English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English Persian
depth-adjustment mechanism طرز کار تنظیم عمیق
Search result with all words
depth adjustment تنظیم عمیق
Other Matches
sight adjustment تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
camera station ایستگاه تنظیم عکاسی هوایی نقطه تنظیم دوربین
tunes تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tune تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tunes تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
tune تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
range spotting تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
paged انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
page انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
pages انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
deep rooted عمیق
deepest عمیق
deep عمیق
deeper عمیق
profound عمیق
fathomless عمیق
calibration تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
rheostat دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
rheostatic دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
sopor خواب عمیق
advance cracking ترکهای عمیق
abysm بسیار عمیق
abysses بسیار عمیق
suspiration نفس عمیق
inhalation نفس عمیق
pit type furnace کوره عمیق
soaking pit کوره عمیق
abyss بسیار عمیق
deep hole drilling سوراخ عمیق
grand opera اپرای عمیق
deep hole boring سوراخ عمیق
deep percolation نفوذ عمیق
deep targets هدفهای عمیق
deep drawing کشش عمیق
willie waught جرعه عمیق
heartstrings احساسات عمیق
deep fording عبور از اب عمیق
in-depth دقیق و عمیق
deep well چاه عمیق
channeled قسمت عمیق اب
channeling قسمت عمیق اب
channelled قسمت عمیق اب
channels قسمت عمیق اب
midnight دل شب تاریکی عمیق
crevasses شکاف عمیق
crevasse شکاف عمیق
profoundly بطور عمیق
canyon دره عمیق
channel قسمت عمیق اب
depth charge خرج عمیق
recondite عمیق پیچیده
canyons دره عمیق
depth charges خرج عمیق
pit type furnace کوره نوع عمیق
reconditely بطور پوشیده یا عمیق
ebb tide جریان جذر عمیق
diving well قسمت عمیق استخر
pit furnace crane جراثقال کوره عمیق
heartstring عمیق ترین احساسات دل
psychognosy مطالعه عمیق روانی
suspire نفس عمیق کشیدن
canons دره عمیق وباریک
subsoil ploughing شخم گود یا عمیق
subsoil شخم عمیق زدن
canon دره عمیق وباریک
psychognosis مطالعه عمیق روانی
bathyal مربوط به دریای عمیق
steep دارای شیب عمیق
deep supporting fire اتش پشتیبانی عمیق
To take a deep breath . نفس عمیق کشیدن
in a world of one's own <idiom> مشکل عمیق داشتن
to be dead asleep در خواب عمیق بودن
ravines دره تنگ و عمیق
deep sleep خواب عمیق [روانشناسی]
deep fording عبوراز پایاب عمیق
ravine دره تنگ و عمیق
clunks صدای عمیق و تو خالی
clunk صدای عمیق و تو خالی
steepest دارای شیب عمیق
deep charge خرج عمیق دریایی
slow-wave sleep [SWS] خواب عمیق [روانشناسی]
sight alinement تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
deep minefield میدان مین عمیق زیرابی
deep hole drilling machine دستگاه مته سوراخ عمیق
deep hole boring machine دستگاه مته سوراخ عمیق
plunge گودال عمیق سرازیری تند
plunged گودال عمیق سرازیری تند
plunges گودال عمیق سرازیری تند
bore hole pump تلمبه توربینی چاه عمیق
tarn دریاچه عمیق وکوچک کوهستانی
total discharge تخلیه الکتریکی عمیق [در باتری]
hungry [تورفتگی طاقچه مانند در دیوار عمیق]
heart strings عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
rut جای چرخ عمیق روی شوسه
subcutis عمیق ترین قسمت زیر پوست
ruts جای چرخ عمیق روی شوسه
deep discharge تخلیه الکتریکی عمیق [مهندسی برق یا الکترونیک]
I have thought long and hard about it. خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
go no go اچار تنظیم فاصله سر تیر بارکالیبر 7/21 اچار تنظیم فاصله پیشانی گلنگدن
sidelay تنظیم کننده کناره کاغذ وسیله تنظیم کناره کاغذ درماشین چاپ
adjusting ring حلقه تنظیم زمان ماسوره حلقه تنظیم
Sophrosyne وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
straddle trench خندق یا نوعی سنگر عمیق خطی کوتاه که معمولا برای تهیه مستراح اردوگاهی مورد استفاده قرار می گیرد
calibrated air speed سرعت هوایی تنظیم شده سرعت تنظیم شده هواپیما
trimsize اندازه تنظیم شده نقشه حواشی تنظیم شده نقشه
high burst ranging تنظیم تیر بروش ترکش بالا تنظیم تیر بروش تیر زمانی بالا
alignment تنظیم
timing تنظیم
spreading تنظیم
regulation تنظیم
alignments تنظیم
formulation تنظیم
calibration تنظیم
shaping regulating تنظیم
set out تنظیم
adjustment تنظیم
regularization تنظیم
adjustments تنظیم
adjustable تنظیم پذیر
range calibration تنظیم مسافت
range of adjustment ناحیه تنظیم
regulation پهنه تنظیم
setting ring حلقه تنظیم
redact تنظیم کردن
regulable تنظیم پذیر
frame تنظیم کردن
regularizer تنظیم کننده
adjustable قابل تنظیم
family planning تنظیم خانواده
regulators تنظیم کننده
regulator تنظیم کننده
adjusted تنظیم شده
purity adjustment تنظیم خلوص
range adjustment تنظیم برد
range adjustment تنظیم مسافت
regulating switch کلید تنظیم
regulating valve سوپاپ تنظیم
regularize تنظیم کردن
regularising تنظیم کردن
regularises تنظیم کردن
regularised تنظیم کردن
attends تنظیم کردن
attending تنظیم کردن
attend تنظیم کردن
conduction هدایت تنظیم
indictments تنظیم کیفرخواست
rocker gear تنظیم جاروبک
indictments تنظیم ادعانامه
indictment تنظیم کیفرخواست
indictment تنظیم ادعانامه
variability قابلیت تنظیم
regularized تنظیم کردن
rheostat regulation تنظیم با رئوستا
regularizes تنظیم کردن
classifying تنظیم کردن
classify تنظیم کردن
classifies تنظیم کردن
formulating تنظیم کردن
formulates تنظیم کردن
formulated تنظیم کردن
set up تنظیم کردن
preset پیش تنظیم
formulate تنظیم کردن
regularizing تنظیم کردن
timing تنظیم وقت
inductive tuning تنظیم القائی
thermoregulation تنظیم حرارت
to draw up تنظیم کردن
to make out تنظیم کردن
to put in to shape تنظیم کردن
to set out تنظیم کردن
trigger control تنظیم با ماشه
jack screw پیچ تنظیم
tunable تنظیم پذیر
tunably تنظیم پذیر
tuneable تنظیم پذیر
vertical adjustment تنظیم عمودی
vertical justification تنظیم عمودی
voltage regulation تنظیم ولتاژ
indicement تنظیم ادعانامه
will adjust تنظیم می کنم
to draw out تنظیم کردن
thermostatic regulation تنظیم با دماپای
set screw پیچ تنظیم
hand regulation تنظیم با دست
thermoregulation تنظیم دمایی
inductive tuning تنظیم پرمئابیلیته
frequency tuning تنظیم فرکانس
framer تنظیم کننده
focusing control تنظیم تمرکز
fine setting تنظیم میکرومتری
fine setting تنظیم دقیق
fine adjustment تنظیم دقیق
initial adjustment تنظیم صفر
fine adjustment تنظیم فریف
expanded contrast تنظیم کنتراست
electronic tuning تنظیم الکترونی
electronic control تنظیم الکترونیکی
crystal control تنظیم با بلور
corrector تنظیم کننده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com