English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
half tone screen صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
Other Matches
vignetting سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
kernels تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
kernel تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
penumbra سایه روشن
tone سایه روشن
half tone سایه روشن
tones سایه روشن
light and shade سایه روشن
lighting سایه روشن
half tone سایه روشن زدن
shading response پاسخ سایه روشن
thermal shadow سایه روشن حرارتی
mezzotinto نقاشی سایه روشن کردن
tone سایه روشن عکس هوایی
tones سایه روشن عکس هوایی
contrast enhancement توسعه تشخیص سایه روشن
mezzotint نقاشی سایه روشن کردن
luminist نقاش سایه روشن نما
shadings سایه دار کردن سایه افکندن
shades سایه دار کردن سایه افکندن
shade سایه دار کردن سایه افکندن
silhouette طرح سایه سایه انداختن
silhouettes طرح سایه سایه انداختن
illumination by diffusion روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
grey scale سایه هایی که از نمایش بخشهای رنگی روی صفحه تک رنگ تولید میشود
monochrome صفحه نمایش کامپیوتر که متن و گرافیک را سیاه و سفید و سایه دار و نه رنگی نشان میدهد
He fight with his shadow. <proverb> او با سایه خود مى جنگد (از سایه خود مى ترسد).
luminescent screen صفحه تصویر روشن
flashed روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
illuminati روشن ضمیران روشن فکران
daylit روز روشن روشن کردن
daylight روز روشن روشن کردن
picture که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
pictures که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
picturing که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
pictured که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
azerty keyboard روشن قرار دادن کلیدها روی صفحه کلید که خط اول AZERTY آغاز میشود
blacks 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
black 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacked 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blackest 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacker 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
illuminating چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flares گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminates چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flare گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminate چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
snowing واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
snow واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
snowed واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
snows واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
umbrage سایه
shading سایه
sunshades سایه
shade سایه
shadiness سایه
cleek سایه
sunshade سایه
umber سایه
auspices سایه
shadow سایه
umbra سایه
shadowless بی سایه
shadows سایه
shadowing سایه
shadings سایه
thanks to..... در سایه
shadowed سایه
shades سایه
sciagraphy سایه نگاری
shade سایه انداختن
shade سایه بان
shady [place] <adj.> سایه دار
shades سایه بان
shadowed شبح سایه
shadowing شبح سایه
ski graphŠetc سایه نگاری
To cast a shadow . سایه انداختن
shadow شبح سایه
shadow شدو سایه
tinges سایه رنگ
To cast a shadow. سایه انداختن
shadowed شدو سایه
umbrageous سایه دار
shadows شبح سایه
shadows شدو سایه
to go to the shades سایه افکندن در
shading سایه زنی
sciamachy جنگ با سایه
shadeless بدون سایه
shader سایه رنگ زن
umbrageous [literary] <adj.> سایه دار
shadow play نمایش سایه ها
shadowlike سایه مانند
silhouette target سایه هدف
somber سایه دار
shading سایه اندازی
tinge سایه رنگ
shades سایه انداختن
overshadows سایه افکندن بر
hatching سایه زنی
sombre سایه دار
overshadowed سایه افکندن بر
drop shadow سایه برجسته
overshadow سایه افکندن بر
boxed cornice سایه بان
bowers سایه بان
bower سایه بان
overshadowing سایه افکندن بر
umbriferous سایه افکن
shady سایه دار
halftones سایه رنگ
halftone سایه رنگ
overcast سایه انداختن
tone سایه رنگ
kinephantoscope سایه نما
kinema or cin سایه نما
shadowing شدو سایه
adumbral سایه افکن
bowery سایه دار
obtenebrate سایه افکندن بر
umber سایه انداختن
half shadow نیم سایه
shaded <adj.> سایه دار
penumbra نیم سایه
shadings سایه بان
shadowy سایه مانند
canopies سایه بان
halation نیم سایه
adumbration سایه افکنی
shadowy سایه افکن
shadowy <adj.> سایه دار
canopy سایه بان
shadings سایه انداختن
explains روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining روشن کردن باتوضیح روشن کردن
gray scale مقیاس سایه زنی
She has become rather off hand. سایه اش سنگین شده
contrasted زمینه طرح و سایه
pastel shades سایه رنگهای خفیف
contrasting زمینه طرح و سایه
contrasts زمینه طرح و سایه
halftoning سایه رنگ زدن
adumbrate سایه افکندن بر طرح
pencilled بامداد سایه زده
auspice سایه حمایت توجهات
contrast زمینه طرح و سایه
tintless بدون سایه رنگ
umbrage شابهت سایه وار
shade سایه دار کردن
thanks افهار امتنان در سایه
shadings سایه دار کردن
shadow factor ضریب انحراف سایه
shades سایه دار کردن
to be afraid of one's own shadow . از سایه خود هم ترسیدن .
sciagraph عکس سایه نما
shade جای سایه دار
shadings جای سایه دار
shady سایه افکن مشکوک
phantasm فاهر فریبنده سایه
umbrage سایه شاخ و برگ
thank you سایه شما کم نشود
shades جای سایه دار
sciomantic غیبگو از روی سایه مرده
shade اختلاف جزئی سایه رنگ
to go to the shades مردن سایه دار کردن
shaded pole motor موتور با قطب سایه دار
croddhatching بطور اریب سایه زدن
crosshatch بطور اریب سایه زدن
shades اختلاف جزئی سایه رنگ
shadings اختلاف جزئی سایه رنگ
The trees give a pleasant shade . درختان سایه قشنگه می اندازد
electroluminescent صفحه نمایش مسط ح و سبک که از دو قطعه شیشه پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط لایه نازک گاز که در صورت سیگنال الکتریکی به آن اصابت کند روشن میشود
anti dazzle vizor سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
galanty show نمایش اشکال بوسیله سایه انداختن
shadows سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
hachure سایه زنی قلم هاشور زدن
Lets sit in the shade , Its cooler. توی سایه بنشینیم خنک تر است
shadow سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
He hates my gusts. He detests me . He loathes the sight of me . سایه ام را با تیر می زند ( دشمنی وعداوت )
solid سه بعدی سایه دار ایجاد میکند
solids سه بعدی سایه دار ایجاد میکند
shadowed سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadowing سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
sciomacy غیب گویی از روی سایه مرده
To shadow someone. مثل سایه کسی را تعقیب کردن
stipple با نقطه سایه زدن یانقشی ایجاد کردن
hachures خطوط مقطع کوتاه برای سایه زدن بعکس
tones درجه تیرگی و سایه داربودن رنگ در گرافیک کامپیوتری
tone درجه تیرگی و سایه داربودن رنگ در گرافیک کامپیوتری
shadow factor ضریب مربوط بانحراف سایه در عکس هوایی برای تعیین ارتفاع اشیاء
tan alt ضریب انحراف سایه برای تعیین ارتفاع اشیا در روی عکس هوایی
composite video واحد نمایش ویدیویی که یک سیگنال تصویری مرکب را می پذیرد و چندین رنگ یا سایه خاکستری ایجاد میکند
brighter روشن
moonlit روشن
clear-cut روشن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com