Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (11 milliseconds)
English	Persian
horn of plenty	شاخ نشان وفور نعمت
Other Matches
affluence	وفور نعمت
super abundance	وفور نعمت
cornucopia	شاخ amalthaea یا شاخ وفور نعمت
luxuries	نعمت
luxury	نعمت
on easy street <idiom>	در ناز و نعمت
in th lap of luxury <idiom>	در ناز و نعمت
blessings	نعمت خداداده
gift of nature	نعمت طبیعت
blessing	نعمت خداداده
gift	پیشکش نعمت
talented	نعمت خداداده
talent	نعمت خداداده
talents	نعمت خداداده
gifts	پیشکش نعمت
luxuriously	در نعمت با خوش گذرانی
d. living	زندگی باناز نعمت
serendipity	نعمت غیر مترقبه
godsend	نعمت غیر مترقبه
serendipity	تحصیل نعمت غیرمترقبه
dotation	موهبت نعمت خداداده
blessings	دعای پیش از غذا نعمت
blessing	دعای پیش از غذا نعمت
serendipitous	دارای نعمت غیر مترقبه
benison	نعمت خدا داده سعادت جاودانی
the eye is bigger than the belly <proverb>	نعمت روی زمین پر نکند دیده تنگ
luxuriance	وفور
lavish	وفور
plenteousness	وفور
exuberance	وفور
plenitude	وفور
luxuriously	با وفور
lavished	وفور
lavishes	وفور
lavishing	وفور
copiousness	وفور
wealth	وفور
routh	وفور
superabundance	وفور
super abundance	وفور
abondance	وفور
affluence	وفور
abundance	وفور
profusion	وفور
terrestrial occurrence	وفور طبیعی
lashongs	وفور کفایت
pluralism	وفور چندگانگی
torna do	طغیان وفور
gluts	وفور کالا
gluts	فراوانی وفور
superabundant	دارای وفور
plentitude	سرشاری وفور
bounty	وفور بخشایندگی
pluralities	وفور چندگانگی
glut	فراوانی وفور
plurality	وفور چندگانگی
glut	وفور کالا
opulence	وفور سرشار
dualism	مانند فقر شدید ووفور نعمت بخشهای مدرن و سنتی اقتصادی
abundantly	به فراوانی بحد وفور
abounded	زیاد بودن وفور داشتن
luxuriate	فراوان شدن وفور یافتن
abounding	زیاد بودن وفور داشتن
frequency	تعداد پریودها پریودیسیته وفور
frequencies	تعداد پریودها پریودیسیته وفور
luxuriated	فراوان شدن وفور یافتن
luxuriating	فراوان شدن وفور یافتن
abounds	زیاد بودن وفور داشتن
vintage year	سال وفور محصول انگور
luxuriates	فراوان شدن وفور یافتن
puncuation	نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garter	عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garters	عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary	خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
silver star	نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
scarry	دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
poniter	نشان دهنده نشان گیرنده
marking	نشان دار سازی نشان
markings	نشان دار سازی نشان
flag	یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags	یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
supervisory	1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
to impress a mark on something	نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
mark	نشان کردن نشان
marks	نشان کردن نشان
ground resolution	قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
indicator	نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
altitude azimuth	عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
traced	نشان
hallmarks	نشان
traces	نشان
targetting	نشان
attributes	نشان
target	نشان
presage	نشان
trace	نشان
hash mark	خط نشان
hallmark	نشان
vexillum	نشان
untitled	بی نشان
trackless	بی نشان
shew	نشان
traceless	بی نشان
targets	نشان
savorŠetc	نشان
benchmark	نشان
benchmarks	نشان
ensign	نشان
ensigns	نشان
printless	بی نشان
refrigeratory	تب نشان
refrigerent	تب نشان
symbol	نشان
targeted	نشان
targeting	نشان
grammalogue	نشان
emblems	نشان
signaled	نشان
mark	نشان
signalled	نشان
banner	نشان
marks	نشان
impresses	نشان
banners	نشان
icon	نشان
icons	نشان
indication	نشان
indice	نشان
indicium	نشان
medals	نشان
insigne	نشان
medal	نشان
tract	نشان
signal	نشان
tracts	نشان
presaging	نشان
presages	نشان
presaged	نشان
emblem	نشان
badge	نشان
badges	نشان
impress	نشان
impressed	نشان
plaques	نشان
plaque	نشان
impressing	نشان
ikons	نشان
slur	نشان
symptom	نشان
tallies	نشان
targetted	نشان
symptoms	نشان
tracks	نشان
tracked	نشان
ear mark	نشان
brand	نشان
track	نشان
unmarked	بی نشان
slurred	نشان
slurring	نشان
slurs	نشان
bench mark	نشان
stamps	نشان
gong [British E]	نشان
stamp	نشان
branding	نشان
brands	نشان
chalk	نشان
chalked	نشان
insignia	نشان
chalking	نشان
chalks	نشان
cicatrice	نشان
cicatricial	نشان
vestigial	نشان
vestige	نشان
vestiges	نشان
cicatricle	نشان
caret	نشان
scores	نشان
tallies	خط نشان
awards	نشان
awarded	نشان
tallied	خط نشان
tallied	نشان
score	نشان
shows	نشان
showed	نشان
attributing	نشان
attribute	نشان
show	نشان
scored	نشان
tally	نشان
awarding	نشان
token	نشان
tokens	نشان
tallying	خط نشان
tally	خط نشان
tallying	نشان
award	نشان

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com