Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English
Persian
oblique system
سیستم مایل
Other Matches
crash conversion
تبدیل یک سیستم به سیستم دیگر به وسیله به پایان بردن عملیات سیستم قدیمی به هنگام اجرا شدن سیستم جدید
market socialism
سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
runs
اجرای سیستم کامپیوتری قدیمی وجدید با هم برای بررسی سیستم جدید پیش از اینکه تنها سیستم مورد استفاده شود
run
اجرای سیستم کامپیوتری قدیمی وجدید با هم برای بررسی سیستم جدید پیش از اینکه تنها سیستم مورد استفاده شود
sysgen
فرایند تغییر سیستم عامل عمومی دریافت شده ازفروشنده به سیستم مناسبی که نیازهای یکپارچه استفاده کننده را براورده می سازدتولید سیستم
blessed folder
در یک سیستم Apple Maciontosh پرونده سیستم که حاوی فایل هایی است که به طور خودکار در هنگام روشن شدن سیستم بار شدند
peripheral
که به سیستم کامپیوتری اصلی متصل است . 2-هر وسیلهای که امکان ارتباط بین سیستم و خودش را فراهم کند ولی توسط سیستم اجرا نمیشود
integrated
نرم افزار مثل سیستم عامل و پردازشگر کلمه که در سیستم کامپیوتری ذخیره شده است و طبق نیازهای سیستم است
standby
سیستم ثانویی سیستم اصلی , که وقتی سیستم اصلی خراب شود استفادهمی شود
standbys
سیستم ثانویی سیستم اصلی , که وقتی سیستم اصلی خراب شود استفادهمی شود
desk accessory
در یک سیستم Apple Macitosh امکان افزوده که سیستم را بهبود میبخشد
coupling
نوعی رابطه متقابل بین سیستم هایا خصوصیات یک سیستم
policonic projection
سیستم تصویر چند مخروطی سیستم تهیه نقشه چندمخروطی
bifuel propulsion
سیستم خروج گاز با فشارحاصله از دو نوع سوخت سیستم جت دو سوختی
chcp
در سیستم عاملهای OS \ MS DOS دستور سیستم که صفحه کد مورد استفاده را بیان میکند
download
فرایند انتقال اطلاعات از یک سیستم کامیپوتر مرکزی بزرگ به سیستم کامپیوترکوچک و دور
native
کامپایلری که کد تولید میکند که روی سیستم مشابه سیستم جاری اجرا میشود.
natives
کامپایلری که کد تولید میکند که روی سیستم مشابه سیستم جاری اجرا میشود.
design phase
فرایند توسعه یک سیستم اطلاعاتی براساس نیازمندیهای سیستم از قبل تاسیس شده
demand
نرم افزار سیستم که صفحات را از سیستم حافظه مجازی بازیابی میکند در صورت نیاز
demanded
نرم افزار سیستم که صفحات را از سیستم حافظه مجازی بازیابی میکند در صورت نیاز
demands
نرم افزار سیستم که صفحات را از سیستم حافظه مجازی بازیابی میکند در صورت نیاز
tar
سیستم فشرده سازی فایل روی کامپیوتر که سیستم عامل Unix را اجرا میکند
diabatic process
پوسهای در یک سیستم ترمودینامیک که در ان انتقال انرژی بین داخل و خارج سیستم صورت میگیرد
ES IS
سیستم نهایی به سیستم میانی استاندار پروتکل OIS برای اینکه به کامپیوترهای میزبان
standbys
سیستم پشتیبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
system diagnostics
امکانات عیب شناسی سیستم تشخیص خرابی سیستم
automatic levelling
سیستم متعادل کننده خودکارهواپیما سیستم ترازکننده خودکار
building block principle
طراحی سیستم برای ساختن سیستم بزرگتر modularity
three phase four wire system
سیستم سه فازه باسیم نقطه ستاره سیستم چهارسیمه
standby
سیستم پشتیبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
bridge
سخت افزار یا نرم افزاری که به اجزای یک سیستم قدیمی اجازه استفاده در سیستم جدید میدهد
bridges
سخت افزار یا نرم افزاری که به اجزای یک سیستم قدیمی اجازه استفاده در سیستم جدید میدهد
bridged
سخت افزار یا نرم افزاری که به اجزای یک سیستم قدیمی اجازه استفاده در سیستم جدید میدهد
mttf
متوسط مدت زمانی که در ان سیستم یا مولفه سیستم بدون خطا کار کندFailure To Time ean
off load
انتقال کارها از یک سیستم کامپیوتری به سیستم دیگری که براحتی بار میشود قراردادن داده ها در یکدستگاه جانبی
failures
بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
desktop
در یک سیستم Apple Macitoshفایل سیستم برای ذخیره سازی اطلاعات در باره فایلهای روی دیسک یا حجم
failure
بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
lambert projection
سیستم لامبر یا سیستم نقشه برداری مخروطی
warm boot
شروع مجدد سیستم که معمولاگ سیستم عامل را هرباره بارمیکند ولی دیگر سخت افزار را بررسی نمیکند
expansion card
کارتی که به منظور نصب تراشه یا مدار اضافی به یک سیستم افزوده میشود تا این که قابلیت سیستم توسعه یابد
link encryption
خودکار کردن سیستم رمز اتصال سیستم رمز به یک سیستم مخابراتی خودکار
slices
مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
slice
مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
opens
1-سیستم غیراختصاصی که تحت کنترل شرکتی نیست . 2-سیستمی که به صورت ساخته شده که سیستم عاملهای مختلف می توانند با هم کار کنند
open
1-سیستم غیراختصاصی که تحت کنترل شرکتی نیست . 2-سیستمی که به صورت ساخته شده که سیستم عاملهای مختلف می توانند با هم کار کنند
opened
1-سیستم غیراختصاصی که تحت کنترل شرکتی نیست . 2-سیستمی که به صورت ساخته شده که سیستم عاملهای مختلف می توانند با هم کار کنند
teleran system
نوعی سیستم ناوبری که بااستفاده از رادارهای زمینی و سیستم تلویزیونی هواپیماهای سرگردان دراطراف محوطه فرودگاه را به باند هدایت میکند
system flowchart
نمودار گردش سیستم روندنمای سیستم
designation system
سیستم تعیین وسایل سیستم انتخاب
lickerish
مایل
skew
مایل
desirous
مایل
loxodrome
خط مایل
miles
مایل
oblique
مایل کج
oblique
مایل
skews
مایل
slanting
مایل
rath
مایل
sloping
مایل
bevel
پخ مایل
bevel
مایل
f. of books
مایل به کت اب
skewing
مایل
inclinable
مایل
studious of doing a thing
مایل
willful
مایل
inclined
مایل
rathe
مایل
sidling
مایل
italic
مایل
declivous
مایل
mile
مایل
pitching
مایل
interested
مایل
propense
مایل
bevelled
مایل
agreeable
مایل
nothing loath
مایل
willing
مایل
gauche
مایل
studious to do a thing
مایل
slantingly
کج یا مایل
sideling
مایل
masters
ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
master
ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
mastered
ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
compatibility
پنجره یا بخشی در سیستم عامل که برنامه هایی را که برای سیستم عاملهای متفاورت ولی مربوط به هم نوشته شده اند را میتواند اجرا کند
aslant
بطور مایل
reddish
مایل بقرمز
blueish
مایل به ابی
obliquely
بطور مایل
he is f. her
مایل اوست
statute mile
مایل رسمی
wilful
مشتاق مایل
awry
بطور مایل
whitey
مایل به سفید
aslant
حرکت مایل
he was found of her
مایل او بود
oblique perspective
پرسپکتیو مایل
gaff
میله مایل
he has a good mind
مایل است
oblique lattice
شبکه مایل
oblique projection
تصویر مایل
cant
سطح مایل
oblique rotation
چرخش مایل
albescent
مایل به سفیدی
whity
مایل به سفید
greeny
مایل بسبز
viridescent
مایل به سبز
xanthic
مایل به زردی
geographical mile
مایل جغرافیایی
oblique section
مقطع مایل
recessive
مایل ببازگشت
fondest
مایل مشتاق
fonder
مایل مشتاق
fond
مایل مشتاق
the mast has raked
مایل شدن
the mast has raked
مایل کردن
side flow weir
سر ریز مایل
slant range
برد مایل
comatant
مایل بجنگ
mile ohm
مایل- اهم
solicitously
مایل نگران
solicitous
مایل نگران
caramel
مایل به قرمز
caramels
مایل به قرمز
lief
مطلوب مایل
yellowish
مایل بزردی
greyish
مایل به خاکستری
liked
مایل بودن
likes
مایل بودن
three point perspective
پرسپکتیو مایل
oppositive
مایل به ضدیت
solicitous to go
مایل به رفتن
bitterish
مایل به تلخی
inclined face of dam
نمای مایل سد
purply
مایل به ارغوانی
nautical miles
مایل دریایی
inclined drilling
حفاری مایل
inclined compression
فشار مایل
incline plane
سطح مایل
nautical mile
مایل دریایی
sourish
مایل به ترشی
purplish
مایل به ارغوانی
chamfer
مایل شدن
like
مایل بودن
to incline to green
یا مایل بودن
bluish
مایل به ابی
centripetal
مایل به مرکز
flavescent
مایل بزردی
i am unwilling to go
مایل نیستم بروم
reddish
مایل بسرخی زننده
luteovirescent
زرد مایل بسبز
loxodromics
کشتی رانی در خط مایل
hoary
سفید مایل به خاکستری
low oblique
عکس مایل پایین
homosexual
مایل به جنس خود
scarlet
قرمز مایل به زرد
homosexuals
مایل به جنس خود
inclined barrel arch
طاق گهوارهای مایل
bay
سرخ مایل به قرمز
bayed
سرخ مایل به قرمز
baying
سرخ مایل به قرمز
brownish
مایل به قهوهای یاخرمایی
inclined barrel arch
طاق ضربی مایل
bays
سرخ مایل به قرمز
pinkish
مایل به رنگ صورتی
tattletale gray
سفید مایل بخاکستری
inclined shear plane
سطح برش مایل
incilnable to do something
مایل کردن بکاری
isabel
زرد مایل به خاکستری
inclined coil meter
سنجه با پیچک مایل
to be prepared to go
مایل به رفتن بودن
isabella
زرد مایل به خاکستری
they canŠif they so wishŠ.....
اگر مایل باشندمیتوانند...........
sloping barrel vault
سقف گهوارهای مایل
oblimin rotation
چرخش مایل کمینه
griseous
خاکستری مایل به ابی
grege
اردهای مایل به خاکستری
green with a blue tint
سبز مایل به ابی
oblique shock wave
موج ضربهای مایل
mph
مخفف مایل در ساعت
auburn
قهوهای مایل به قرمز
umber
قهوه ای مایل به زرد
roll piercing process
روش نورد مایل
pea green
زرد مایل بسبز
buffyy
مایل به رنگ نخودی
sloping barrel vault
طاق ضربی مایل
suntan
قهوه مایل بسرخ
suntans
قهوه مایل بسرخ
canescent
سفید مایل به تار
cuesta
جلگه مایل یااریب
rubicund
رنگ مایل به قرمز
purple red
قرمز مایل به ارغوانی
he is indisposed to go
مایل نیست برود
he was not inclined to go
مایل برفتن نبود
blackish
مایل به سیاه تیره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com