Dictiornary-Farsi | سلامت ( نیرو ) خود را حفظ کردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (36 milliseconds)

English	Persian
To conserve ones health(energy )	سلامت ( نیرو ) خود را حفظ کردن


Other Matches

service peculiar	امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
sicker	سلامت
healthiness	سلامت
healthily	به سلامت
safeness	سلامت
safety	سلامت
sanity	سلامت عقل
sanity	سلامت روانی
ship safety	سلامت کشتی
mental health	سلامت روانی
health	سلامت مزاج
compos mentis	سلامت عقل
transducer	دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
impoverished	بی نیرو کردن
impoverishing	بی نیرو کردن
impoverishes	بی نیرو کردن
impoverish	بی نیرو کردن
salutary	سلامت بخش سودمند
healt and safety commision	کمیسیون سلامت و امنیت
haleness	سلامت زنده دلی
to exert force [on]	نیرو وارد کردن [بر]
i provided for his safety	وسائل سلامت او را فراهم کردم
powered	نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
power	نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
powering	نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
powers	نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
plow into <idiom>	باتمام نیرو حمله کردن
the animal is not s. to touch	دست زدن به ان جانورشرط سلامت نیست
fuel	تحریک کردن تجدید نیرو کردن
generates	حاصل کردن تولید نیرو کردن
generating	حاصل کردن تولید نیرو کردن
fueled	تحریک کردن تجدید نیرو کردن
generate	حاصل کردن تولید نیرو کردن
fuels	تحریک کردن تجدید نیرو کردن
fuelled	تحریک کردن تجدید نیرو کردن
fuelling	تحریک کردن تجدید نیرو کردن
generated	حاصل کردن تولید نیرو کردن
waste	بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
wastes	بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
ration credit	تضمین سلامت مواد غذایی جیره ارتش
Green tea is esteemed for its health-giving properties.	ارزش چای سبز در خواص سلامت بخش آن است.
quantize	با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
sangrail	جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangraal	جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangreal	جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
the Holy Grail	جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
Nothing can.compensate for the loss ones health.	هیچ چیز سلامت از دست رفته انسان رانمی تواند جبران کند
commitment board	هیئت بررسی وضع پرسنل شرکت کننده در رزم کمیته تشخیص سلامت فکری افرادجنگی
pep	نیرو
zipped	نیرو
forcing	نیرو
vigour	نیرو
tucking	نیرو
troop carrier	نیرو بر
tucks	نیرو
powers	نیرو
load	نیرو
loads	نیرو
vigor	نیرو
vim	نیرو
PR	نیرو
vis	نیرو
high-powered	پر نیرو
zips	نیرو
zipping	نیرو
tuck	نیرو
thrust	نیرو
power	نیرو
powered	نیرو
powering	نیرو
thrusts	نیرو
tonus	نیرو
thrusting	نیرو
zip	نیرو
line of force	خط نیرو
energy	نیرو
energies	نیرو
puissance	نیرو
fibreless	بی نیرو
sapless	بی نیرو
blood	نیرو
strength	نیرو
life blood	نیرو
letter of attorney	نیرو
gut	نیرو
guts	نیرو
gutting	نیرو
equipollent	هم نیرو
equipotential	هم نیرو
strengths	نیرو
materials	نیرو
material	نیرو
forces	نیرو
sinewless	بی نیرو
force	نیرو
leverage	نیرو
entireforce	کلیه نیرو
weaken	کم نیرو شدن
couples	زوج نیرو
breath	نیرو جان
life force	زیست نیرو
nervine	نیرو بخش پی
energised	نیرو بخشیدن
army	نیرو زمینی
invigorating	نیرو بخش
coupled	جفت نیرو
couples	جفت نیرو
ground state	کمترین نیرو
field of force	میدان نیرو
force constant	ثابت نیرو
world power	جهان نیرو
force field	میدان نیرو
instinct with force	نیرو یافته
generating plant	پست نیرو
couple	جفت نیرو
couple	زوج نیرو
coupled	زوج نیرو
invigorate	نیرو دادن
heam yoei vooly	نظریه نیرو
energises	نیرو بخشیدن
ti lift one's head	نیرو گرفتن
powerlessly	با نداشتن نیرو
mechanics	نیرو برد
power system	شبکه نیرو
power mains	شبکه نیرو
power down	قطع نیرو
pound force	پوند نیرو
afforce	نیرو دادن
order of battle	ترتیب نیرو
prosternation	تحلیل نیرو
resultant of force	برایند نیرو
application of a force	کاربرد نیرو
forcing	بردار نیرو
forces	بردار نیرو
force	بردار نیرو
extends	باحداکثر نیرو
application of a force	فرود نیرو
super power	ابر نیرو
extending	باحداکثر نیرو
extend	باحداکثر نیرو
bandeung ryouic	نیرو- واکنش
juice up	نیرو و جان به
energizes	نیرو بخشیدن
energize	نیرو بخشیدن
dynamometer	نیرو سنج
lines of force	خطوط نیرو
weakens	کم نیرو شدن
weakening	کم نیرو شدن
weakened	کم نیرو شدن
energising	نیرو بخشیدن
incapacitate	بی نیرو ساختن
energizing	نیرو بخشیدن
incapacitated	بی نیرو ساختن
moment of force	گشتاور نیرو
moment of a force	گشتاور یک نیرو
mechanical disadvantage	نیرو گیری
armies	نیرو زمینی
mecanical advantage	نیرو دهی
incapacitating	بی نیرو ساختن
incapacitates	بی نیرو ساختن
load spread	انتشار نیرو
load factor	ضریب نیرو
energy production	تولید نیرو
power	قدرت نیرو
tuck	نیرو روحیه
generation	تولید نیرو
generations	تولید نیرو
tucks	نیرو روحیه
powers	قدرت نیرو
refreshments	نیرو بخشی
refreshment	نیرو بخشی
powered	قدرت نیرو
tucking	نیرو روحیه
powers	توان نیرو
emphasised	نیرو دادن به
emphasises	نیرو دادن به
power	توان نیرو
powered	توان نیرو
emphasizing	نیرو دادن به
might	نیرو انرژی
powering	توان نیرو
powering	قدرت نیرو
emphasizes	نیرو دادن به
emphasized	نیرو دادن به
emphasize	نیرو دادن به
emphasising	نیرو دادن به
on one's/its last legs <idiom>	نیرو وسودمندی
breaths	نیرو جان
superpowers	ابر نیرو
torque	گشتاور نیرو
superpower	ابر نیرو
deployment	به کاربردن نیرو تفرقه
pep	چالاکی نیرو دادن
countenance [encourage]	دوباره نیرو دادن
brawn	نیرو نیروی عضلانی
elate	دوباره نیرو دادن
power plant	دستگاه مولد نیرو
reinvigorate	باز نیرو بخشیدن
arms	نشان دولتی نیرو
acopon	داروی نیرو بخش