Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (38 milliseconds)
English
Persian
stake
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
staked
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stakes
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
Other Matches
gambles
شرط بندی کردن قمار
gambled
شرط بندی کردن قمار
gamble
شرط بندی کردن قمار
gambing and betting
قمار و شرط بندی
street betting
جرم قمار و شرط بندی درمعابر عمومی
staked
شرط بندی مسابقه با پول روی میزدر قمار
stake
شرط بندی مسابقه با پول روی میزدر قمار
stakes
شرط بندی مسابقه با پول روی میزدر قمار
to let down
پایین گذاشتن انداختن
to fool with any one
کسیرادست انداختن سربسرکسی گذاشتن
pretermit
از قلم انداختن کنار گذاشتن
to plug in
با گذاشتن دوشاخه برق رابجریان انداختن
gamble away
قمار کردن
gambles
قمار کردن
gamble
قمار کردن
gambled
قمار کردن
roulette
رولت بارولت قمار کردن
to win fame
شهرت پیدا کردن
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
establish
شهرت یامقامی کسب کردن
establishes
شهرت یامقامی کسب کردن
establishing
شهرت یامقامی کسب کردن
to build up areputation
شهرت یا ابرویی برای خوددرست کردن
ratings
طبقه بندی کردن درجه بندی
rating
طبقه بندی کردن درجه بندی
grades
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grade
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grades
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
groups
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
laggin
اب بندی کردن اب بندی ناوها
downgrading
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
gift wrap
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
declassification
از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
gambled
قمار
gambles
قمار
gambling
قمار
hazards
قمار
hazarded
قمار
hazard
قمار
gamble
قمار
hazarding
قمار
lay off
<idiom>
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
gamblers
قمار باز
gambler
قمار باز
gambling house
قمار خانه
gaming house
قمار خانه
game of chance
بازی قمار
die
بخت قمار
crapping
نوعی قمار
shell game
قمار با گردو
crapped
نوعی قمار
gaming
قمار بازی
gambling
قمار بازی
hazardously
بطور قمار
gamester
قمار باز
crap
نوعی قمار
stakeholder
نگهدارنده بانک در قمار
piker
قمار بازکم جرات
skin game
قمار از روی تقلب
satellitic
وابسته به قمار سیارات
roulette
اسباب قمار چرخان
eternize
ابدی کردن شهرت ابدی دادن
cardsharp
برگ زن قمار باز متقلب
tombola
نوعی قمار شبیه لوتو
tombolas
نوعی قمار شبیه لوتو
craps
نوعی بازی قمار باطاس
fixes
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
fix
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
lid
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into
<idiom>
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
faro
نوعی بازی قمار شبیه بانک
lodges
گذاشتن تسلیم کردن
insert
گذاشتن جاسازی کردن
lodge
گذاشتن تسلیم کردن
cuts
عبور کردن گذاشتن
having
صرف کردن گذاشتن
lay down
فدا کردن گذاشتن
inserting
گذاشتن جاسازی کردن
stead
گذاشتن حمایت کردن
have
صرف کردن گذاشتن
deposit
: ته نشین کردن گذاشتن
deposits
: ته نشین کردن گذاشتن
cut
عبور کردن گذاشتن
lodged
گذاشتن تسلیم کردن
inserts
گذاشتن جاسازی کردن
launches
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
entrances
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
primming
بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
entranced
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrance
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
to cut out
بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
entrancing
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
gambled away
<adj.>
بوسیله قمار از دست داده
[اصطلاح روزمره]
operate
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operates
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operated
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
auctioned
حراج کردن بمزایده گذاشتن
rat race
<idiom>
رها کردن ،تنها گذاشتن
arrange
قرار گذاشتن سازمند کردن
accumulating
روی هم گذاشتن متراکم کردن
in
:درمیان گذاشتن جمع کردن
in-
:درمیان گذاشتن جمع کردن
auctioning
حراج کردن بمزایده گذاشتن
arranging
قرار گذاشتن سازمند کردن
accumulates
روی هم گذاشتن متراکم کردن
louse
شپش گذاشتن شپشه کردن
To trample upon justice. To be unfair.
پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )
auction
حراج کردن بمزایده گذاشتن
arranges
قرار گذاشتن سازمند کردن
dumbfound
متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
dumfound
متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
deposits
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
auctions
حراج کردن بمزایده گذاشتن
arranged
قرار گذاشتن سازمند کردن
accumulate
روی هم گذاشتن متراکم کردن
to hang up
معطل کردن مسکوت گذاشتن
applying
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
deposit
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
deteriorates
خراب کردن روبزوال گذاشتن
wads
کپه کردن لایی گذاشتن
deteriorate
خراب کردن روبزوال گذاشتن
insert
داخل کردن در میان گذاشتن
heeded
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeding
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
to put a way childish
صرف کردن گرو گذاشتن
inset
افزودن اضافه کردن گذاشتن
applies
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
insets
افزودن اضافه کردن گذاشتن
heed
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
wad
کپه کردن لایی گذاشتن
deteriorated
خراب کردن روبزوال گذاشتن
to shut up
حبس کردن درصندوق گذاشتن
apply
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
to put together
بکب کردن پیش هم گذاشتن
heeds
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
inserts
داخل کردن در میان گذاشتن
inserting
داخل کردن در میان گذاشتن
deteriorating
خراب کردن روبزوال گذاشتن
bring down
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
in and in
مرتبا بطرف داخل یک نوع قمار چهار طاسی
He has vowed not to gamble again.
پشت دستش را داغ کرده که دیگه قمار نکند.
evaluation rating
درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
trachle
تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
skirted
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirt
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirts
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
swindles
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
to part the hair
فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
to soak out the salt of
توی اب گذاشتن وکم نمک کردن
swindled
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
emplacement
پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
swindle
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
conspicuousness
شهرت
emprise
شهرت
titles
شهرت ها
names
شهرت ها
odor
شهرت
name
شهرت
unknown
بی شهرت
unknowns
بی شهرت
notability
شهرت
illustriousness
شهرت
fame
شهرت
renown
شهرت
fameless
بی شهرت
grapevines
شهرت
grapevine
شهرت
odours
شهرت
odour
شهرت
odors
شهرت
illustrousness
شهرت
report
شهرت
reputations
شهرت
publicity
شهرت
reports
شهرت
prestige
شهرت
famousness
شهرت
popularity
شهرت
hearsay
شهرت
stand
شهرت
celebrity
شهرت
celebrities
شهرت
name
شهرت
reported
شهرت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com