English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
upbeat ضربه غیر موکدمخصوصا در پایان قطعه خوش بین
Other Matches
postlude قطعه موسیقی پایان
point after touchdown [یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
segmentation تقسیم بچند قسمت یا قطعه قطعه قطعه سازی
eol پایان خط پرچمی که بیان کننده پایان یک خط داده میباشد
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
rugby point امتیاز 3 یا 4 برای رساندن توپ به پشت خط پایان امتیاز 2 برای ضربه با پاوفرستان توپ از روی دروازه
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
terminate پایان دادن پایان یافتن
terminated پایان دادن پایان یافتن
terminates پایان دادن پایان یافتن
lobation قطعه قطعه شدگی مقطع زائده اویخته
companion part لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما
punt ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
planar روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
impluse response پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
fasts قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fast قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fastest قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasted قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
dismantling shot تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
segment قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segments قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
crosser ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
mainland قطعه اصلی قطعه
sectional قطعه قطعه بخشی
segment قطعه قطعه کردن
fragment قطعه قطعه کردن
fragmentation قطعه قطعه شدن
fragmenting قطعه قطعه کردن
segments قطعه قطعه کردن
fragments قطعه قطعه کردن
fritter قطعه قطعه کردن
fritters قطعه قطعه کردن
sclaff ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
shank ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
placekick ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
anatomize قطعه قطعه کردن تجزیه کردن
bourne پایان
abyss بی پایان
unbound بی پایان
issue [outcome] پایان
abysses بی پایان
decapoda ده پایان
end پایان
abysm بی پایان
out <adv.> پایان
finality پایان
sempiternity بی پایان
perpetuity بی پایان
eternity بی پایان
eternities بی پایان
windup پایان
ends پایان
ended پایان
termination پایان
eternity بی پایان
eternality بی پایان
immortality بی پایان
infinite time بی پایان
forever بی پایان
foreverness بی پایان
aeon بی پایان
to sit out تا پایان
cessation پایان
fruition پایان
inconclusive بی پایان
unfinished بی پایان
unending بی پایان
never-ending بی پایان
never ending بی پایان
interminate بی پایان
endless بی پایان
finis پایان
finallist پایان رس
incessant پی در پی بی پایان
hexapod شش پایان
illimitable بی پایان
initiator terminator پایان ده
endings پایان
ending پایان
finish پایان
finishes پایان
illmitable بی پایان
point پایان
limit پایان
closes پایان
conclusions پایان
closest پایان
closer پایان
period پایان
close پایان
periods پایان
end line خط پایان
finish line خط پایان
conclusion پایان
end all پایان
placing judge داور خط پایان
year-end سال پایان
conclusions پایان یک چیز
interminable پایان ناپذیر
finitude پایان پذیری
to get oven به پایان رساندن
year-end پایان سال
last a دم اخر پایان
gastropod شکم پایان
jikan پایان وقت
interminableness پایان ناپذیری
get done with به پایان رساندن
to go through with به پایان رساندن
buzzers زنگ پایان
buzzer زنگ پایان
harvest home پایان درو
turn out <idiom> نتیجه ،پایان
time out <idiom> پایان وقت
conclusion پایان یک چیز
run out (of something) <idiom> به پایان رساندن
godspeed پایان انجام
get through به پایان رساندن
ended پایان یک دور
follow through <idiom> به پایان رساندن
do away with <idiom> به پایان رساندن
irredeemable پایان ناپذیر
inexhaustibility پایان نا پذیری
get over به پایان رساندن
come off پایان مسابقه
rhizopod ریشه پایان
ends پایان یک دور
to come to a end به پایان رسیدن
normal termination پایان عادی
taped نوار خط پایان
tapes نوار خط پایان
terminating پایان دار
teleology پایان شناسی
terminating پایان بخش
teleologist پایان شناس
ominscience دانش بی پایان
omniscience دانش بی پایان
eoj پایان کارob
thesis پایان نامه
eof پایان فایل
eob پایان یک بلوک
endnote پایان مدرک
surcease پایان استراحت
theses پایان نامه
endless loop حلقه بی پایان
terminable پایان یافتنی
dissertation پایان نامه
wind up پایان دادن
wind up پایان یافتن
dissertations پایان نامه
fineless بی پایان کردن
myriapoda هزار پایان
unceasing پایان ناپذیر
abend پایان غیرعادی
to see through به پایان رساندن
to see out به پایان رساندن
end mark علامت بی پایان
to bring to an end به پایان رساندن
end of block پایان یک بلوک
tape نوار خط پایان
sign off پایان دادن به
terminuse ad quem نقطه پایان
termination date تاریخ پایان
subjunction افزایش در پایان
over پایان یافتن
Finifugal <adj.> تنفر از پایان
termination پایان یابی
termination پایان دهی
atrocious با شرارت بی پایان
over- پایان یافتن
eternal بی پایان دائمی
sequel نتیجه پایان
sequels نتیجه پایان
on side پایان بازی
Over and out! پایان خبر !
to turn out به پایان رسیدن
Over and out! پایان اعلان !
past پایان یافته
It's over. به پایان رسید.
finish پایان مسابقه
endless بدون پایان
finishes پایان مسابقه
end پایان یک دور
sustainable energy انرژی بی پایان
crashing پایان عملیات کامپیوتر
come to nothing <idiom> باشکست به پایان رسیدن
make short work of something <idiom> [به سرعت به پایان رساندن]
final whistle سوت پایان [ورزش]
get through به پایان رساندن گذراندن
i am through with my work کارم به پایان رسید
post fix در پایان واژه چسباندن
to sing out با اوازبه پایان رساندن
raw deal <idiom> آخر خط ،پایان هستی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com