English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English Persian
he is blowing glass شیشه را با فوت درست کردن
Other Matches
temper درست ساختن درست خمیر کردن
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
plate glass شیشه سنگ شیشه تختهای
ink bottle شیشه مرکب شیشه جوهر
glassman تاجر شیشه شیشه ساز
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
flatbed وسیلهای با شیشه مسط ح که کار هنری روی آن قرار می گیرد نوک اسکن زیر شیشه حرکت میکند و تصویر را به فایل گرافیکی تبدیل میکند
to f. glass شیشه گری کردن
wracked خون مستاجررا در شیشه کردن
rack خون مستاجررا در شیشه کردن
pane دارای جام شیشه کردن
racked خون مستاجررا در شیشه کردن
racks خون مستاجررا در شیشه کردن
panes دارای جام شیشه کردن
wracks خون مستاجررا در شیشه کردن
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
vitrify بصورت شیشه در اوردن بصورت شیشه درامدن
jeweller's putty گرد قلع و سرب که برای پاک کردن شیشه و فلز بکار می برند
putty powder گرد قلع و سرب که برای پاک کردن شیشه و فلز بکار می برند
to pattern out ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
dress لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dresses لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
labourvt بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
fashion درست کردن
fashioning درست کردن
fashions درست کردن
adapt درست کردن
clean درست کردن
to put in to shape درست کردن
redd درست کردن
fashioned درست کردن
fettle درست کردن
to put to rights درست کردن
indite درست کردن
fix up درست کردن
set in order درست کردن
to cleanvp درست کردن
manufactured درست کردن
manufacture درست کردن
gulleys درست کردن
to sct aright درست کردن
gullies درست کردن
gully درست کردن
to set to rights درست کردن
to set in order درست کردن
set right درست کردن
correct درست کردن
to set درست کردن
correcting درست کردن
corrects درست کردن
manufactures درست کردن
weave درست کردن
trimmest درست کردن
trims درست کردن
fabricated درست کردن
makes درست کردن
trim درست کردن
shapes درست کردن
build درست کردن
buildings درست کردن
make درست کردن
fabricate درست کردن
make up درست کردن
shape درست کردن
builds درست کردن
fabricates درست کردن
weaves درست کردن
to get up درست کردن
to erect into درست کردن از
concocting درست کردن
concocts درست کردن
concoct درست کردن
to riven laths یا درست کردن
concocted درست کردن
cleans درست کردن
cleanest درست کردن
fabricating درست کردن
cleaned درست کردن
to fix up درست کردن
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
orthoepy فن درست تلفظ کردن
corn popping درست کردن چس فیل
to make something چیزی را درست کردن
blow down بافوت درست کردن
re form دوباره درست کردن
pond حوض درست کردن
to toss up زود درست کردن
die sink خزینه درست کردن
exacted تحمیل کردن بر درست
dowel میخچه درست کردن
dress درست کردن لباس
To put things straight(right). کارها را درست کردن
dresses درست کردن لباس
exacts تحمیل کردن بر درست
exact تحمیل کردن بر درست
ponds حوض درست کردن
railroads پاپوش درست کردن
strike off بی زحمت درست کردن
manipulate با استادی درست کردن
stage craft فن درست کردن نمایش
frame پاپوش درست کردن
scrambling املت درست کردن
to mill flour ارد درست کردن
scrambles املت درست کردن
scrambled املت درست کردن
scramble املت درست کردن
railroad پاپوش درست کردن
teams دسته درست کردن
team دسته درست کردن
reconditions دوباره درست کردن
reconditioned دوباره درست کردن
roughcast اجمالا درست کردن
hedge خاربست درست کردن
image erection درست کردن تصویر
hedges خاربست درست کردن
recondition دوباره درست کردن
hedged خاربست درست کردن
manipulated با استادی درست کردن
manipulates با استادی درست کردن
manipulated با دست درست کردن
manipulate با دست درست کردن
to word up کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
to manufacture [into] ساختن [درست کردن] [به]
to weave a plot دوزوکلک درست کردن
vint درست کردن یا ریختن
manipulates با دست درست کردن
repair درست کردن جبران کردن تعمیر
make درست کردن ساختن اماده کردن
to touch off با شتاب درست کردن زودرسم کردن
makes درست کردن ساختن اماده کردن
repaired درست کردن جبران کردن تعمیر
To do up the room. اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
glass wool پشم یا براده شیشه پشم شیشه
extemporising بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporises بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporised بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
geometrize با قواعد هندسی درست کردن
spelled املاء کردن درست نوشتن
vault گنبد یاطاق درست کردن
vaults گنبد یاطاق درست کردن
spells املاء کردن درست نوشتن
orthopaedy فن درست کردن انامهای ناقص
rig با خدعه وفریب درست کردن
to play up درست و حسابی بازی کردن
rigged با خدعه وفریب درست کردن
extemporizing بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizes بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporized بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporize بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
spell املاء کردن درست نوشتن
to check up درست رسیدگی یاحساب کردن
organizing تشکیلات دادن درست کردن
agree ترتیب دادن درست کردن
organize تشکیلات دادن درست کردن
to put up زنانه درست کردن جادادن
agreeing ترتیب دادن درست کردن
organising تشکیلات دادن درست کردن
rigs با خدعه وفریب درست کردن
top a gap رخنهای راگرفتن درست کردن
to hammer out ساختن بکوشش درست کردن
organizes تشکیلات دادن درست کردن
organises تشکیلات دادن درست کردن
to put up ones hair مویاگیس خودرازنانه درست کردن
agrees ترتیب دادن درست کردن
to roll a huge snowball گلوله بزرگی از برف درست کردن
to spin out امتداد دادن مفصلا درست کردن
to set up somebody [for something] پاپوش درست کردن برای کسی
to frame someone پاپوش درست کردن برای کسی
addled <adj.> گیج و ناتوان در درست فکر کردن
To fake an oil – painting . یک تابلوی نقاشی قلابی درست کردن
to tick کار کردن به نحوه ویژه یا درست
orthopaedic مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
straight from the horse's mouth <idiom> درست از خود شخص نقل قول کردن
melodramatist کسیکه کارش درست کردن melodrama باشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com