English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
English Persian
to win fame شهرت پیدا کردن
Other Matches
to tarnish something [image, status, reputation, ...] چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
establish شهرت یامقامی کسب کردن
establishes شهرت یامقامی کسب کردن
establishing شهرت یامقامی کسب کردن
to build up areputation شهرت یا ابرویی برای خوددرست کردن
stake شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
staked شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stakes شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
dampest دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
tracked پیدا کردن
finds پیدا کردن
to look up پیدا کردن
find پیدا کردن
smell out با بو پیدا کردن
pin point پیدا کردن
to search out پیدا کردن
tracks پیدا کردن
acquire پیدا کردن
track پیدا کردن
gains پیدا کردن
to pluck up one's heart دل پیدا کردن
gained پیدا کردن
averages پیدا کردن
detects پیدا کردن
averaged پیدا کردن
average پیدا کردن
averaging پیدا کردن
detected پیدا کردن
to figure up پیدا کردن
detecting پیدا کردن
detect پیدا کردن
gain پیدا کردن
to pick up پیدا کردن
give tongue عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
touts خریدار پیدا کردن
demonetize تنزل پیدا کردن
declined شیب پیدا کردن
decline شیب پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن به
liaises ارتباط پیدا کردن
converges تقارت پیدا کردن
to spring a leaguer رخنه پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy. چاره پیدا کردن
converged تقارت پیدا کردن
touting خریدار پیدا کردن
shield حفاظ پیدا کردن
to take umbra at رنجش پیدا کردن از
to take a ply تمایل پیدا کردن
come to an agreement موافقت پیدا کردن
declining شیب پیدا کردن
declines شیب پیدا کردن
qualifies شایستگی پیدا کردن
liaising ارتباط پیدا کردن
qualify شایستگی پیدا کردن
tout خریدار پیدا کردن
in the doghouse <idiom> مشکل پیدا کردن با
to think out با فکر پیدا کردن
touted خریدار پیدا کردن
converging تقارت پیدا کردن
shields حفاظ پیدا کردن
hade تمایل پیدا کردن
to become a necessity لزوم پیدا کردن
stammered لکنت پیدا کردن
dampens رطوبت پیدا کردن
dampening رطوبت پیدا کردن
dampened رطوبت پیدا کردن
equation of payments قاعده پیدا کردن
dampen رطوبت پیدا کردن
stammer لکنت پیدا کردن
preempt حق تقدم پیدا کردن
luff لنگر پیدا کردن
to work out something حل چیزی را پیدا کردن
stammers لکنت پیدا کردن
liaised ارتباط پیدا کردن
liaise ارتباط پیدا کردن
converge تقارت پیدا کردن
prove opplicable مصداق پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن
wavering فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavered فتور پیدا کردن دو دل بودن
cabbages کش رفتن رشد پیدا کردن
hit on/upon <idiom> پیدا کردن چیزی که میخواهی
shocked هول وهراس پیدا کردن
shocks هول وهراس پیدا کردن
overmaster مهارت کامل پیدا کردن در
respire امید تازه پیدا کردن
respired امید تازه پیدا کردن
deeping of capital عمق پیدا کردن سرمایه
to make the pot boi; معاش خود را پیدا کردن
shock هول وهراس پیدا کردن
read between the lines <idiom> پیدا کردن مفهوم ضمنی
pay dirt <idiom> زیر خاکی پیدا کردن
radar trapping اختلال پیدا کردن رادار
respires امید تازه پیدا کردن
cabbage کش رفتن رشد پیدا کردن
respiring امید تازه پیدا کردن
to rummage out با جستجوی زیاد پیدا کردن
to nerve oneself قوت قلب پیدا کردن
out maneuver برتری مانور پیدا کردن
waver فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavers فتور پیدا کردن دو دل بودن
to pick out باگوش پیدا کردن دریافتن
to pick up فراگرفتن دوباره پیدا کردن
to come to an understanding پیدا کردن سازش پیداکردن
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
genealogize شجره کسی را پیدا کردن
fumbles لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiating مختنق کردن خناق پیدا کردن
swells ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swell ورم کردن برجستگی پیدا کردن
fumble لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
bilge رخنه پیدا کردن تراوش کردن
fumbled لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiates مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiated مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiate مختنق کردن خناق پیدا کردن
swelled ورم کردن برجستگی پیدا کردن
to get a meat for a bird برای مرغی جفت پیدا کردن
scare up <idiom> ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
pull oneself together بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
surging تکان خوردن لغزش پیدا کردن
to turn round برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
make out معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
unbalances بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
to get the upper hand برتری جستن تفوق پیدا کردن
radio direction finding پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
unbalance بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalancing بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
short اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
ruts شور پیدا کردن فحل شدن
shorter اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
wavers تردید پیدا کردن تبصره قانون
rut شور پیدا کردن فحل شدن
shortest اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
to seek somebody out جستجو برای پیدا کردن کسی
rub اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
rubbed اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
waver تردید پیدا کردن تبصره قانون
rubs اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
wavered تردید پیدا کردن تبصره قانون
to orient oneself چهار سوی خود را پیدا کردن
wavering تردید پیدا کردن تبصره قانون
canvassing مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassed مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
plunge غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
canvasses مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvass مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
warm to one's work در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
leadingquestion پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
to get to somebody [something] به کسی دسترسی پیدا کردن [ به چیزی رسیدن]
plunges غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunged غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
to make friends [to make connections] رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
grapnels لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
proceeded ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
grapnel لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
cunclude تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
extend ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extending ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
divide پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
extends ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
divides پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
to always find something to gripe about همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
diachrony تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
proceed ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
find کشف کردن پیدا کردن
finds کشف کردن پیدا کردن
fitcall finding پیدا کردن عیب کوچک مربوط به راننده یا رده یکم
to pick up somebody کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
eternize ابدی کردن شهرت ابدی دادن
homing روش تعقیب و ردیابی امواج رادیویی یا رادار و پیدا کردن ایستگاه فرستنده ان
curve fitting روش ریاضی برای پیدا کردن یک فرمول که نمایشگرمجموعهای از نقاط داده میباشد
lay hands upon something جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
hearsay شهرت
reputation شهرت
prestige شهرت
illustriousness شهرت
stand شهرت
conspicuousness شهرت
reputations شهرت
illustrousness شهرت
names شهرت
famousness شهرت
publicity شهرت
fameless بی شهرت
odor شهرت
emprise شهرت
popularity شهرت
fame شهرت
renown شهرت
unknowns بی شهرت
unknown بی شهرت
name شهرت
odour شهرت
grapevines شهرت
grapevine شهرت
odours شهرت
titles شهرت ها
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com