English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English Persian
blacklist صورت اشخاص بدحساب
blacklisted صورت اشخاص بدحساب
blacklisting صورت اشخاص بدحساب
blacklists صورت اشخاص بدحساب
Other Matches
panels صورت اسامی اشخاص
panel صورت اسامی اشخاص
poor pay ادم بدحساب
inventory از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
displaced persons اشخاص پناهنده
artificial persons اشخاص حقوقی
personae اشخاص یک کتاب
few men اشخاص کمی
great persons اشخاص بزرگ
omnium gatherum مجموعه اشخاص
many a man بسا اشخاص
many people خیلی اشخاص
many persons خیلی اشخاص
knowledge of persons شناسایی اشخاص
so many menŠso many minds هر چه اشخاص بیشتر
persona اشخاص یک کتاب
person perception ادراک اشخاص
personas اشخاص یک کتاب
natural persons اشخاص طبیعی
these people این اشخاص
criss-crossed امضای اشخاص بیسواد
criss-cross امضای اشخاص بیسواد
offences against persons جرائم بر علیه اشخاص
through the grapevine <idiom> از اشخاص دیگری پرسیدن
criss-crossing امضای اشخاص بیسواد
withindoors اشخاص داخل منزل
to suck eggs اشخاص ازموده ترازخودراپنددادن
criss-crosses امضای اشخاص بیسواد
play off <idiom> رفتار مختلف با اشخاص
inter alia میان اشخاص دیگر
adhominem حمله یا اعتراض به اشخاص
dog paddle شنای اشخاص مبتدی
local چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
locals چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printer وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printers وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
common touch استعدادایجاد حس همدردی وتعاون در اشخاص
high-powered مرکب از اشخاص بلندپایه و قدرتمند
lonely hearts اشخاص مجرد و خواهان مصاحب
interested parties اشخاص ذی نفع یا علاقه مند
subjects of international law اشخاص حقوق بین الملل
he is not of that type ازان قبیل اشخاص نیست
sucker list <idiom> لیستی از اشخاص ساده لوح
dais سکوب مخصوص جلوس اشخاص برجسته
intelligentsia اشخاص با هوش و خردمند طبقه روشنفکر
One must not judge by appearances . بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
round up جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
apportionment تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
plastic bubble keyboard صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
anachronisms اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
covenantor اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
damage صدمهای که به اشیا ونه اشخاص وارد شود
anachronism اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
acidosis فساد خون در اشخاص مبتلا به بیماری قند
get one's own way <idiom> اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
mixed laws قوانین مربوط به اشخاص واموال economy mixed
packet روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packets روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
numeric که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
bouncers ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
camp followers اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
infants در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
camp follower اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
personals بندهایی از روزنامه که درباره اشخاص خصوصی نوشته میشود
credit union موسسهای که به اشخاص کم درامد وام های کوچکی میدهد
infant در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
bouncer ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
character actor هنرپیشه ای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
character actors هنرپیشهای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
governesses زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
governess زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
vampire روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
vampires روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
restricts محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
talent scout کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
talent scouts کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
restrict محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
barrage jamming تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watt واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
feather bedding مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather-bedding مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
discretionary آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
ether مایع سبکی که ازتقطیر الکل و جوهرگوگردبدست میایدو برای بیهوش کردن اشخاص بکارمی رود
utilitarianism بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
rom دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
line astern صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
chargeable accessions استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
parting salute سلام نظامی با توپ و غیره برای عزیمت اشخاص سلام بدرقه
pork barrel برنامه دولتی دارای منافع مادی برای اشخاص تصویب کننده ان یا برای دولت
dat سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
basic بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basics بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
approach formation صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
automatic programming روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
physiognomies صورت
figuring صورت
images صورت
constellation صورت
figures صورت
figure صورت
physiognomy صورت
visages رو صورت
invoicing صورت
constellations صورت
listing صورت
providing در صورت
medals صورت
medal صورت
facies صورت
file صورت
image صورت
visage رو صورت
freckle لک صورت
kalendar صورت
mazard صورت
conformer هم صورت
conformational isomers هم صورت
listings صورت
effigies صورت
rosters صورت
shapes صورت
roster صورت
shape صورت
circumstantially در صورت
statement صورت
statements صورت
filed صورت
invoices صورت
rolled صورت
roll صورت
form صورت
invoiced صورت
coat card صورت
formed صورت
hues صورت
faces صورت
slip صورت
slipped صورت
slips صورت
face صورت
phases صورت
phased صورت
phase صورت
list صورت
rolls صورت
hue صورت
versions صورت
invoice صورت
version صورت
effigy صورت
forms صورت
face card ورق صورت
f.artery شریان صورت
inventory صورت اموال
long robe صورت کشیده
list of promotiona صورت ترفیعات
accomplish صورت گرفتن
accomplishes صورت گرفتن
practicable <adj.> صورت پذیر
manageable <adj.> صورت پذیر
erythema گل انداختن صورت
formation صورت بندی
apparition صورت وهمی
feasible <adj.> صورت پذیر
decrepitation صورت نمکی
makable [spv. makeable] <adj.> صورت پذیر
difference tone صورت افتراقی
makable <adj.> صورت پذیر
enumeration صورت ریز
possible [doable, feasible] <adj.> صورت پذیر
formulation صورت بندی
makeable <adj.> صورت پذیر
externallze صورت فاهردادن
serial و به صورت سری
invoice صورت کردن
if so در صورت مثبت
isolating به صورت الکتریکی
facet صورت کوچک
reorganization صورت جدید
if necessary در صورت لزوم
isolates به صورت الکتریکی
if possible در صورت توانایی
if possible در صورت امکان
if need be در صورت بایست
portraiture نقاشی از صورت
invoiced صورت کردن
serials و به صورت سری
workable <adj.> صورت پذیر
powder پودر صورت
impanel در صورت نوشتن
imbody صورت خارجی
free list صورت مجانی ها
accomplishing صورت گرفتن
executable <adj.> صورت پذیر
powders پودر صورت
powdering پودر صورت
isolate به صورت الکتریکی
invoices صورت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com