Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English
Persian
list
شیار کردن اماده کردن
Other Matches
groove
شیار کردن فرورفتگی خان شیار
grooves
شیار کردن فرورفتگی خان شیار
to cut out
بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
outfit
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfits
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
plows
شخم کردن شیار کردن
plowing
شخم کردن شیار کردن
plowed
شخم کردن شیار کردن
ploughed
شخم کردن شیار کردن
plough
شخم کردن شیار کردن
ploughs
شخم کردن شیار کردن
plow
شخم کردن شیار کردن
to wind up
کوک کردن اماده کردن گلوله
prepares
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
to gather up
جمع اوری کردن اماده کردن
redact
اماده چاپ کردن تحریر کردن
preparing
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
make
درست کردن ساختن اماده کردن
prepare
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
winterize
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
ridge
شیار دار کردن
ridges
شیار دار کردن
raggle
سنگ را شیار دار کردن
groove
خط انداختن شیار دار کردن
grooves
خط انداختن شیار دار کردن
flute
لبه دار کردن شیار
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
slot
شیار دراوردن رنده کردن چاک
slots
شیار دراوردن رنده کردن چاک
slotting
شیار دراوردن رنده کردن چاک
dight
اماده کردن مجهز کردن
gird
اماده کردن محکم کردن
draft
اماده کردن
set
اماده کردن
primes
اماده کردن
accommodated
اماده کردن
drafts
اماده کردن
drafted
اماده کردن
to string up
اماده کردن
accommodates
اماده کردن
harnessing
اماده کردن
harnessed
اماده کردن
harness
اماده کردن
preparation
اماده کردن
preparations
اماده کردن
prime
اماده کردن
pre treatment
اماده کردن
to pickle a rod for
اماده کردن
readying
اماده کردن
ready
اماده کردن
readies
اماده کردن
readied
اماده کردن
primed
اماده کردن
confect
اماده کردن
make ready
اماده کردن
provides
اماده کردن
setting up
اماده کردن
supplied
اماده کردن
preparing
اماده کردن
prepares
اماده کردن
prepare
اماده کردن
provide
اماده کردن
unlimber
اماده کردن
get ready
اماده کردن
supplying
اماده کردن
belay
اماده کردن
sets
اماده کردن
supply
اماده کردن
trains
اماده کردن اسب
to fit with
اماده کردن برای
do up
اماده استفاده کردن
forearm
قبلا اماده کردن
forearms
قبلا اماده کردن
trained
اماده کردن اسب
gear
کردن اماده کارکردن
geared
کردن اماده کارکردن
gears
کردن اماده کارکردن
train
اماده کردن اسب
knock-up
سردستی اماده کردن
forespeak
قبلا اماده کردن
set up
اماده تیراندازی کردن
knock-ups
سردستی اماده کردن
knock up
سردستی اماده کردن
fitting out
اماده کردن ناو
to study up
خود را اماده امتحانات کردن
sensate
اماده پذیرش حس احساس کردن
get ready
اماده شدن حاضر کردن
spots
کشف کردن اماده پرداخت
snow farming
اماده کردن پیست اسکی
make ready
اماده شدن حاضر کردن
spot
کشف کردن اماده پرداخت
to provide oneself
خودرا اماده یا مجهز کردن
forthcomming
اماده برای ارائه کردن
ground readiness
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
back frow
اولین شیار ایجاد شده توسط گاواهن که به شیار مرده معروف است
marshaled
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
winterization
اماده کردن برای کار در زمستان
marshaling
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshalled
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshal
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshals
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
edited
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
roadworthy
اماده مسافرت قابل سفر کردن
enarm
مسلح شدن اماده کارزار کردن
edit
اماده چاپ کردن تغییر دادن
edit
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
edited
اماده چاپ کردن تغییر دادن
crams
خودرا برای امتحان اماده کردن
cram
خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming
خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed
خودرا برای امتحان اماده کردن
arm
مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
grooms
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
groom
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
aircraft arresting reset unit
وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
tropicalization
اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
mountee
اژیر مخصوص اماده کردن توپهای ناو
despatched
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
sketched
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
dispatches
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
aircraft turn around
اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
despatching
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
disposable personal income
پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
dispatched
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
sketches
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
despatches
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
civilian preparedness for war
اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
dispatch
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
sketch
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
set up
اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
reception station
پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
staging area
فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
paddocks
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
paddock
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
crammer
کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
rig the ship
فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
predigest
بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
lineup
اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
spooling
یلهای نوار اماده شدن قسمتی از سیستم جهت پردازش ان قرقره کردن
track pitch
گام شیار درجه شیار
supercritical
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
defect skipping
روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
master clear
کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
dizen
دسته یا بسته کتان وکنف کتان را اماده کردن
on guard
اماده توپگیری اماده برای توگیری
naval landing party
تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
ramp alert
اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
warning order
دستور اماده باش اعلام اماده باش
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
laager
هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
alert force
نیروهای اماده باش نیروهای اماده
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
wakes
شیار
waked
شیار
rut
خط شیار
ruts
خط شیار
groove
شیار
wake
شیار
corrugation
شیار
stria
شیار
tracks
شیار
tracked
شیار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com