Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
To pick an apple off the tree.
سیبی را از درخت کندن
[چیدن]
.
Other Matches
barking
پوست کندن درخت
debarkation
کندن پوست درخت
debark
پوست درخت را کندن
to strip something off
کندن پوست
[درخت]
bark
پوست کندن درخت
barked
پوست کندن درخت
barks
پوست کندن درخت
logs
گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
log
گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
malic
سیبی
Applegreen
<adj.>
<noun>
سبز سیبی
a crunchy apple
سیبی برشته و ترد
to peel an apple
پوست سیبی را گرفتن
grubbed
جان کندن ازریشه کندن یا دراوردن
grubs
جان کندن ازریشه کندن یا دراوردن
grub
جان کندن ازریشه کندن یا دراوردن
pome
میوه سیبی گلوله یا کره
pomiferous
دارای میوههای سیبی شکل
as like as two peas
مانند سیبی که دو نیم کرده باشند
like two peas in a pod
<idiom>
مثل سیبی که از وسط دو نیم کرده باشند.
rootery
توده ریشه وکنده درخت درباغها که درخت روی ان میکارند
ceiba
درخت گل ابریشم گرمسیری درخت پنبه هندی
papaw
درخت پاپااو یا درخت نخل امریکای جنوبی
You can teel they're brothers, they're like two peas in a pod.
با یک نگاه می توان تشخیص داد که برادرند، مثل سیبی هستند که از وسط دو نیم کرده باشند.
underbrush
درخت کوچک روینده درزیر درخت
pulls
کندن پشم کندن از
pull
کندن پشم کندن از
peels
پوست کندن کندن
myrica
درخت شیشعان درخت موم
gambir
درخت کاد هندی درخت کاد اصفر
gambier
درخت کاد هندی درخت کاد اصفر
Cypress design
طرح درخت سرو
[سرو بعنوان اسطوره سرسبزی و سرافرازی و قامت بلند در اکثر طرح های ایران خصوصا فرش، جای خاص خود را داشته و عده ای طرح بته جقه را جلوه ای از درخت سرو دانسته اند.]
carvings
کندن
carve
کندن
dig , in
کندن
incise
کندن
strip
کندن
carves
کندن
divulsion
کندن
discerption
کندن
carved
کندن
hair pulling
کندن مو
channeling
کندن
channelled
کندن
channels
کندن
trenches
کندن
to chip off
کندن
to break off
کندن
trench
کندن
pug
کندن
pugs
کندن
picks
کندن
pick
کندن
tearoff
کندن از
channeled
کندن
channel
کندن
to pick off
کندن
pluck
کندن
plucked
کندن
plucking
کندن
plucks
کندن
evulsion
کندن
elevators
از جا کندن
elevator
از جا کندن
tweeze
کندن مو
tweese
کندن مو
to take off
کندن
graved
کندن
insculp
کندن
take off
کندن
incised
کندن
gnawed
کندن
gnaw
کندن
cut out
کندن
scoured
کندن
scour
کندن
pick-up
کندن
pick-ups
کندن
scours
کندن
gouging
کندن
to put off
کندن
gnaws
کندن
channelize
کندن
quill
پر کندن از
quills
پر کندن از
mine
کندن
mined
کندن
mines
کندن
avulse
از جا کندن
raises
از جا کندن
raise
از جا کندن
gouges
کندن
incises
کندن
gouged
کندن
gouge
کندن
supplanting
از ریشه کندن
cut a groove
کوم کندن
trenches
سنگر کندن
mortise
کام کندن
scalp
پوست کندن از سر
supplants
از ریشه کندن
supplant
از ریشه کندن
pares
پوست کندن
peel to
پوست کندن
peel
پوست کندن
pared
پوست کندن
peels
پوست کندن
pare
پوست کندن
moil
جان کندن
durdge
جان کندن
decorticate
پوست کندن از
dehorn
شاخ را کندن
trench
سنگر کندن
gripped
نهر کندن
gripping
نهر کندن
grips
نهر کندن
scalps
پوست کندن از سر
rib
نهر کندن
shale
صدف کندن
gravest
قبر کندن
graves
قبر کندن
ablate
از بیخ کندن
outroot
از ریشه کندن
grave
قبر کندن
abandonment
واگذاری دل کندن
digs
کنایه کندن
dig
کنایه کندن
deplume
پر و بال را کندن
doffing
لباس کندن
uproots
ازریشه کندن
doff
لباس کندن
doffed
لباس کندن
pelts
پوست کندن
doffs
لباس کندن
entrench
سنگر کندن
swots
جان کندن
swot
جان کندن
rinds
پوست کندن
rind
پوست کندن
flays
پوست کندن از
dig , in
سنگ کندن
flaying
پوست کندن از
flayed
پوست کندن از
flay
پوست کندن از
pelted
پوست کندن
debark
پوست کندن از
swotted
جان کندن
excoriate
پوست کندن از
uprooting
ازریشه کندن
eradicates
ازریشه کندن
eradicated
ازریشه کندن
eradicate
ازریشه کندن
moats
خندق کندن
moat
خندق کندن
rends
دریدن کندن
flense
پوست کندن
uprooted
ازریشه کندن
uproot
ازریشه کندن
flench
پوست کندن
extirpate
ازبن کندن
rending
دریدن کندن
excorticate
پوست کندن
rend
دریدن کندن
swotting
جان کندن
pelt
پوست کندن
grip
نهر کندن
unhusk
پوست کندن
To tear oneself away from something .
دل از چیزی کندن
to strip something off
کندن
[پوست]
barks
پوست کندن
To dig the earth.
زمین را کندن
gully
کارد کندن
gullies
کارد کندن
gulleys
کارد کندن
stubs
از بیخ کندن
stubbing
از بیخ کندن
stubbed
از بیخ کندن
stub
از بیخ کندن
unpick
کندن - جداکردن
barking
پوست کندن
barked
پوست کندن
bark
پوست کندن
strikes
چادر را از جا کندن
strike
چادر را از جا کندن
to scoop out
با بیل کندن
grain
پشم کندن
hull
پوست کندن
to dig out
کندن و درآوردن
undressing
لباس کندن
undresses
لباس کندن
undress
لباس کندن
hulls
پوست کندن
supplanted
از ریشه کندن
ross
پوست کندن
slipe
پوست کندن از
scour and fill
کندن و پر کردن
to bore a tunnel
تونل کندن
to die hard
دیرجان کندن
fags
جان کندن
fag
جان کندن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com