English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English Persian
fat ضربه با سر چوب گلف پایین تر از حد لزوم
fats ضربه با سر چوب گلف پایین تر از حد لزوم
fatter ضربه با سر چوب گلف پایین تر از حد لزوم
fattest ضربه با سر چوب گلف پایین تر از حد لزوم
Other Matches
drives ضربه از پایین
downward stroke ضربه رو به پایین
down stroke ضربه رو به پایین
drive ضربه از پایین
downward travel ضربه رو به پایین
downstroke ضربه بطرف پایین
downstroke ضربه درجهت پایین
under arm stroke ضربه پایین دست
naeryo jireugi ضربه دست پایین رونده
under arm low return ضربه کوتاه پایین دست
under arm clear ضربه بلند از پایین دست
uppercuts ضربه کوتاه قوسی از پایین به بالا
uppercut ضربه کوتاه قوسی از پایین به بالا
low blow ضربه بوکس خطا به پایین تراز کمر
chopped ضربه پایین زدن به توپ برای اینکه به زمین بخورد
chop ضربه پایین زدن به توپ برای اینکه به زمین بخورد
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
depresses پایین دادن لوله پایین اوردن
downhaul پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depress پایین دادن لوله پایین اوردن
punt ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
down سوی پایین بطرف پایین
vertically از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
requisiteness لزوم
requisteness لزوم
occasion لزوم
occasions لزوم
occasioned لزوم
occasioning لزوم
needing لزوم
exigencies لزوم
need لزوم
needed لزوم
necessity لزوم
irrevocability لزوم
needfulness لزوم
exigency لزوم
on occasion هنگام لزوم
supply موجودی لزوم
needlessness عدم لزوم
supplied موجودی لزوم
unnecessary بیش از حد لزوم
unnecessarily بیش از حد لزوم
inhesion لزوم ذاتی
supplying موجودی لزوم
inherency لزوم ذاتی
inherence or rency لزوم ذاتی
needs بر حسب لزوم
inherence لزوم ذاتی
too بیش از حد لزوم
incumbency وفیفه لزوم
if necessary در صورت لزوم
underexpose کمتر از حد لزوم در معرض
overdoses داروی بیش از حد لزوم
supererogatory زائد بیش از حد لزوم
to become a necessity لزوم پیدا کردن
overcompensation جبران بیش از حد لزوم
overdose داروی بیش از حد لزوم
crosses ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser ضربه هوک پس از ضربه حریف
long game بازی با لزوم ضربههای طولانی
overstuff بیش ازحد لزوم انباشتن
ceremonialism اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
hypertrophy بزرگ شدن عضوی بیش از حد لزوم
factionalism اعتقاد به لزوم وجود احزاب سیاسی
sclaff ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
excess stock ذخایر اضافی ذخیره کردن بیش از حد لزوم
tyrannicide اعتقاد به لزوم قتل و ترور زمامداران ستمگر
referee in case of need داوری که در صورت لزوم می توان به او مراجعه کرد
outstay بیش از حد لزوم ماندن اقامت طولانی کردن
dynamic حرف کامپیوتری یا متن ویدیویی که در صورت لزوم تغییر میکند
dynamically حرف کامپیوتری یا متن ویدیویی که در صورت لزوم تغییر میکند
defense emergency مواد مورد لزوم وحیاتی پدافندی وضعیت اضطراری دفاعی یا نظامی
constitutionalism اعتقاد به حقانیت حکومت مشروطه اعنقاد به لزوم حاکمیت قانون اساسی
shank ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
control rocket راکت کوچکی که در صورت لزوم روشن شده و وضعیت یا سرعت فضاپیما را تصحیح میکند
vending machines ماشین خود کاری که باانداختن پول در سوراخ ان جنس مورد لزوم از ان خارج میشود
vending machine ماشین خود کاری که باانداختن پول در سوراخ ان جنس مورد لزوم از ان خارج میشود
expandsionism اعتقاد به لزوم بسط اراضی کشور از طریق اعمال قدرت نظامی یااقتصادی یا هر وسیله دیگر
intervener در CL علت وروددعوی ثالث ممکن است نفع شخصی یا لزوم حفظ منافع جامعه باشد
placekick ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
cosmopolitanism سیستم " جهان وطنی " اعتقاد به لزوم حسن تفاهم واحترام متقابل بین کلیه ملل واقوام عالم
racism اعتقادبه برتری برخی نژادها بربعضی دیگر و لزوم توجیه خصوصیات قومی و ملی وفرهنگی بر مبنای معیارهای نژادی
internationalism روش فکری مبنی بر لزوم همکاری وهمبستگی نزدیک بین ملتهای جهان به حدی که به تشکیل یک حکومت جهانی منجر شود
overlaying بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
overlays بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
overlay بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
terrorism عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
module بخش کوچک برنامه بزرگ که در صورت لزوم میتواند مستقل به عنوان یک برنامه کار کند
overlays کل برنامه بزرگتر از کل حافظه اصلی است و ما بر این فضا در حافظه بار میشود و در صورت لزوم
overlay کل برنامه بزرگتر از کل حافظه اصلی است و ما بر این فضا در حافظه بار میشود و در صورت لزوم
modules بخش کوچک برنامه بزرگ که در صورت لزوم میتواند مستقل به عنوان یک برنامه کار کند
overlaying کل برنامه بزرگتر از کل حافظه اصلی است و ما بر این فضا در حافظه بار میشود و در صورت لزوم
provincialism اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
superconductor خیلی هادی بیش از حد لزوم هادی ابرهادی
superadd بیش از حد لزوم اضافه کردن سربار کردن
superconductors خیلی هادی بیش از حد لزوم هادی ابرهادی
superaddition بیش از حد لزوم اضافه کردن سربار کردن
design stress resultant تلاشی که در محاسبات بکار میرود وبرابر است با حاصلضرب تلاش در ضریب تشدید یادرصورت لزوم ضریب تصغیر
mercantilism روش فکری اقتصادی مبنی بر اعتقاد به لزوم افزایش صادرات برواردات و حمایت دولت ازصنایع داخلی و بالاخره جمع اوری هر چه بیشتر طلا درمملکت
superconductive خیلی هادی بیش از حد لزوم هادی
jukebox درایو Rom-CD که میتواند چندین دیسک Rom-CD را نگه دارد و در صورت لزوم دیسک صحیح را انتخاب کند
jukeboxes درایو Rom-CD که میتواند چندین دیسک Rom-CD را نگه دارد و در صورت لزوم دیسک صحیح را انتخاب کند
nationallism مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
fullest مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
full مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
shortest پایین تر
sub- یا پایین تر
underneath پایین
beneath پایین
beneath پایین تر
lower پایین
below پایین
tailwater پایین اب
shitu پایین
flattest پایین
flat پایین
subteen پایین تر از سن 31
de- پایین
subatmospheric پایین تر از جو
shorter پایین تر
short پایین تر
vide infara پایین
submiss پایین
hypogenous پایین رو
further down پایین تر
infara پایین
infara پایین تر
bal از مچ پا به پایین
bottoms پایین
lower most پایین تر
lower limit حد پایین
bottom پایین
down stairs پایین
low level پایین
hereinafter [formal] <adv.> در پایین
thereinafter [archaic or formal] <adv.> در پایین
down پایین
low پایین
lowering پایین تر
lowered پایین تر
below <adv.> در پایین
dowm پایین
lower پایین تر
neath or neath پایین
neath or neath پایین تر
hereafter <adv.> در پایین
lowers پایین تر
to set down پایین اوردن
downfeed تغذیه رو به پایین
downward پایین زیرین
downward روبه پایین
to reach down پایین اوردن
to look down پایین امدن
to let down پایین کردن
to go down پایین رفتن
disrate پایین اوردن
the lower world جهان پایین
the masses دستههای پایین تر
the valley lies below ده در پایین است
to beat down پایین اوردن
down current جریان رو به پایین
down draft جریان رو به پایین
to bring down پایین اوردن
to come down پایین امدن
downstairs طبقه پایین
desceht پایین امدن
nether زیر پایین
nether واقع در پایین
to get down پایین رفتن
dim light نور پایین
to sink in the scale پایین رفتن
uoppon pyon soon koot کف دست پایین
up and down بالا و پایین
subordinating فرعی پایین تر
subordinates فرعی پایین تر
subordinated فرعی پایین تر
subordinate فرعی پایین تر
go dan barai رد کردن از پایین
go down پایین رفتن
hereinbelow در پایین این
hereinbelow ازاین پایین تر
shutting پایین اوردن
shut پایین اوردن
face down feed خورد رو به پایین
undermost پایین ترین
download بارگیری پایین
downmost پایین ترین
infrahuman پایین تر از انسان
beneath از زیر پایین تر از
downtrend سیربطرف پایین
downward compatibility سازگارمتمایل به پایین
shuts پایین اوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com