجر سیمان و غیره
expanding cement سیمانی که زیر اب سفت میشود سیمان قابل انبساط
batcher دستگاهی که شن ماسه سیمان و اب را برای ساختن بتن را اندازه گیری میکند
dry pack مخلوطی از سیمان و ماسه که برای مرمت ترکهای بتن بکار میرود
admixtures موادی بجز سیمان شن ماسه و اب که گاهی به عنوان ماده کمکی به بتن اضافه میکنند
aggregates مصالح ریزدانه مانند ماسه وشن یا مخلوطی از انها که به منظور تهیه بتن با سیمان مخلوط می شوند
aggregate مصالح ریزدانه مانند ماسه وشن یا مخلوطی از انها که به منظور تهیه بتن با سیمان مخلوط می شوند
lutes گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
lute گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
abram's law این قانون حاکی از اینست که مقاومت یک ملات یا بتن بستگی به وزن اب وبه وزن سیمان در مخلوط ملات دارد
lean mix بتن کم سیمان یا بتن ضعیف
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com