Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (13 milliseconds)
English
Persian
tap
ضربه محکم که تنها یک میله را جا بگذارد
tapped
ضربه محکم که تنها یک میله را جا بگذارد
tapping
ضربه محکم که تنها یک میله را جا بگذارد
Other Matches
belt
ضربه محکم
belted
ضربه محکم
belts
ضربه محکم
kill shot
ضربه محکم
tee off
ضربه محکم
creamed
ضربه محکم به توپ
lace
ضربه محکم به توپ
laces
ضربه محکم به توپ
creaming
ضربه محکم به توپ
creams
ضربه محکم به توپ
knap
: ضربه محکم وناگهانی
cream
ضربه محکم به توپ
bar stop
ضربه میله
smack
ضربه محکم در هنگام ابشار
smacks
ضربه محکم در هنگام ابشار
smacked
ضربه محکم در هنگام ابشار
swing
ضربه محکم با راکت یا چوب هم گارد
swings
ضربه محکم با راکت یا چوب هم گارد
peg
میله چوبی با نوک تیز
[برای محکم بستن چیزی به آنها]
put away
ضربه محکم از بالای سر حذف حریف اسمش
highs
ضربه نزدیک به میله اول بولینگ
cut
ضربه قوس دارپرتاب به پشت میله ها
nose hit
ضربه کامل به میله شماره 1بولینگ
cuts
ضربه قوس دارپرتاب به پشت میله ها
highest
ضربه نزدیک به میله اول بولینگ
high
ضربه نزدیک به میله اول بولینگ
to rifle the ball into the goal
با ضربه خیلی محکم توپ را به دروازه شوت کردن
non striker
توپزنی که با وجود ایستادن جلو میله ضربه نمیزند
brooklyn
ضربه به میله جلو بولینگ بسمتی مخالف دست گوی انداز
slap shot
ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
snick
توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
weather permitting
اگر هوا بگذارد
let a praise thee
بگذارد دیگری تورابستاید
How dare he come here .
غلط می کند قدم اینجا بگذارد
How do you think the changes will affect you?
فکر می کنید تغییرات چگونه بر زندگی شما تاثیر بگذارد؟
croquet
بازی غیررسمی روی چمن با چوبی شبیه چوب چوگان و گویهای چوبی و 9 دروازه فلزی و 2 میله بصورت دور کردن گوی حریف با ضربه بوسیله تماس با گوی خود
braced
بابست محکم کردن محکم بستن
brace
بابست محکم کردن محکم بستن
tenpin
میله بطری شکل مخصوص بازی 01 میله بولینگ
hitting
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
double wood
ماندن یک میله بولینگ پشت میله دیگر
feints
حرکت از میله بالا به میله پایین
feinting
حرکت از میله بالا به میله پایین
feint
حرکت از میله بالا به میله پایین
feinted
حرکت از میله بالا به میله پایین
shaft
میله ستون میله چاه
shafts
میله ستون میله چاه
punted
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response
پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
academic freedom
آزادی طلاب و محققین در تدریس وتحقیق و نشر افکار خود بدون انکه موسسهای که دراستخدام انند بتواند به انان تعرضی بکند و یا ایشان را درفشار بگذارد
standard
دو میله عمودی پرش با نیزه یا پرش ارتفاع میله عمودی تکیه گاه وزنه
standards
دو میله عمودی پرش با نیزه یا پرش ارتفاع میله عمودی تکیه گاه وزنه
cross
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest
ضربه هوک پس از ضربه حریف
sclaff
ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
shank
ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
recluses
تنها
recluse
تنها
exclusive
تنها
solo
تنها
unaccompanied
تنها
single handed
تنها
lonelier
تنها
single-handed
تنها
solitary
تنها
solitarily
تنها
single line
خط تنها
loneliest
تنها
only
تنها
by it self
تنها
lone
تنها
by one,s self
تنها
solos
تنها
out in the cold
<idiom>
تنها
lonely
تنها
sole
تنها
solus
تنها
just
تنها
merest
تنها
mere
تنها
soles
تنها
unique
تنها
single
تنها
uniquely
تنها
by yourself
تنها
alone
تنها
siolus
تنها
by oneself
تنها
wirte only
تنها نوشتن
Do not leave me alone.
من را تنها نگذار.
fly by the seat of one's pants
<idiom>
دست تنها
to pull a lone oar
تنها کارکردن
single
تنها یک نفری
read only
تنها خواندنی
sole
شالوده تنها
leave alone
تنها گذاردن
lonesome
تنها وبیکس
lone electron
الکترون تنها
soles
تنها انحصاری
bare handed
دست تنها
he alone went
تنها اورفت
aside
صحبت تنها
asides
صحبت تنها
sole
تنها انحصاری
soles
شالوده تنها
singly
تنها انفرادا
soli
تنها خوانان
strand
تنها گذاشتن
strands
تنها گذاشتن
sole argument
تنها دلیل
single haneded
دست تنها
bread alone
تنها نان
to live to oneself
تنها زندگی کردن
to pull a lone oar
تنها پارو زدن
adhoc
تنها به این منظور
leave in the lurch
<idiom>
دست تنها گذاشتن
kick back
<idiom>
تنها استراحت کردن
to reckon with out one's host
تنها به قاضی رفتن
out of pure mischief
تنها از روی بدجنسی
not only he came but
نه تنها امد بلکه
To go alone to the judge .
<proverb>
تنها به قاضى رفتن.
but
نه تنها بطور محض
monological
تنها سخن گو خودگووخودشنو
lonely hearts
تنها و جویای همدم
lone pair electron
زوج الکترون تنها
lip service
<idiom>
تنها زبونی موافقت کردن
baring the king
تنها کردن شاه شطرنج
Come along and keep me company.
بامن بیا تا تنها نباشم
fair-weather friend
<idiom>
شخصی که تنها دوست است
bare king
شاه تنها یا بی یاور شطرنج
one-track mind
<idiom>
تنها به یک چیز فکر کردن
par for the course
<idiom>
تنها چیزیکه انتظار داشته
photon
تنها یک الکترون تابش شود
rat race
<idiom>
رها کردن ،تنها گذاشتن
zoon
تنها محصول یک نطفه واحد
placekick
ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
Leave her alone.
اورا تنها (بحال خود ) بگذار
i rely solely on god...
تنها به خدا تکیه ... دارم وبس
i was reserved for it
تنها برای من مقدر شده بود
endorsement in blank
فهر نویسی به وسیله امضاء تنها
i did it only for your sake
تنها به خاطرشما این کار را کردم
His only aim and object is to make afortune .
تنها قصدش پولدار شدن است
live out of a suitcase
<idiom>
تنها بایک چمدان زندگی کردن
You alone can help me.
تنها (فقط )شما می توانید کمکم کنید
This is the only way to guarantee that ...
تنها راه برای تضمین این است که ...
My only problem is money .
تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
peripheral
و تنها محدود به سرعت مدار الکترونیکی است
monarchs
پادشاه یا ملکهای که تنها درکشوری سلطنت میکند
only death does not tell lies
تنها مرگ است که دروغ نمی گوید
monarch
پادشاه یا ملکهای که تنها درکشوری سلطنت میکند
HD
ارسال داده تنها در یک جهت روی کانال یک سویه
I am obsessed by fear of unemployment .
تنها فکرم نگرانی از بیکاری ( عدم اشتغال ) است
tuners
زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
letter-box company
شرکتی
[درپناهگاه مالیاتی]
که تنها صندوق پستی دارد
tuner
زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
sleeping partner
شریکی که تنها سرمایه دارد و درامور شرکت دخالتی ندارد
unilateral contract
پیمانی که تنها برای یکی از طرفین الزام اور باشد
to disturb any one's privacy
کسیرا تنها یا اسوده نگذاشتن مخل اسایش کسی شدن
You should always be careful walking alone at night.
همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
sleeping partners
شریکی که تنها سرمایه دارد و درامور شرکت دخالتی ندارد
slander
درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slanders
درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
restricted propellant
سوخت جامد که تنها قسمتی از سطح ان در معرض احتراق قرار دارد
cantilever
تیرکی که تنها در یک انتهابصورت صلب به تکیه گاهی متصل شده است
front de liberation national
فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
This is important, not only today, but also and especially for the future.
این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است.
slandering
درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slandered
درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
latchkey child
[کودکی که معمولا در خانه بخاطر مشغله پدر مادر تنها است]
physiocratic system
روش اقتصادی فیزیوکراتها عقیده به اینکه تنها زمین عامل تولید است
identity
تابع منط قی که تنها خروجی آن درست است که عملوندها یک ارزش را داشته باشند
identities
تابع منط قی که تنها خروجی آن درست است که عملوندها یک ارزش را داشته باشند
undamped
نوسان ازاد که تنها به نیروهای داخلی اینرسی الاستیک و وزن بستگی دارد
child
یک رکورد داده که تنها با توجه به محتوی رکوردهای موجوددیگر میتواند ایجاد شود
paced
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
pace
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
i have a secure grasp of it
محکم
tough
محکم
tougher
محکم
tightly-
محکم
steadying
محکم
four-square
محکم
deep-set
محکم
solid
محکم
unswerving
<adj.>
محکم
steady
محکم
steadiest
محکم
tightly
محکم
toughest
محکم
consolidated
محکم
tightest
محکم
rigid
محکم
chock
محکم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com