Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 137 (6 milliseconds)
English
Persian
workforce
شمار کارگران
Other Matches
speedometer odometer
تاکومتر با کیلومتر شمار سرعت سنج با کیلومتر شمار
labours
کارگران
blue collar employees
کارگران
workers
کارگران
manual workers
کارگران دستکار
skilled workers
کارگران متخصص
labour union
اتحادیه کارگران
wildcat strike
<idiom>
اعتصاب کارگران
labourunion
اتحادیه کارگران
labor service
اتحادیه کارگران
labor union
اتحادیه کارگران
labor unions
اتحادیه کارگران
industrial workers
کارگران صنعتی
foreman
مباشر کارگران
foremen
مباشر کارگران
farm labors
کارگران کشاورزی
farm labors
کارگران مزارع
Company town
شهرک کارگران
picket lines
صف کارگران اعتصابی
picket line
صف کارگران اعتصابی
dormitory-suburb
خوابگاه کارگران
industrial workers of the world
کارگران صنعتی جهان
the men were locked out
در را بروی کارگران بستند
profit-sharing
سهم کارگران از سود
profit sharing
سهم کارگران از سود
griddle
غربال سیمی کارگران
caboose
اطاق کارگران قطار
work people
کارگران طبقه کارگر
griddles
غربال سیمی کارگران
waterside workmen
کارگران کنار دریا
All of the workers want to go.
تمام کارگران می خواهند بروند
to unionise
[British E]
متحد کردن
[مثال کارگران]
to unionize
[American E]
متحد کردن
[مثال کارگران]
it spells ruin to the workmen
متضمن خانه خرابی کارگران است
knobstick
کارگریکه که بااعتصاب کارگران همراه نیست
uncountable
<adj.>
بی شمار
myriad
<adj.>
بی شمار
incomputable
بی شمار
unnumbered
بی شمار
sumless
<adj.>
بی شمار
numberless
<adj.>
بی شمار
innumerable
<adj.>
بی شمار
counting
شمار
countless
<adj.>
بی شمار
measureless
بی شمار
numeration
شمار
innumerous
بی شمار
uncounted
بی شمار
innumerable
بی شمار
count
شمار
counted
شمار
counts
شمار
barrack
منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
section crew
دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
double time
پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
truck system
اصول دادن کالا به جای دستمزد به کارگران
barracking
منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
section gang
دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
barracked
منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
stopwatches
گام شمار
stopwatches
قدم شمار
stopwatch
قدم شمار
sprinkling
شمار اندک
milestone
فرسخ شمار
turns counter
دور شمار
submultiple
برخه شمار
step counter
گام شمار
milestone
فرسنگ شمار
milestone
میل شمار
sequence counter
ترتیب شمار
to be valid
به شمار آمدن
stopwatch
گام شمار
speedometer
کیلومتر شمار
timeline
گاه شمار
to count
[as]
به شمار رفتن
metronome
میزانه شمار
metronomes
میزانه شمار
unit
یگان شمار
units
یگان شمار
second-hand
ثانیه شمار
timepiece
گاه شمار
timepieces
گاه شمار
revolution conter
دور شمار
record count
شمار مدارک
chronoscope
گاه شمار
miles and miles
فرسخهای بی شمار
mileage recorder
کیلومتر شمار
frequency count
شمار بسامد
hour meter
زمان شمار
milestones
میل شمار
milestones
فرسنگ شمار
location counter
مکان شمار
speedometers
کیلومتر شمار
chronoscope
لحظه شمار
pedometer
گام شمار
pulse counter
پالس شمار
pedimeter
گام شمار
numerator
برخه شمار
an infinity of reasons
دلایل بی شمار
address counter
نشانی شمار
milestones
فرسخ شمار
calender
گاه شمار
minimizer
کوچک شمار
pulse counter
ضربه شمار
log
کیلومتر شمار ناو
cash register
صندوق پول شمار
hour land
عقربه ساعت شمار
cash registers
صندوق پول شمار
hour hand
عقربه ساعت شمار
chronometer
گاه شمار کرونومتر
chronometer
ساعت شمار دقیق
logs
کیلومتر شمار ناو
milepost
کیلومتر شمار جاده
metronomic
مطابق میزانه شمار
sweep hand
عقربه ثانیه شمار
teller
رای شمار تحویلدار
tellers
رای شمار تحویلدار
hour hands
عقربه ساعت شمار
Most home helps prefer to live out.
بسیاری از کارگران خانگی ترجیح می دهند بیرون از خانه زندگی کنند .
countervailing power
مثلااتحادیه کارگران که درواکنش به قدرت تولید کننده انحصاری ایجاد میشود
minute hand
عقربه دقیقه شمار ساعت
miliary
عرق گزی کوچک وبی شمار
planetesimal
اجرام کوچک وبی شمار اسمانی
numerator
برخه شمار
[شماران]
[صورت کسر]
[ریاضی]
milestones
بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
milestone
بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
there is no time like the present
<idiom>
سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
collective bargaining
مذاکرات دسته جمعی مذاکرات بین موسسات متشکل از کارگران و کارفرمایان برای بهبود کار
electronic cottage
مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
air mileage indicator
کیلومتر شمار هواپیما مسافت سنج هواپیما
strike
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
piracy
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
dictatorship of proletariat
اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
marxist economics
نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
wage fund theory of wages
نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com