English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (11 milliseconds)
English Persian
rival طرف مقابل دعوا
rivaled طرف مقابل دعوا
rivaling طرف مقابل دعوا
rivalled طرف مقابل دعوا
rivalling طرف مقابل دعوا
rivals طرف مقابل دعوا
Other Matches
dustup دعوا
strife دعوا
night brawler شب دعوا کن
quarreling دعوا ستیزه
squeals دعوا نزاع
quiteclaim ترک دعوا
bust-up دعوا-مشاجره
To be itching fo r a fight . To be on the war path. سر دعوا داشتن
action اقامهء دعوا
actions اقامهء دعوا
discord دعوا نزاع
imparlance تعویق دعوا
contesting رقابت دعوا
contests رقابت دعوا
quarrelled دعوا ستیزه
quarrelling دعوا ستیزه
quarreled دعوا ستیزه
quarrels دعوا ستیزه
squeal دعوا نزاع
quarrel دعوا ستیزه
wrangler دعوا کننده
dust-up جنگ و دعوا
dust-ups جنگ و دعوا
squealed دعوا نزاع
champerty شرکت در دعوا
disclamation ترک دعوا
he has nostomach for the fight سر دعوا ندارد
contest رقابت دعوا
callet دعوا و غوغا
contested رقابت دعوا
cat-and-dog <adj.> پر جنگ و دعوا
to instigate an argument تحریک به دعوا کردن
brabble مشاجره کردن دعوا
to instigate an argument دعوا راه انداختن
debatable ground زمین یامرزمورد دعوا
nonjoinder عدم ورود در دعوا
kick up a row دعوا راه انداختن
to quarrel with somebody <idiom> با کسی دعوا کردن
cut both ways <idiom> به هردوطرف دعوا رسیدگی کردن
To settle upon a price during a dispute. <proverb> میان دعوا نرخ طى کردن .
disclaimed ترک دعوا کردن نسبت به
disclaiming ترک دعوا کردن نسبت به
jars دعوا و نزاع طنین انداختن
disclaims ترک دعوا کردن نسبت به
disclaim ترک دعوا کردن نسبت به
jar دعوا و نزاع طنین انداختن
jarred دعوا و نزاع طنین انداختن
the nature of the case ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
to live like cat and dog دائما با هم جنگ و دعوا داشتن [زن و شوهر]
to stir [things] up دعوا راه انداختن [اصطلاح روزمره]
have a bone to pick بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
They fight like cat and dog . باهم مثل سگ وگربه دعوا می کنند
In a quarrel they do not distribute sweetmeat. <proverb> توى دعوا یلوا پخش نمى کنند.
interplead پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
anti در مقابل
in consideration of در مقابل
as compared to در مقابل
vis-a-vis مقابل
as opposed to در مقابل
versus در مقابل
at the fore <adv.> در مقابل
opposed مقابل
in front <adv.> در مقابل
opposites مقابل
opposite مقابل
in the front <adv.> در مقابل
fore <adv.> در مقابل
versus prep در مقابل
vis a vis مقابل
at the front <adv.> در مقابل
titles مقابل
title مقابل
at front <adv.> در مقابل
alternative hypothesis فرضیه مقابل
respondents طرف مقابل
in comparison to [compared with] در قبال [در مقابل]
counterparts نقطه مقابل
obverse طرف مقابل
respondent طرف مقابل
contralateral muscles عضلات مقابل
counter weight وزنه مقابل
from opposite directions از دو طرف مقابل
dead against درست مقابل
counterpart نقطه مقابل
counterweight وزنه مقابل
opposite the house مقابل خانه
on payment در مقابل وجه
orientated هدف مقابل
water resistance مقاومت در مقابل اب
counterpoint نقطه مقابل
anti thesis وضع مقابل
point blank مقابل هدف
contrary مقابل خلاف
counterweights وزنه مقابل
inverse برعکس مقابل
point-blank مقابل هدف
off مقابل عازم
opposed piston engine موتورپیستون مقابل
drip proof enclosure حفافت در مقابل ریزش اب
opposit stroke pistons پیستون مقابل گرد
boring stay قسمت ساکن مقابل
cash against documents پول در مقابل اسناد
documents against payment اسناد در مقابل پرداخت
release documents against واگذاری اسناد در مقابل
shell proof مقاوم در مقابل گلوله
sonnal deung مقابل تیغه دست
wear resistance مقاومت در مقابل سایش
windproof مقاوم در مقابل باد
light resistance مقاومت در مقابل نور
laws versus tendencies قوانین در مقابل تمایلات
kukutsu dachi ایستادن در مقابل حریف
driveway راه مقابل خانه
front wall دیوار مقابل اسکواش
flood protection حفافت در مقابل طغیان
equity versus efficiency برابری در مقابل کارائی
passing on the oath to the other party رد قسم به طرف مقابل
hardest سخت در مقابل نرم
torsional rigidity استحکام در مقابل پیچش
hard سخت در مقابل نرم
harder سخت در مقابل نرم
mouses مقابل حساسیت Mouse
capitals در مقابل حالت کوچک
aboral نقطه مقابل دهان
counter مقابل دستگاه شمارنده
mouse مقابل حساسیت Mouse
countering مقابل دستگاه شمارنده
blocked دفاع در مقابل ابشار
countered مقابل دستگاه شمارنده
caps در مقابل حالت کوچک
antipode نقطهء مقابل یا متقاطر
blocks دفاع در مقابل ابشار
block دفاع در مقابل ابشار
forwarded حرکت به جلو یا مقابل
forward حرکت به جلو یا مقابل
fascia plate تابلوی مقابل دریک وسیله
exorable قابل تحریک در مقابل التماس
rebellion یاغیگری تمرد در مقابل دادگاه
stenothermy کم مقاومتی در مقابل تغییرات حرارت
flame safety ایمنی در مقابل شعله اتش
payment against a draft پیش پرداخت در مقابل برات
impluse response رفتار در مقابل فشار ضربهای
insolation در مقابل اشعه افتاب قراردادن
rebellions یاغیگری تمرد در مقابل دادگاه
notche sensitivity index ضریب حساسیت در مقابل شیار
thermostability قابلیت استحکام در مقابل حرارت
coefficient of drag ضریب مقاومت در مقابل حرکت
than <conj.> از [در مقابل] [پس از صفت عالی افضل]
denial operations عملیات ممانعتی در مقابل نفوذدشمن
actinautographic دارای حساسیت در مقابل نور
d/p تحویل اسناددر مقابل پرداخت
socage سیستم اجاره زمین در مقابل خدمت
documents aganist acceptance تحویل اسناد در مقابل قبولی نویسی
soccage سیستم اجاره زمین در مقابل خدمت
stance طرزایستادن در مقابل حریف بوکس کارگاه
to backtrack <idiom> <verb> عقب کشیدن [از موضوعی در مقابل حریف]
to row back <idiom> <verb> عقب کشیدن [از موضوعی در مقابل حریف]
sheet down ثابت کردن بادبان در مقابل باد
balloon jib بادبان مثلثی شکل در مقابل باد
ballooner بادبان مثلثی شکل در مقابل باد
to row back <idiom> <verb> نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
to backtrack <idiom> <verb> نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
relicta verificatione تسلیم خوانده در مقابل دعوی خواهان
jump height curve منحنی ارتفاع جهش در مقابل ابگذری
stance طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
adjacent آنچه مقابل یا نزدیک چیزی است
bullet در مقابل یک خط متن برای جلب توجه به آن خط
bullets در مقابل یک خط متن برای جلب توجه به آن خط
to resist an attack در مقابل حملهای مقاومت یاایستادگی کردن
thermosetting قابل سفت شدن در مقابل حرارت
fin de non recevoir رد کردن شکایت یا اعتراض طرف مقابل
would just as soon <idiom> توجیح انجام یک چیزدر مقابل دیگری
stances طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
stances طرزایستادن در مقابل حریف بوکس کارگاه
abneural واقع در مقابل دستگاه مرکزی عصب
troop safety حفافت عده ها در مقابل اثرات ترکش اتمی
forecourt قسمت زمین اسکواش نزدیک دیوار مقابل
survivability قابلیت مقاومت در مقابل دشمن توان زندگی
vertical angles گوشههای روبروی تارک زوایای مقابل به راس
thermoplasticity قابلت ارتجاع یا نرمش پذیری در مقابل حرارت
to make a goal توپ راازدروازه طرف مقابل بیرون کردن
service line حد مرزی سرویس روی دیوار مقابل اسکواش
soil shear strength قدرت مقاومت خاک در مقابل گلوله یا نفوذ ان
forecourts قسمت زمین اسکواش نزدیک دیوار مقابل
projection of a point خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
slide سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
bomb proof پناهگاه یاساختمانی که در مقابل بمب مقاوم باشد
cold wet clothing لباس گرم و مقاوم در مقابل رطوبت و برودت
audible تعویض مانور حمله یا دفاعی در مقابل حریف
fastness of bleaching ثبات رنگی در مقابل مواد سفید کننده
slides سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
midcourt منطقه میانی بین دیوار مقابل و عقب
streamlining دارای شکلی که مقاومت هوارا در مقابل ان کم کند
streamlines دارای شکلی که مقاومت هوارا در مقابل ان کم کند
speed نرخ حرکت نوری در مقابل نوک چرخش
streamline دارای شکلی که مقاومت هوارا در مقابل ان کم کند
speeds نرخ حرکت نوری در مقابل نوک چرخش
speeding نرخ حرکت نوری در مقابل نوک چرخش
warned protected قابلیت حفافت نیروهای خودی در مقابل انفجار اتمی
EDAC سیستم تصحیح خطای مقابل برای ارتباطات دادهای
half دیسک درایویی که مقابل آن نیمی از حالت استاندارد باشد.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com