English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (13 milliseconds)
English Persian
speed شتاب حرکت
speeding شتاب حرکت
speeds شتاب حرکت
Search result with all words
momentum سرعت حرکت شتاب حرکت
mush افزایش ناگهانی زاویه حمله بدون شتاب قائم انی متعاقب که از اندازه حرکت در امتدادمسیر اصلی ناشی میشود
poomse نتیجه حرکت فکری ارادی باتوجه به ایستادن سرعت شتاب و نیروی اولیه
Other Matches
cyclotron دستگاه شتاب دهندهای که دران ذرات باردار بعد از خروج از منبع توسط میدانهای الکتریکی شتاب میگیرند
differential ailerons ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
waving حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feinted فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouses نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouse نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
trackball وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
stroking حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
strokes حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroked حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroke حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
fish tailing حرکت نوسانی یا تاب [تریلر در حال حرکت]
tape وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
cruised سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
move off the ball حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
cruising سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
taped وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
tapes وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
counter clockwise حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
transfer حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
compound motion حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
transfers حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transferring حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
hustles شتاب
cursoriness شتاب
over hasty پر شتاب
expedience شتاب
hustled شتاب
hustle شتاب
precipitation شتاب
acceleration lane خط شتاب
hastiness شتاب
at full lick با شتاب
hie thee شتاب کن
hustling شتاب
unhurriedly بی شتاب
pelted شتاب
pelts شتاب
unhurried بی شتاب
speeds شتاب
pelt شتاب
speeding شتاب
acceleration شتاب
expediency شتاب
speed شتاب
haste شتاب
accelerator شتاب
accelerators شتاب
at leisure بی شتاب
in a hurry در شتاب
accelerates شتاب دادن
accelerated شتاب دادن
acceleration principle اصل شتاب
peremptory شتاب امیز
deceleration شتاب کاهنده
speed شتاب کامیابی
deceleration شتاب منفی
speed میزان شتاب
speeding شتاب کامیابی
retardation شتاب منفی
speeding میزان شتاب
whirry شتاب کردن
accelerating شتاب دادن
centripetal acceleration شتاب مرکزگرا
to make a hurry شتاب کردن
skeet شتاب کردن
despatched کشتن شتاب
despatches کشتن شتاب
despatching کشتن شتاب
dispatch کشتن شتاب
dispatched کشتن شتاب
to make haste شتاب کردن
dispatches کشتن شتاب
skelp شتاب کردن
skelpit شتاب کردن
spatchcock با شتاب جادادن
angular acceleration شتاب زاویهای
angular acceleratin شتاب زاویهای
jotted با شتاب نوشتن
jots با شتاب نوشتن
jot با شتاب نوشتن
to look sharp شتاب کردن
coefficient of acceleration ضریب شتاب
apparent gravity شتاب گرانی
acceleration of free fall شتاب ثقل
acceleration of free fall شتاب گرانی
acceleration due to gravity شتاب ثقل
acceleration coefficient ضریب شتاب
accelerating power قدرت شتاب
accelerating electrode الکترود شتاب ده
accelerated particle ذره با شتاب
d. haste شتاب زیاد
apparent gravity شتاب ثقل
acceleration of gravity شتاب ثقل
accelerometer شتاب سنج
acceleration time زمان شتاب
acceleration space فضای شتاب
acceleration of gravity شتاب گرانی
acceleration of gravity شتاب گرانش
transverse acceleration شتاب عرضی
accelerate شتاب دادن
speeds شتاب کامیابی
accelerators الکترد شتاب ده
no hurry شتاب نداریم
normal acceleration شتاب عمودی
normal acceleration شتاب قائم
accelerators شتاب دهنده
positive acceleration شتاب مثبت
post deflection acceleration شتاب ثانوی
hastener شتاب کننده
hurriedness شتاب زدگی
hie شتاب کردن
hying شتاب کردن
make a push شتاب کردن
negative acceleration شتاب منفی
net acceleration شتاب برایند
tilt شتاب پرتاب
net acceleration شتاب خالص
resultant acceleration شتاب برایند
tilted شتاب پرتاب
tilts شتاب پرتاب
resultant acceleration شتاب خالص
accelerator الکترد شتاب ده
hurry شتاب کردن
previousness شتاب زدگی
post haste با شتاب فراوان
hurrying راندن شتاب
to come along شتاب کردن
hurriedly از روی شتاب
hurrying شتاب کردن
hasty شتاب زده
hurry راندن شتاب
hurries شتاب کردن
hurries راندن شتاب
instantaneous acceleration شتاب لحظه ای
initial acceleration شتاب اولیه
speeds میزان شتاب
longitudinal acceleration شتاب طولی
linear acceleration شتاب خطی
accelerator شتاب دهنده
impact acceleration شتاب ضربه ای
in a hurried state در حال شتاب
precipitateness شتاب زدگی
electron acceleration شتاب الکترون
jerked میزان تغییر شتاب
accelerator board تخته شتاب دهنده
coefficient of acceleration ضریب شتاب اقتصادی
jerk میزان تغییر شتاب
accelerator catalyst کاتالیزور شتاب دهنده
post haste بسرعت شتاب فراوان
at full pelt با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه
pelted شتاب کردن ضربه
pelt شتاب کردن ضربه
linear accelerator شتاب دهنده خطی
ion accelerator شتاب دهنده یون
ionic centrifuge شتاب دهنده یونی
pelts شتاب کردن ضربه
velocity سرعت سیر شتاب
velocities سرعت سیر شتاب
centrifugal acceleration شتاب گریز از مرکز
hurry scurry دستپاچگی شتاب زدگی
to polish off با شتاب پرداخت کردن
electron accelerator شتاب دهنده الکترون
accelerated particle ذره شتاب دار
grab off با شتاب گرفتن قاپیدن
forwardness اشتیاق شتاب زدگی
jerks میزان تغییر شتاب
precipitately از روی شتاب زدگی
hurry skurry دستپاچگی شتاب زدگی
decelerating electrode الکترد شتاب گیر
jerking میزان تغییر شتاب
aberration جابجائی زاویه ای فاهری در جهت حرکت نافر که نتیجه ترکیب سرعت حرکت نافر و سیر نورمیباشد
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
relative که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
full pelt با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
slow and sure شتاب کار را خراب میکند
hastiness دست پاچگی شتاب زدگی
compass acceleration error خطای شتاب جهت یاب
i am in a hurry for it عجله دارم یا در شتاب هستم
get a wiggle on <idiom> عجله کردن با شتاب رفتن
premature decision تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
decelerete بصورت منفی شتاب دادن
angle of depression میدان حرکت لوله توپ در زیرافق زاویه حرکت زیر افق لوله
kinetic lead سبقت مربوط به شتاب یاانرژی سینتیک
moving havens مناطق ازاد از نظر حرکت زیردریاییها مناطق امن حرکت دریایی
skull حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skulls حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com