English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
cover drive ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
Other Matches
off break کسب امتیاز معینی در ضربه به سمت راست
icing ضربه خطای مدافع از نیمه زمین خودی به خط دروازه حریف
overlap نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlapped نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlaps نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
standardizing بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardize بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizes بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardising بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardises بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardised بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
seahorses رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
seahorse رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
interlap چگونگی چند چیز که نیمه نیمه روی هم قرار میگیرند
The aircraft got off the ground . هواپیما اززمین بلند شد
aweigh لنگر اززمین کنده شده
loft ارتفاع گوی گلف اززمین
emblements منافع حاصله اززمین مزروعی
slips جدا شدن لنگر اززمین
lofts ارتفاع گوی گلف اززمین
slipped جدا شدن لنگر اززمین
slip جدا شدن لنگر اززمین
lifting بلند کردن شریک رقص اززمین
lifted بلند کردن شریک رقص اززمین
lift بلند کردن شریک رقص اززمین
lifts بلند کردن شریک رقص اززمین
pickup message پیامی که هواپیما با کابل اززمین برمی دارد
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
pmos ترانزیستور نیمه هادی اکسید آهن که از طریق ناحیه کوچکی از نیمه هادی P هدایت میشود
cmos روشی برای ساخت تراشههای نیمه هادی نیمه هادی اکسید فلزی تکمیلی osentary
imbricate نیمه نیمه روی هم گذاشتن
splicing نیمه نیمه رویهم گذاشتن
spliced نیمه نیمه رویهم گذاشتن
semipublic نیمه عمومی نیمه دولتی
splice نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splices نیمه نیمه رویهم گذاشتن
semilustrous نیمه درخشان نیمه مجلل
bumpers توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
bumper توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
semi naufragium نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
punted ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
half life نیمه عمر تشعشعی موادرادیواکتیو نیمه عمر
adjutantship معینی
adjutancy معینی معاونت
ageless بدون عمر معینی
station درپست معینی گذاردن
stations درپست معینی گذاردن
inbound محصور در حدود معینی
stationed درپست معینی گذاردن
cost plus بعلاوه سود معینی
he is at a loose end کار معینی ندارد
local option اختیار تعیین محل معینی
standardises مطابق درجه معینی دراوردن
standardised مطابق درجه معینی دراوردن
models مطابق مدل معینی در اوردن
orb بدور مدار معینی گشتن
orbs بدور مدار معینی گشتن
modelled مطابق مدل معینی در اوردن
predecease پیش ازواقعه معینی مردن
modeled مطابق مدل معینی در اوردن
tonner کامیون دارای فرفیت معینی
standardizing مطابق درجه معینی دراوردن
standardize مطابق درجه معینی دراوردن
standardizes مطابق درجه معینی دراوردن
standardising مطابق درجه معینی دراوردن
emplace در محل معینی قرار دادن
head for به سمت معینی در حرکت بودن
model مطابق مدل معینی در اوردن
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser ضربه هوک پس از ضربه حریف
term insurance بیمه در موردمخاطره برای مدت معینی
protraction نقشه کشی طبق مقیاس معینی
calibrating تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrate تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrated تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrates تحت قاعده واصول معینی دراوردن
tonner کشتی دارای تعداد معینی فرفیت
beneficial occupancy اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
sclaff ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
section hand کارگرعضو دسته معینی ازکارگران راه اهن
cover point محل بازیگر در نقطه معینی دور از توپزن
the حرف تعریف برای چیز یاشخص معینی
blood count شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
dimension stock چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
capias حکم یا امریه دائر بر توقیف شخص معینی
blood counts شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
from mid may to mid june از نیمه ماه تا نیمه ماه جون
time zone منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
time zones منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
phonotypy چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
linebreeding پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
forty one billiard بیلیارد کیسه دار که هربازیگر شماره معینی دارد
camporee اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
stage set تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
spot pass پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
humidistat اسبابی برای تنظیم ونگاهداری درجه رطوبت درحد معینی
precarious عاریهای بسته بمیل دیگری مشروط بشرایط معینی مشکوک
an impersonal verb فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
isallobar خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
packet گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
isallobaric خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
packets گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
shank ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
minister resident صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
clearing and switch buying توافق تجاری دوجانبهای که براساس ان دو کشور متعهدبه مبادله مقدار معینی کالامی گردند
semifinal مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
floating fender زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
hovering acts قوانینی که بر رفت و امد کشتیهای خودی و اجنبی در محدوده معینی ازابهای کشور حکمفرمایی میکند
bond سندی که به موجب ان خود ووارث و اوصیا و مباشرین امورش را به پرداخت مبلغ معینی به دیگری متعهد میکند
placekick ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
viewport فرایندی که به استفاده کنندگان اجازه میدهد تا هر عکس انتخاب شده را در محل معینی روی یک صفحه نمایش قراردهند
helmzhold resonator محفظه توخالی که تنها با یک سوراخ کوچک به محیط خارج مرتبط است و در ازای فرکانس معینی به تشدید درمی اید
grand larceny سرقت بزرگ در CL سرقتی را گویند که دران قیمت مال مسروق ان ازمیزان معینی که در قانون مشخص شده است بیشتر باشد
do while یک دستور برنامه نویسی زبان سطح بالا که تا موقعی که شرایط معینی وجود داشته باشد دستورالعملهای حلقهای را اجرا میکند
gyrodyne رتورکرافتی که رتورهای ان هنگام برخاستن شناورماندن فرود و جلو رفتن تنها دردامنه معینی از سرعت توسط موتور کار میکند
future perfect tense زمان ایندهای که انجام کاری پیش از وقت معینی پیش بینی میکند
spot bowler بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
stiffish نیمه شق
division line خط نیمه
semi نیمه
semis نیمه
midnight نیمه شب
mid- نیمه
mid نیمه
in noon of night در نیمه شب
part way نیمه
half deck نیمه پل
moiety نیمه
constrictor گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
gurantee عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
particularity دارای خصوصیات معینی خصوصیات برجسته
semiconscious نیمه هوشیار
semiconscious نیمه اگاه
demigod نیمه خدا
midsummer نیمه تابستان
semidivine نیمه خدا
halvers نیمه مشترک
semi literate نیمه نویسا
semi mechanization نیمه مکانیزه
half time نیمه بازی
semicolonial نیمه ازاد
semicolonial نیمه مستعمره
semicolonialism نیمه مستعمراتی
half tracked نیمه شنی
left heart نیمه چپ قلب
half way نیمه راه
semiconscious نیمه بیهوش
semicrystalline نیمه متبلور
semicrystalline نیمه بلورین
semierect نیمه ایستاده
semierect نیمه قائم
semifinal نیمه نهایی
semifixed نیمه ثابت
semifluid نیمه ابکی
semiformal نیمه رسمی
semiofficial نیمه رسمی
semigloss نیمه شفاف
half-mast نیمه افراشتن
semidomesticated نیمه اهلی
semidetached نیمه مجزا
semidivine نیمه الهی
parboil نیمه پختن
parboiled نیمه پختن
parboiling نیمه پختن
parboils نیمه پختن
semidome نیمه گنبد
half-mast نیمه افراشتگی
semigloss نیمه درخشان
quasi convex نیمه محدب
partially sighted نیمه بینا
partially hearing نیمه شنوا
partial fixing نیمه گیرداری
nocturn عبادت نیمه شب
subconscious نیمه اگاه
subconscious نیمه هشیار
second half نیمه دوم
foreconscious نیمه هشیاری
subconsciously نیمه هشیار
quasi concave نیمه مقعر
quasi commercial نیمه بازرگانی
quasi public نیمه عمومی
quasi public نیمه دولتی
quasi private نیمه خصوصی
preconscious نیمه هشیار
subconsciously نیمه اگاه
middle watch نگهبانی نیمه شب
semi official نیمه رسمی
semi skilled نیمه ماهر
semiautomatic نیمه خودکار
half faced نیمه کاره
semicinductor نیمه هادی
half mast high نیمه افراشته
semicinductor نیمه رسانا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com