Dictiornary-Farsi | صرفه جوئیهای داخلی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
internal economies	صرفه جوئیهای داخلی


Search result with all words

internal diseconomies	عدم صرفه جوئیهای داخلی
Other Matches

spillover benefits	صرفه جوئیهای خارجی
economies of scale	صرفه جوئیهای مقیاس
consumption economies	صرفه جوئیهای مصرفی
external economies	صرفه جوئیهای خارجی
economies of scale	صرفه جوئیهای تولید انبوه
positive externalities	صرفه جوئیهای خارجی عوارض خارجی مثبت پی امدهای خارجی مثبت
economic	نزدیک به صرفه مقرون به صرفه
supply economy	صرفه جویی در مصرف اماد صرفه جویی تدارکاتی
incretion	ترشح درونی یا داخلی تراوش داخلی
internal structure	ساختمان داخلی سازه داخلی
squawks	مخابره داخلی ارتباط داخلی
squawked	مخابره داخلی ارتباط داخلی
squawk	مخابره داخلی ارتباط داخلی
internal defense	پدافند داخلی پایداری داخلی
exchanged stabilization fund	مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
storage	1-حافظه داخلی کوچک با دستیابی سریع سیستم که حاوی برنامه جاری است . 2-حافظه کوچک داخلی سیستم
penny wise	صرفه جو
advantage	صرفه
housewifely	صرفه جو
frugal	صرفه جو
behoof	صرفه
providential	صرفه جو
thrifty	صرفه جو
economical	صرفه جو
economizer	صرفه جو
beta leonis	صرفه
inadvisable	بی صرفه
denebola	صرفه
parsimonious	صرفه جو
chariness	صرفه جوئی
costings	مقرون به صرفه
cost-effective	مقرون به صرفه
frugality	صرفه جویی
economical	مقرون به صرفه
frugally	با صرفه جوئی
backstop technology	تکنولوژی با صرفه
saving	صرفه جویی
thrift	صرفه جوئی
he is a bad husband	صرفه جو نیست
thrift	صرفه جویی
inexpensive	معقول صرفه جو
gain	صرفه استفاده
frugal	با صرفه اندک
economization	صرفه جوئی
economies	صرفه جویی
economy	صرفه جویی
gained	صرفه استفاده
gains	صرفه استفاده
economize	صرفه جویی کردن
economising	صرفه جویی کردن
economises	صرفه جویی کردن
saved	صرفه جویی کردن
save	صرفه جویی کردن
It is not economical.	مقرون به صرفه نیست.
economized	صرفه جویی کردن
economizes	صرفه جویی کردن
provident	صرفه جو اینده نگر
thriftily	از روی صرفه جوئی
sparing	مضایقه کننده صرفه جو
economy factor	ضریب صرفه جویی
scrounging	صرفه جویی کردن
scrounges	صرفه جویی کردن
scrounged	صرفه جویی کردن
To save . To economize.	صرفه جوئی کردن
cut corners <idiom>	صرفه جویی کردن
spareable	قابل صرفه جویی
economizing	صرفه جوئی کردن
saves	صرفه جویی کردن
economizing method	روش صرفه جویی
parsimony	صرفه جویی کم خرجی
scrounge	صرفه جویی کردن
economised	صرفه جویی کردن
penny wise and pound foolish	صرفه جو در پنی و ولخرج درلیره
time saver	صرفه جویی کننده در وقت
providence	صرفه جویی اینده نگری
feed heater	دستگاه صرفه جویی درحرارت
gas saving	صرفه جویی در مصرف بنزین
an economist of time	متخصص در صرفه جویی وقت
advantageously	با داشتن صرفه یا سود سودمندانه
economizer	صرفه جویی کننده انرژی
diseconomies of scale	عدم صرفه جوئی به مقیاس
to save up for something	برای چیزی صرفه جویی کردن
austerity package	بسته صرفه جویی [اقتصاد] [سیاست]
housewifely	از روی خانه داری یا صرفه جوئی
an economist of time	کسی که میتواند در وقت صرفه جویی کند
I'm saving up for a new bike.	من برای یک دوچرخه جدید صرفه جویی می کنم.
laborsaving	تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
cut corners <idiom>	[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
economizing	صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
interior	داخلی
anie	داخلی
indoor	داخلی
interiors	داخلی
municipal	داخلی
territorial	داخلی
intramural	داخلی
domestic	داخلی
ben	داخلی
innate	داخلی
insides	داخلی
internal medicine	طب داخلی
esoteric	داخلی
internal door	در داخلی
in-	داخلی
inner	داخلی
internal	داخلی
inside	داخلی
in	داخلی
endogenous	داخلی
libraries	و در زمان و هزینه صرفه جویی شود. 2-مجموعه توابعی که کامپیوتر نیاز دارد تا به آنها مراجعه کند ولی در حافظه اصلی ذخیره نشده اند
library	و در زمان و هزینه صرفه جویی شود. 2-مجموعه توابعی که کامپیوتر نیاز دارد تا به آنها مراجعه کند ولی در حافظه اصلی ذخیره نشده اند
internal resistance	مقاومت داخلی
inferior conjunction	مقارنه داخلی
endosmosis	حلول داخلی
indoor antenna	انتن داخلی
endogenous variable	متغیر داخلی
inboard aileron	شهپر داخلی
internal programme	برنامه داخلی
internal reflector	رفلکتور داخلی
internal report	گزارش داخلی
endoparasite	انگل داخلی
internal furnace	کوره داخلی
internal heating	گرمایش داخلی
home rule	حکومت داخلی
home product	محصولات داخلی
home market	بازار داخلی
internal insulation	ایزولاسیون داخلی
home currency	پول داخلی
home consumption	مصرف داخلی
internal loss	تلف داخلی
internal memory	حافظه داخلی
internal modem	مدم داخلی
internal modulation	مدولاسیون داخلی
internal pole	قطب داخلی
internal power	مصرف داخلی
home made	ساخت داخلی
internal impedance	امپدانس داخلی
internal impedance	مقاومت داخلی
home trade	تجارت داخلی
inferior planets	سیارههای داخلی
internal development	رشد داخلی
internal circuit	مدار داخلی
internal diseconomies	زیانهای داخلی
internal bus	مسیر داخلی
internal bus	گذرگاه داخلی
internal brake	ترمز داخلی
internal boffles	تیغههای داخلی
internal attack	تک داخلی یا تک از داخل
internal armature	ارمیچر داخلی
internal angle	زاویه ی داخلی
intermediate structure	ساختمان داخلی
interior wall	دیوار داخلی
interior span	دهانه داخلی
interior guard	نگهبان داخلی
interior ballistics	بالیستیک داخلی
internal circuit	حلقه داخلی
internal clock	ساعت داخلی
internal defense	دفاع داخلی
internal development	توسعه داخلی
internal damping	میرایی داخلی
internal discharge	تخلیه داخلی
internal current	جریان داخلی
internal crack	ترک داخلی
internal consumption	مصرف داخلی
internal consistency	سازگاری داخلی
internal connection	اتصال داخلی
internal conductor	سیم داخلی
internal conductance	اندوکتیویته ی داخلی
internal conductance	اندوکتانس داخلی
internal commerce	تجارت داخلی
internal combustion	احتراق داخلی
interior architecture	معماری داخلی
interior affairs	امور داخلی
inner product	ضرب داخلی
inner planets	سیارات داخلی
inner loop	حلقه داخلی
inner liner	روکش داخلی
inner harbor	بندر داخلی
inner bottom	جدار داخلی
internal erosion	فرسایش داخلی
internal force	نیروی داخلی
inland waterway	ابراه داخلی
inland rules	قوانین داخلی
inland duty	گمرک داخلی
internal energy	انرژی داخلی
inner zone	منطقه داخلی
internal ear	گوش داخلی
interference drag	پسای داخلی
internal efficiency	راندمان داخلی
interconnection	اتصالی داخلی
intercommunication	ارتباط داخلی
internal electrode	الکترود داخلی
inside wing	بال داخلی
internal electrolysis	الکترولیز داخلی
inside thread	مارپیچ داخلی
inside micrometer	میکرومتر داخلی
inside hinge	لولای داخلی
inside draft	شیب داخلی
inside diameter	قطر داخلی
inside caliper	کولیس داخلی