Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English
Persian
spoils system
سیستم تقسیم مناسب دولتی بین اعضاء حزب حاکم
Other Matches
c
رقمی در سیستم عدد نویسی مبنای شانزده که متنافر باعدد 21 در سیستم دهدهی است نام یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که مناسب برای حل مسائل است
maintain
اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
maintained
اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
maintains
اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
resource
تقسیم منابع موجود در سیستم بین کارها
make a diplomatic representation
به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
fractional T
روش تقسیم فرفیت از خط ارتباطی T با نرخ مگابیت در ثانیه به کانالهای کوچکتر کیلوبایت در ثانیه که مناسب تر و ارزانتر برای استفاده مشتری هستند
verification
بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
advanced
که به سیستم عامل اجازه میدهد سخت افزارهای مناسب را خودکار تشخیص دهد
the funds
قرضه دولتی سهام وام دولتی
ACPI
که باعث میشود سیستم عامل به طور خودکار سخت افزار مناسب را تشخیص دهد
allocation
تقسیم فضای حافظه یا دیسک یا استفاده از چاپگر یا برنامه یا سیستم عامل یا وسیله به روشهای مختلف
allocations
تقسیم فضای حافظه یا دیسک یا استفاده از چاپگر یا برنامه یا سیستم عامل یا وسیله به روشهای مختلف
multiplex
سیستم تنظیم تقسیم که تمام کانال ها حاوی داده با استفاده از پروتکل یکسان و نرخ ارسال هستند
crown debt
طلب دولتی بستانکاری دولتی
heterogeneous network
سیستم ارتباطی تقسیم شده که با کانالهای با نرخ ارسال مختلف و پروتکلهای مختلف کار میکند
crash conversion
تبدیل یک سیستم به سیستم دیگر به وسیله به پایان بردن عملیات سیستم قدیمی به هنگام اجرا شدن سیستم جدید
acolous
فاقد اعضاء
privates
اعضاء تناسلی
staff
اعضاء هیئت
staffed
اعضاء هیئت
staffs
اعضاء هیئت
private
اعضاء تناسلی
divisor
عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
conversion
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
fissiparous
تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier
درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
plenary
شامل تمام اعضاء
plenaries
شامل تمام اعضاء
attachT
یکی از اعضاء سفارتخانه
top
روش نوشتن برنامه ها که کل سیستم به بلاکها یا کارهای ساده تقسیم میشود. دو واحد بلاک نوشته میشود وپیش از پردازش آزمایش میشود با بعدی
functional
وابسته به وفایف اعضاء وفیفهای
guild socialism
سوسیالیسم صنفی عقیده کسانی که درعین اعتقاد به سوسیالیسم معتقد به ایجاد سیستم عدم تمرکز در مورد اصناف ودادن ازادی بیشتر به انهابودند و کنترل دولتی صاحبان حرف را جایز نمیشمردند واز این نظر گرایش ایشان به سندیکالیسم قابل توجه است
compartment marking
سیستم شماره گذاری اطاق بار هواپیما تقسیم بندی اطاق بار
physiologic
وابسته به علم وفایف اعضاء ساختمانی
homogonous
دارای اعضاء تولید مثل متشابه
anaphrodisia
داروهای فلج کنندهء اعضاء تناسلی
physiological
وابسته به علم وفایف اعضاء ساختمانی
All members are entitled to use the swimming pool.
همه اعضاء حق دارند از استخر شنا استفاده نمایند
baseband
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
heterology
عدم تجانس بین اعضای مختلف ناهمگنی اعضاء ازلحاظ ساختمانی
trial and error
<idiom>
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
trellis coding
روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
market socialism
سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
runs
اجرای سیستم کامپیوتری قدیمی وجدید با هم برای بررسی سیستم جدید پیش از اینکه تنها سیستم مورد استفاده شود
run
اجرای سیستم کامپیوتری قدیمی وجدید با هم برای بررسی سیستم جدید پیش از اینکه تنها سیستم مورد استفاده شود
subdivide
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
blessed folder
در یک سیستم Apple Maciontosh پرونده سیستم که حاوی فایل هایی است که به طور خودکار در هنگام روشن شدن سیستم بار شدند
sysgen
فرایند تغییر سیستم عامل عمومی دریافت شده ازفروشنده به سیستم مناسبی که نیازهای یکپارچه استفاده کننده را براورده می سازدتولید سیستم
peripheral
که به سیستم کامپیوتری اصلی متصل است . 2-هر وسیلهای که امکان ارتباط بین سیستم و خودش را فراهم کند ولی توسط سیستم اجرا نمیشود
sector
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
integrated
نرم افزار مثل سیستم عامل و پردازشگر کلمه که در سیستم کامپیوتری ذخیره شده است و طبق نیازهای سیستم است
judges
حاکم
regnant
حاکم
arbitress
حاکم
judged
حاکم
burgomaster
حاکم
dominant
حاکم
ruler
حاکم
gynecocrat
حاکم زن
referees
حاکم
refereeing
حاکم
refereed
حاکم
rulers
حاکم
judge
حاکم
Governors General
حاکم کل
judging
حاکم
governesses
حاکم زن
governess
حاکم زن
imperative
حاکم
imperatives
حاکم
commanding
حاکم
Governor General
حاکم کل
gerent
حاکم
referee
حاکم
Governor Generals
حاکم کل
governors
حاکم
kami
حاکم
governor
حاکم
autocrats
حاکم مطلق
despots
حاکم مطلق
chief tomn
حاکم نشین
despot
حاکم مطلق
ruling class
طبقه حاکم
autarky
حاکم مطلق
magistrates
حاکم صلحیه
sovereign
حاکم مسلط
autocrat
حاکم مطلق
autarchy
حاکم مطلق
sovereigns
حاکم مسلط
magistrate
حاکم صلحیه
castellan
حاکم قصر
governor's seat
حاکم نشین
local government
حاکم محلی
ethnarch
حاکم استاندار
plutocracy
دولتمندان حاکم
military governor
حاکم نظامی
governing law
قانون حاکم
paramount
حاکم عالیمقام
plutocracies
دولتمندان حاکم
dynast
حاکم سردودمان
nationality law
قانون حاکم برتابعیت
county town
حاکم نشین استان
chief residence
مقرعمده حاکم نشین
county towns
حاکم نشین استان
legate
نماینده پاپ حاکم
chatelain
بانوی حاکم قلعه
governors
حاکم رئیس زندان
governor
حاکم رئیس زندان
legates
نماینده پاپ حاکم
burgess
حاکم یاقاضی شهر
quisling
حاکم دست نشانده اجنبی
govern
حاکم بودن فرمانداری کردن
quislings
حاکم دست نشانده اجنبی
governed
حاکم بودن فرمانداری کردن
governs
حاکم بودن فرمانداری کردن
tyrant
حاکم و سلطان مستبد یاستمگر
reeve
حاکم عرف مامور اجرا
tyrants
حاکم و سلطان مستبد یاستمگر
misdirection
در CL منظوراشتباه قاضی است در موردتفهیم نکات قضایی موضوع برای اعضاء هیات منصفه پیش از انکه وارد شور شوندو این میتواند باعث تجدیدمحاکمه شود
tyrants
حاکم ستمگر یا مستبد سلطان فالم
sea power
نیروی دریایی کشور حاکم بر دریاها
lictor
پیشرو حاکم وغیره متصدی مجازات
tyrant
حاکم ستمگر یا مستبد سلطان فالم
governmental
دولتی
belonging to the state
<adj.>
دولتی
government-run
[television, newspaper etc.]
<adj.>
دولتی
national
[state, federal state]
<adj.>
دولتی
stating
دولتی
state
دولتی
state-
دولتی
stated
دولتی
states
دولتی
governmental
<adj.>
دولتی
government departments
دوایر دولتی
government officials
مامورین دولتی
private
غیر دولتی
public servants
مامورین دولتی
government sector
بخش دولتی
government office
اداره دولتی
government owned industries
صنایع دولتی
privates
غیر دولتی
government regulation
مقررات دولتی
state enterprise
بنگاه دولتی
government property
مال دولتی
public sector
بخش دولتی
the funds
وام دولتی
civil services
خدمات دولتی
economic unit
موسسه دولتی و ...
state university
دانشگاه دولتی
state socialism
سوسیالیسم دولتی
state ownership
مالکیت دولتی
state college
دانشکده دولتی
etatism
سوسیالیزم دولتی
civil servants
مستخدم دولتی
state bank
بانک دولتی
state prison
زندان دولتی
state enterprise
مالکیت دولتی
public ownership
مالکیت دولتی
public schools
مدارس دولتی
government control
نظارت دولتی
government control
کنترل دولتی
debenture
حواله دولتی
civil servant
مستخدم دولتی
public ownership
خالصه دولتی
public domain
خالصه دولتی
public institutions
نهادهای دولتی
state-
دولتی حالت
stated
دولتی حالت
public service
استخدام دولتی
nationalized industries
صنایع دولتی
public ship
ناو دولتی
states
دولتی حالت
stating
دولتی حالت
quasi public
نیمه دولتی
public domain
مالکیت دولتی
public ownership
مالکیت دولتی
public assistance
کمکهای دولتی
state
دولتی حالت
public domain
خالصه دولتی
political circles
دوایر دولتی
public monopoly
انحصار دولتی
governesses
زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
governess
زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
privatises
غیر دولتی کردن
privatising
غیر دولتی کردن
privatize
غیر دولتی کردن
privatized
غیر دولتی کردن
privatizes
غیر دولتی کردن
privatizing
غیر دولتی کردن
privatised
غیر دولتی کردن
bill of oredit
اوراق قرضه دولتی
bureaucracy
مجموع گماشتگان دولتی
bureaucracies
مجموع گماشتگان دولتی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com