English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English Persian
lay up ضربه زدن به مسافت کوتاهتر از عادی برای اجتناب از افتادن ان در مانع
Other Matches
chop کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
chopped کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
bunkered افتادن گوی در زمین مانع
stops از کار افتادن مانع شدن
stopping از کار افتادن مانع شدن
stop از کار افتادن مانع شدن
stopped از کار افتادن مانع شدن
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
evasive steering اجتناب از زیردریایی دشمن حرکت اجتناب امیز ناو
drop shot ضربه اهسته بالای حد مرزی و افتادن به زمین
wand shoot مسابقه تیراندازی با 63 تیراز مسافت 06 متری برای زنان و 001 متری برای مردان با تیر و کمان
gather shot ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
overtaking sight distance مسافت دید برای سبقت گرفتن
phones تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
phone تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
phoned تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
phoning تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
facing distance مسافت بین نفرات در صف برای سهولت چرخش به اطراف
evasions اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
evasion اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
to happen to somebody برای کسی اتفاقی [بد] افتادن
photo distance مسافت اندازه گیری شده ازعکس هوایی مسافت روی عکس
time distance مسافت زمانی حرکت ستون مسافت طی شده در زمان معین
range scale طبله برد مقیاس مسافت جدول مسافت
attenuation mean free path مسافت ازاد میانگین درتضعیف مسافت تضعیف
mean free path for attenuation مسافت ازاد میانگین درتضعیف مسافت تضعیف
scattering mean free path مسافت ازاد میانگین درپراکندگی مسافت پراکندگی
mean free for scattering مسافت ازاد میانگین درپراکندگی مسافت پراکندگی
down box چوب برای علامتگذاری محل افتادن توپ
halving نیم حباب منطبق شونده درانواع دوربینها و مسافت یابها برای تراز کردن
gags مانع فراهم کردن برای
gagging مانع فراهم کردن برای
gagged مانع فراهم کردن برای
gag مانع فراهم کردن برای
free throw پرتاب بدون مانع برای یار
routinize عادی یا روزمره کردن بجریان عادی انداختن
short international مسابقهای که هر تیرانداز 03تیر از مسافت 05 متر و 03تیر از مسافت 53 متر و 03تیر از مسافت 52 متر با تیرو کمان می اندازد
embolectomy عمل جراحی برای دراوردن مانع جریان خون
shut out <idiom> مانع از گرفتن امتیاز برای تیم مقابل شدن
putt ضربه برای انداختن به سوراخ
putts ضربه برای انداختن به سوراخ
kickable اسان برای ضربه زدن با پا
putted ضربه برای انداختن به سوراخ
shorten کوتاهتر کردن
shortens کوتاهتر کردن
shortened کوتاهتر کردن
rugby point امتیاز 3 یا 4 برای رساندن توپ به پشت خط پایان امتیاز 2 برای ضربه با پاوفرستان توپ از روی دروازه
range resolution قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
range section قسمت مسئول مسافت یاب یاکار با دستگاه مسافت یاب دریک اتشبار
address آماده شدن برای ضربه یا هدفگیری
addresses اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری
addressed اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری
CB مخفف وابسته به امواج رادیویی که برای استفادهی افراد عادی که میخواهند با فرستندهی خصوصی مخابره کنند کنارگذاشته شده است
Don't let making a living prevent you from making a life. اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
rugby point 3 امتیاز برای ضربه ازاد یاضربه پنالتی
forces تکرار ضربه برای به دفاع کشاندن حریف
force تکرار ضربه برای به دفاع کشاندن حریف
approaches ضربه برای نزدیک شدن به هدف گلف
blast ضربه به گوی برای خروج ازماسه یا شن نرم
approached ضربه برای نزدیک شدن به هدف گلف
approach ضربه برای نزدیک شدن به هدف گلف
break shot نخستین ضربه برای پراکندن گویهای بیلیارد
blasts ضربه به گوی برای خروج ازماسه یا شن نرم
in distance نزدیک بودن شمشیرباز برای ضربه زدن
forcing تکرار ضربه برای به دفاع کشاندن حریف
hypermnesia ازدیاد غیر عادی خاطرات وافکار گذشته افزایش غیر عادی حافظه
thick Ethernet شبکه پیاده سازی شده با استفاده ازکابل Loaxial ضخیم و دستگاههای ارسال و دریافت برای اتصال کابلهای منشعب که میتواند مسافت طولانی را طی میکند
webbing نوارهای داخل کلاهخود برای کاستن فشار ضربه
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
drag bunt ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
shorter تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
acey deucy کوتاهتر کردن رکاب راست ازرکاب چپ
executive length course زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
shortest تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
executive course زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
short تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
range component عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
estoppel اقراریاعملی که انکاریانقص ان قانوناممنوع باشد مانع قانونی برای انکارپس ازاقرارعدم امکان انکار پس از اقرار
windsor round مسابقه تیراندازی با 63 تیراز مسافت 06 متری و 63تیر از مسافت 05 متری و63 تیر از 04 متری با کمان
chopped ضربه پایین زدن به توپ برای اینکه به زمین بخورد
chop ضربه پایین زدن به توپ برای اینکه به زمین بخورد
scalper پوشش روی پا و سم عقبی برای حفافت از ضربه پای جلو
IRQ سیگنال ارسالی به CPU برای به تعویق انداختن پردازش عادی به طور موقت و کنترل انتقال به تابع کنترل وقفه
double ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
doubled ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
quick kick کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
doubled up ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
hedgehogs مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehog مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
ethernet شبکه پیاده سازی شده با استفاده از کابل looxial ضخیم و گیرنده / فرستنده برای اتصال به شاخههای کابل قابل سرویس دهی در مسافت دور
vehicle stopping distance مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
teed منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
teeing منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
tee منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
tees منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
astigmatizer وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
to fall on ones knees بیرون افتادن بلابه افتادن
darts پیکان اندازی 2 نفره یا 4 نفره با 3 پیکان در هربار برای هر نفر از مسافت 8 یا 9 متر
check firing فرمان اتش بس موقت برای بازرسی مانع اتش
overstriking توانایی یک چاپگر نسخه چاپی برای ضربه مکرر زدن به کاراکتربه منظور تولید حالت نمایانتری از ان
road distance مسافت روی جاده یا مسافت طی شده از جاده
mean free path absorption مسافت ازاد میانگین در جذب مسافت جذب
absorption mean free path مسافت ازاد میانگین در جذب مسافت جذب
coincidence range finder مسافت یاب دوشاخهای مسافت یاب انطباقی
horned scully مانع افقی زیرابی که برای سوراخ کردن بدنه کشتیهاکار گذاشته میشود و معمولابا بتون و تیراهن ساخته میشود
away بازی در زمین حریف گویی که دورتر ازگوی دیگر از سوراخ قراردارد و حق تقدم برای ضربه زدن پیدا میکند
indian check سد کردن راه حریف با بالابردن چوب بالای سر او برای ضربه زدن به چوب او
punt ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
free drop برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
addressing استفاده از کلمه آدرس کوتاهتر از معمول تا عمل کشف آدرس سریع تر انجام شود
augmented تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augment تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augmenting تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augments تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
shirked اجتناب
elusion اجتناب
shirking اجتناب
avoidance اجتناب
shirks اجتناب
shirk اجتناب
eschewal اجتناب
learning curve منحنی که نمودار این مطلب است که باتکرار یک عمل زمان انجام ان عمل کوتاهتر می گردد
dam سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
crest clearing محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
dammed سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dams سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
telemetering ارزیابی کردن موشکها مسافت سنجی کردن مسافت سنجی
avoidable اجتناب پذیر
eschew اجتناب کردن
stay away from <idiom> اجتناب کردن
avoidance gradient شیب اجتناب
avoidancae training اجتناب اموزی
forbear اجتناب کردن از
passed اجتناب کردن
evitable اجتناب پذیر
aviod اجتناب کردن از
eschewed اجتناب کردن
active avoidance اجتناب فعال
eschewing اجتناب کردن
passes اجتناب کردن
steer clear اجتناب کردن
inevitable اجتناب ناپذیر
eschews اجتناب کردن
pass اجتناب کردن
inescapable غیرقابل اجتناب
forbears اجتناب کردن از
unavoidable اجتناب ناپذیر
steer clear of someone <idiom> اجتناب کردن
inalienable <adj.> اجتناب ناپذیر
indispensable <adj.> اجتناب ناپذیر
inevitable <adj.> اجتناب ناپذیر
eludes اجتناب کردن از
to shuffle throuch shun اجتناب کردن از
eluded اجتناب کردن از
elude اجتناب کردن از
unalienable <adj.> اجتناب ناپذیر
unalterable <adj.> اجتناب ناپذیر
eluding اجتناب کردن از
absolute <adj.> اجتناب ناپذیر
sofar سیستم مسافت یابی صوتی دریایی نوعی روش مسافت یابی صوتی دریایی
risk avoider اجتناب کننده از خطر
avoidable costs هزینههای قابل اجتناب
inevitable غیر قابل اجتناب
unavoidable غیر قابل اجتناب
risk avoider اجتناب کننده از ریسک
refrainment خود داری اجتناب
obstructor وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
ocant altitude ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
emergency risk خطرات غیرقابل اجتناب اتمی
to stay away from something اجتناب کردن از چیزی یا جایی
crosser ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
CSMA CD پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
tax avoidance اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
last chance rule مقررات مربوط به اجتناب ازتصادم با قایقهای دیگر
sclaff ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
stagnation thesis ایجاد رکود اقتصادی اجتناب ناپذیر خواهد بود
evaded فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evading فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evades فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evade فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
terrain avoidance اجتناب خودکار هواپیما از برخورد باموانع زمینی هنگام فرود
shank ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
length مسافت
lengths مسافت
short-range کم مسافت
short range کم مسافت
range مسافت
distances مسافت
distance مسافت
ranged مسافت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com