English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
outdoorsy <adj.> عاشق هوای آزاد
Other Matches
In the open air. در هوای آزاد.
plenum method طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
fog lookouts دیدبانهای هوای نامساعد دیدبان هوای بد
turbocharger گرم کننده هوای کاربوراتور انباره هوای کاربوراتور
turbojet توربین هوای فشرده کمپرسور هوای فشرده
effluvium پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
lover عاشق
lovers عاشق
inamorata زن عاشق
swain عاشق
leman عاشق
amorous عاشق
love some عاشق
loveerless بی عاشق
goo goo عاشق
amonrist عاشق
amorist عاشق
inamorato عاشق
adoring عاشق شدن
plighted lovers دو تن عاشق ومعشوق
amative عاشق پیشه
philobiblic عاشق کتاب
narcissist عاشق خود
kleptomaniacs عاشق سرقت
kleptomaniac عاشق سرقت
philharmonic عاشق موسیقی
paramour عاشق معشوقه
lover like عاشق وار
amorist عاشق پیشه
in love <idiom> عاشق شدن
To fall in love (with someone). عاشق شدن
adored عاشق شدن
head over heel in love <idiom> یک دل نه صد دل عاشق شدن
fall in love with عاشق شدن به
adore عاشق شدن
adores عاشق شدن
shutterbug عاشق عکاسی
f. of books عاشق کتاب
to be in love عاشق بودن
fall in love with <idiom> عاشق کسی شدن
sweet on <idiom> عاشق کسی شدن
fall for <idiom> خیلی عاشق بودن
side with <idiom> عاشق چیزی بودن
stagestruck عاشق صحنه نمایش
to fall in love with a woman بزنی عاشق شدن
adorer ستایش کننده عاشق
to fall in love [with somebody] عاشق [کسی] شدن
to fall in love with a woman عاشق زنی شدن
She loves to have a lot of doges . عاشق اینست که سگ نگاهدارد
lovelorn عاشق دلخسته غمزده عشق
love عشق داشتن عاشق بودن
stage-struck عاشق هنرپیشگی و صحنهی نمایش
To fall in love at first sight. بانگاه اول عاشق شدن
narcissus جوان رعنایی که عاشق تصویرخودشد
loved عشق داشتن عاشق بودن
loves عشق داشتن عاشق بودن
He doesnt do it for our black eyes. عاشق چشم وابروی ماکه نیست
bibliophile کتاب جمع کن عاشق شکل وفاهر کتب
aegisthus فرزند Thyestes قاتل Atreus و عاشق کلیتمنسترا
free-standing آزاد
freelance آزاد
in love - engaged - married عاشق . نامزد . متاهل [مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
freewheeling آزاد چرخ
dial tones بوق آزاد
freewheeling آزاد چرخی
freer آزاد کننده
out in the world در دنیای آزاد
let loose <idiom> آزاد گذاشتن
off duty <idiom> دروقت آزاد
GIVE WAY سبقت آزاد
knotless بافت شل و آزاد
On the free market . دربازار آزاد
dial tone بوق آزاد
freelancer پیشه ور آزاد
to turn somebody's head <idiom> کسی را دیوانه وار عاشق خود کردن [اصطلاح مجازی]
freewheeling دارای چرخک آزاد
To emancipate a slave. برده ای را آزاد کردن
To release someone. To set someone free کسی را آزاد کردن .
drawing tools خط و رسم آزاد است
advisory control کنترل آزاد هواپیما
algebraic language زبان با مفاد آزاد
supplier at arm's length فروشنده آزاد [اقتصاد]
vacancy موقعیت شغلی آزاد
absolute آزاد از قیود فکری
freewheel [overrunning clutch ] چرخ آزاد [فناوری مکانیک]
to retain a freelancer استخدام کردن پیشه ور آزاد
fixie bicycle [fixie , one-gear bike without brakes] دوچرخه تک دنده [با چرخ آزاد]
Free pree (trade,port). مطبوعات ( تجارت ،بندر ) آزاد
glasnost سیاست بحث آزاد مطالب و مسائل
Open to the publice. ورود برای عموم آزاد است
independent آزاد یا کنترل شده توسط کسی
Freemason [استاد کار بنای آزاد در اتحادیه معماران]
admission is free to all ورود برای همه یا همگان آزاد است
To stand at attention(ease). بحالت آماده باش ( آزاد ) ایستادن ( ؟ رآمدن )
fixed-gear bicycle دوچرخه دنده ثابت [بدون چرخ آزاد]
freedom آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedoms آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
clears آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
click نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clicked نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clicks نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clearest آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clearer آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clear آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
moist air هوای تر
air blast هوای دم
petticoatsfever هوای زن
blasts آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
blast آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
compressed air هوای فشرده
sweltered هوای گرم
open air در هوای ازاد
out of doors در هوای ازاد
raininess هوای بارانی
swelter هوای گرم
queen's weather هوای باز
circulationg air هوای در گردش
compressed air هوای متراکم
carburetor air هوای کاربراتور
aired هوای دم هوا
airs هوای دم هوا
secondry air هوای ثانویه
the open هوای ازاد
passion هوای نفس
temperate climate اب و هوای معتدل
blast roasting تشویه با هوای دم
stable air هوای پایدار
broken weather هوای بی قرار
air هوای دم هوا
marsh malaria هوای مردابی
intake air هوای ورودی
liquid air هوای مایع
emergency air هوای اضطراری
hot blast هوای دم داغ
exhaust air هوای خروجی
foul weather هوای خراب
adverse weather هوای نامساعد
humid air هوای نمناک
humid air هوای شرجی
forced draft هوای با فشار
agglutinant هوای التیام
drippy هوای گرفته
air breathing هوای تنفسی
out of door در هوای ازاد
swelters هوای گرم
heavy weather هوای طوفانی
dead air هوای راکد
foul weather هوای نامساعد
heavy weather هوای خراب
marine climate اب و هوای دریایی
low air pressure فشار هوای کم
deallocate آزاد کردن منبعی که به یک کار یا فرآیند یا رسانه جانبی اختصاص داده شده است
ego trips تسلیم به هوای نفس
ego trip تسلیم به هوای نفس
Beautiful music ( weather ) . موسیقی ( هوای ) قشنگ
cold spell or cold snap <idiom> یک جعبه هوای سرد
torchlight هوای گرگ ومیش
heatwaves هوای گرم طولانی
heatwaves موج هوای گرم
heatwave موج هوای گرم
mouthguard لوله هوای غواص
effulge برق هوای باز
air tank کپسول هوای غواصی
cooling blower دمنده هوای سرد
cooling air هوای سرد کننده
choke damp دم :هوای ته چاه یاکان
caisson foundation پی سازی با هوای فشرده
blow hot هوای گرم دمیدن
blow cold هوای سرد دمیدن
fair weather دارای هوای صاف
forced draft هوای تحت فشار
lour هوای گرفته وابریwerewolf
liquid air container مخزن هوای مایع
liquid air هوای مایع شده
intake air heater گرمکن هوای ورودی
intake air هوای مکیده شده
hot blast main هدایت هوای دم داغ
hot blast cupola کوپل هوای گرم
free living تسلیم هوای نفس
bleed air هوای کمپرس شده
cold fronts پیشان هوای سرد
air compressor هوای فشرده ساز
acclimated به اب و هوای جدید خو گرفتن
acclimate به آب و هوای جدید خو گرفتن
warm fronts جبهه هوای گرم
warm front جبهه هوای گرم
mouthpieces لوله هوای غواص
mouthpiece لوله هوای غواص
cold fronts جبهه هوای سرد
cold front پیشان هوای سرد
acclimates به اب و هوای جدید خو گرفتن
acclimating به اب و هوای جدید خو گرفتن
dusk هوای گرگ ومیش
lowers هوای گرفته وابری
lowering هوای گرفته وابری
lowered هوای گرفته وابری
lower هوای گرفته وابری
twilight هوای گرگ ومیش
blasts هوای دم کوره بلند دم
blast هوای دم کوره بلند دم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com