Dictiornary-Farsi | طعمهی حاضر و آماده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
fair game	طعمهی حاضر و آماده


Other Matches

workspace	فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
Internet	جستجوگر وب سافت ماکروسافت که در حال حاضر آماده است و به کاربر امکان مشاهده صفحه وب را میدهد
mayflies	طعمهی مصنوعی
mayfly	طعمهی مصنوعی
prepare for action	حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
whitebait	ماهی کوچک که بهعنوان طعمهی ماهیگیری بهکار میروند
pre-treatment	عملیات مقدماتی و آماده سازی [مثل شستشوی پشم قبل از رنگرزی و یا آماده سازی دار جهت چله کشی]
on hand <idiom>	حاضر
stock	:حاضر
stocked	:حاضر
present	حاضر
agreeable	حاضر
presented	حاضر
presenting	حاضر
in the saddle	حاضر
existing	حاضر
ubiquitous	حاضر
presents	حاضر
rigs	وضع حاضر
attend	حاضر بودن
attending	حاضر بودن
rigged	وضع حاضر
rig	وضع حاضر
attends	حاضر بودن
ready	حاضر به کار
readying	قبضه حاضر
readying	حاضر به کار
omnipresent	همه جا حاضر
omnipresent	حاضر در همه جا
repartee	حاضر جوابی
readied	قبضه حاضر
readied	حاضر به کار
readies	قبضه حاضر
here	بدینسو حاضر
ready	قبضه حاضر
operationally ready	حاضر به کار
delicatessen	اغذیه حاضر
delicatessens	اغذیه حاضر
present [at] <adj.>	باشنده [حاضر] [در]
at present	در حال حاضر
toss off <idiom>	حاضر جواب
action front	حاضر به تیر
get ready	حاضر شدن
johnny on the sopt	حاضر و اماده
make ready	حاضر شدن
at the moment	در حال حاضر
operationally ready	حاضر به عملیات
readiness to report	حاضر جوابی
ready wit	حاضر جوابی
roll call	حاضر و غایب
stand by	حاضر بودن
to e. an appearance	حاضر شدن
For the time being. At peresent. presently.	درحال حاضر
at the present moment	درحال حاضر
existing	در حال حاضر
active	حاضر بخدمت
readies	حاضر به کار
willing	حاضر خواهان
current	در حال حاضر
currents	در حال حاضر
operational	حاضر به کار
To prepare something. To get somethings ready.	چیزی را حاضر کردن
Get ready for the journey(trip)	برای مسافرت حاضر شو
attender	شخص حاضر در جایی
call the roll	حاضر و غایب کردن
unready	غیراماده حاضر نشده
to conjure up	با سحر حاضر کردن
To call the roll. Roll-call.	حاضر غایب کردن
To keep an appointment .	سر قرار حاضر شدن
to be present	باشنده [حاضر] بودن
action	فرمان حاضر به تیر
actions	فرمان حاضر به تیر
presence of mind	حاضر ذهنی هوشیاری
take off (time) <idiom>	سرکار حاضر نشدن
roll-call	حاضر و غایب کردن
roll-calls	حاضر و غایب کردن
obliging	حاضر خدمات مهربان
show up	سر موقع حاضر شدن
get ready	حاضر کردن یا شدن
i agreed to go	حاضر شدم بروم
inbearing	فضولانه حاضر خدمت
inbearing	ناخوانده حاضر خدمت
he refused to go	حاضر نشد برود
operational route	جاده حاضر به کار
fitting out	حاضر کردن ناو
march order	حاضر براه کردن
ready position	حالت حاضر به تیر
When will they be ready?	چه وقت آنها حاضر میشود؟
offer to buy something	حاضر به خرید چیزی شدن
make ready	اماده شدن حاضر کردن
readies	حاضربه تیر حاضر باشید
ubiquitous	همه جا حاضر موجود درهمه جا
At the moment we are not able to ...	در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
ready	حاضربه تیر حاضر باشید
never to be at a loss for an answer	همیشه حاضر جواب بودن
improvisator	بدیهه ساز حاضر جواب
readying	حاضربه تیر حاضر باشید
readied	حاضربه تیر حاضر باشید
all available	کلیه توپخانه حاضر به تیر
get ready	اماده شدن حاضر کردن
senior officer afloat	ارشدترین افسر حاضر در ناو
show up	حاضر شدن حضور یافتن
roll call	حاضر و غایب کردن افراد
embattle	حاضر شدن برای جنگ
embattle	حاضر به جنگ کردن یا شدن
set up	حاضر به جنگ کردن توپ
Are you prepared to accept my conditions?	حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
I wI'll get (persuade)him to sign .	اورا حاضر بامضاء می کنم
dates	در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
improvisation	بدیهه سازی حاضر جوابی
Those who attended the meeting.	کسانیکه در جلسه حاضر بودند
I was an eye witness to what happened.	من حاضر وناظر وقا یع بودم
date	در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
at one's fingertips <idiom>	آماده
able	آماده
to report oneself	حاضر شدن وخود را معرفی کردن
operating force	نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
ready rack	قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
he would take no refusal	هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
operationally ready	حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
to compel the attendance of a witness	وادار به حاضر شدن شاهدی [قانون]
at this time <adv.>	درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
at this stage <adv.>	درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
currents	آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
sets	وسیله حاضر بکار تنظیم شده
current	آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
set	وسیله حاضر بکار تنظیم شده
setting up	وسیله حاضر بکار تنظیم شده
set out <idiom>	آماده سفرشدن
make arrangements	آماده کردن
in the pipeline [Colloquial]	در آماده سازی
up in arms <idiom>	آماده حمله
here goes nothing <idiom>	آماده شروع
up to <idiom>	آماده شیطنت
take up arms <idiom>	آماده جنگیدن
in arms <idiom>	آماده جنگیدن
get ready <idiom>	آماده شدن از
make provisions	آماده کردن
make preparations	آماده کردن
handshaking	آماده دریافت
accessible	آماده پذیرایی
accommodate	آماده کردن
give-and-take	آماده به توافق
our offer to render a service	حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
ready missile	موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
hath	سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
That won't work with me!	من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
rolling reserve	امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
It doesn't fly with me [American E] [colloquial]	من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
make the grade <idiom>	منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
make the scene <idiom>	به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
actual job [job held] [occupation held]	پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
luncheon meat	گوشت پخته و آماده
red alerts	حالت آماده باش
to stand ready for [+ noun]	آماده بودن برای
to stand ready to [+ verb]	آماده بودن برای
red alert	حالت آماده باش
colds	بدون آماده بودن
coldest	بدون آماده بودن
to prepare [for]	آماده شدن [به یا برای]
prone to do something	آماده کردن برای
at someone's beck and call <idiom>	همیشه آماده پذیرایی
cold	بدون آماده بودن
colder	بدون آماده بودن
dinner etc. is served	غذا آماده است
preparation	آماده کردن چیزی
psyched up <idiom>	آماده انجام کار
preparations	آماده کردن چیزی
go ahead <idiom>	آماده کار شدن
promise the moon <idiom>	آماده انجام کار
up for grabs <idiom>	آماده رقابت شدن
get set <idiom>	آماده شروع شدن
in store <idiom>	آماده بوقوع پیوستن
colours	انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
to report for duty	برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
colour	انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
raise pistol	فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
on call <idiom>	آماده برای ترک خدمت
As you are not ready ...	چونکه هنوز آماده نیستی...
retaking	آماده برایفیلمبرداری یا عکس برداری
prone to do something	آماده برای کردن کاری
precompiled code	کد خروجی کامپایلر و آماده اجرا
Please have my bill ready.	لطفا صورتحسابم را آماده کنید.
to prepare something	چیزی را آماده کردن [آشپزی]
forthcoming <adj.>	آماده به ارائه [نزدیک به تحقق]
My room hasn't been prepared.	اتاق من آماده نشده است.
cast the first stone <idiom>	همیشه آماده جنگیدن است
hit the books <idiom>	برای کلاس آماده شدن
to be in season [in heat]	آماده جفتگیری بودن [جانورشناسی]
retaken	آماده برایفیلمبرداری یا عکس برداری
retake	آماده برایفیلمبرداری یا عکس برداری
retakes	آماده برایفیلمبرداری یا عکس برداری
Since you are not ready ...	چونکه هنوز آماده نیستی...
able	آماده بودن آرایش دادن
individual demand schedule	صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
embattle	حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
resident school	مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
to call the roll	حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
standby	که در صورت خرابی آماده استفاده است
to dress [food]	آماده کردن [پختن] [غذا یا دسرت]