English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (28 milliseconds)
English Persian
grade طبقه بندی کردن کلاسه کردن
grades طبقه بندی کردن کلاسه کردن
Other Matches
downgrading کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
declassification از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
groups دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
rating طبقه بندی کردن درجه بندی
ratings طبقه بندی کردن درجه بندی
classification طبقه بندی کردن طبقه بندی
classifications طبقه بندی کردن طبقه بندی
defense classification طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
resorted جدا کردن طبقه بندی کردن
break down تجزیه کردن طبقه بندی کردن
type ماشین کردن طبقه بندی کردن
resorts جدا کردن طبقه بندی کردن
typed ماشین کردن طبقه بندی کردن
types ماشین کردن طبقه بندی کردن
sort دسته کردن طبقه بندی کردن
sorted دسته کردن طبقه بندی کردن
sorts دسته کردن طبقه بندی کردن
resort جدا کردن طبقه بندی کردن
graduates طبقه بندی کردن
pigeonhole طبقه بندی کردن
graduate طبقه بندی کردن
classifies طبقه بندی کردن
categorises طبقه بندی کردن
categorising طبقه بندی کردن
categorize طبقه بندی کردن
categorized طبقه بندی کردن
categorizes طبقه بندی کردن
categorizing طبقه بندی کردن
systemize طبقه بندی کردن
graduating طبقه بندی کردن
layer طبقه بندی کردن
layers طبقه بندی کردن
to categorize طبقه بندی کردن
classify طبقه بندی کردن
classifying طبقه بندی کردن
aggroup طبقه بندی کردن
categorised طبقه بندی کردن
classes طبقه بندی کردن رده
intergrade طبقه بندی داخلی کردن
classed طبقه بندی کردن رده
class طبقه بندی کردن رده
classing طبقه بندی کردن رده
integrade [طبقه بندی داخلی کردن]
labels برچسب زدن طبقه بندی کردن
labeling برچسب زدن طبقه بندی کردن
assort طبقه بندی کردن مناسب بودن
labelled برچسب زدن طبقه بندی کردن
label برچسب زدن طبقه بندی کردن
stapling فقره اصلی طبقه بندی یا جور کردن
stapled فقره اصلی طبقه بندی یا جور کردن
staple فقره اصلی طبقه بندی یا جور کردن
security classification طبقه بندی منطقه تامینی طبقه بندی حفافتی
black designation علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
indexes لیست موضوعات طبقه بندی شده به گروههایی یا مرتب کردن به صورت الفبا
indexed لیست موضوعات طبقه بندی شده به گروههایی یا مرتب کردن به صورت الفبا
index لیست موضوعات طبقه بندی شده به گروههایی یا مرتب کردن به صورت الفبا
to form into groups دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
army class manager activity سازمان مدیریت طبقه بندی اماد در نیروی زمینی مدیریت طبقه بندی اماد
evaluation rating درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
black concept علامت حاوی پیام طبقه بندی شده سیستم ارتباطی حاوی پیام طبقه بندی شده
carpet classification طبقه بندی [درجه بندی] فرش
standardize بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardised بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardises بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardising بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizes بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizing بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
classifications طبقه بندی رده بندی
classification طبقه بندی رده بندی
regrade تجدید طبقه بندی اطلاعات درجه بندی مجدد اطلاعات ازنظر اهمیت
red concept جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
grades درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grade درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
classifications طبقه بندی
taxonomies طبقه بندی
sorting طبقه بندی
typification طبقه بندی
taxonomy طبقه بندی
denominations طبقه بندی
low grade کم طبقه بندی
denomination طبقه بندی
assortments طبقه بندی
classification طبقه بندی
stratification طبقه بندی
systemization طبقه بندی
division طبقه بندی
bracket طبقه بندی
divisions طبقه بندی
assortment طبقه بندی
grading طبقه بندی
classificatory مربوط به طبقه بندی
route classification طبقه بندی جاده ها
soil class طبقه بندی خاک
taxonomist متخصص طبقه بندی
classifiable قابل طبقه بندی
classification chart نمودار طبقه بندی
classification of aggregate طبقه بندی خاکدانه ها
classification طبقه بندی پیام
classification of soil طبقه بندی خاک
speed rate increment طبقه بندی سرعت
zootaxy طبقه بندی جانوران
classified طبقه بندی شده
unclassified بدون طبقه بندی
computer classifications طبقه بندی کامپیوتر
market grades and grading طبقه بندی بازار
map classification طبقه بندی نقشه ها
vendor rating طبقه بندی فروشندگان
classifications طبقه بندی پیام
standardization همگونی طبقه بندی
unclassified طبقه بندی نشده
nosology طبقه بندی بیماریها
accounting classification طبقه بندی حساب
suborder طبقه بندی فرعی
nondescript غیرقابل طبقه بندی
harmonic proportion طبقه بندی متناسب
industrial classifications طبقه بندی صنعتی
harmonic division طبقه بندی متناسب
rug classification طبقه بندی فرش
secrets طبقه بندی سری
secret طبقه بندی سری
budget classification طبقه بندی بودجه
job classification طبقه بندی شغلی
service rating طبقه بندی پرسنلی
job classification طبقه بندی شغل
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
classified items اقلام طبقه بندی شده
restrict بازداشت طبقه بندی مدارک
classified items اماد طبقه بندی شده
classified advertisement آگهی طبقه بندی شده
glossography طبقه بندی و شرح زبانها
coinage طبقه بندی بهای مسکوک
restricting بازداشت طبقه بندی مدارک
classified material مدارک طبقه بندی شده
topsecret طبقه بندی به کلی سری
restricted data اطلاعات طبقه بندی شده
restricts بازداشت طبقه بندی مدارک
brussels nomenclature طبقه بندی تعرفه برکسل
international classification of طبقه بندی بین المللی بیماریها
accountable cryptomaterial مدارک و وسایل طبقه بندی شده
agct ازمون طبقه بندی عمومی ارتش
systematist متخصص فائده سازی و طبقه بندی
taxon واحد طبقه بندی گیاهی یاجانوری
army genetal classification test ازمون طبقه بندی عمومی ارتش
access to classified material دسترسی به مدارک طبقه بندی شده
classification yard line سایدینگ راه اهن طبقه بندی خط
grain size classification طبقه بندی خاک از نظر اندازه ذرات
age grouping طبقه بندی اقلام بر حسب عمرقانونی انها
reserve on board مدارک و اییننامههای طبقه بندی شده ناو
stratify طبقه طبقه کردن
duration curve معروف به منحنی دبی کلاسه
revamp دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rigged نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigs نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamps دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rig نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
marshalling yard محل تفکیک و طبقه بندی کالاها در مقصد یا مبداء حمل
unit citation جشن طبقه بندی یکانها از نظر عملیات یاامادگی رزمی
unified soil classification system (uscs نوعی طبقه بندی خاک که به 51 قسمت تقسیم شده است
laggin اب بندی کردن اب بندی ناوها
To do something slapdash. کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
bollix سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
bumble اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbled اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
overpacking دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
phytography طبقه بندی گیاهان روی زمین گیاه شناسی توضیحی وتشریحی
concurrently مراجعه کنید به چهار طبقه بندی پردازندههای MIMD , MISD , SIMD , SISD ,
partitions جدا کردن جزء بندی کردن
segregation جدا کردن درجه بندی کردن
partition جدا کردن جزء بندی کردن
portion تسهیم کردن سهم بندی کردن
to put on شرط بندی کردن تحمیل کردن
portions تسهیم کردن سهم بندی کردن
gradate درجه بندی کردن مخلوط کردن
vamp وصله کردن سرهم بندی کردن
gaduate درجه بندی کردن تغلیظ کردن
gift wrap بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
abc analysis طبقه بندی مخصوص کالاهای موجود درانبار که معمولابراساس قیمت موجودی هریک از اقلام تنظیم میگردد
groups طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
group طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
pasted سر هم کردن سرهم بندی کردن
paste سر هم کردن سرهم بندی کردن
pastes سر هم کردن سرهم بندی کردن
pasting سر هم کردن سرهم بندی کردن
To marry below ones station. با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
subdivided بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
proficiency rating طبقه بندی بر حسب پایه مهارت یا مهارت شغلی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com