Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
casualty agent
عامل ایجاد تلفات و ضایعات
Other Matches
loss
تلفات ضایعات
casualties
تلفات و ضایعات
casualty
تلفات و ضایعات
loss replacement
جایگزینی تلفات و ضایعات
mass casualties
تلفات و ضایعات شدید
loss
تلفات جنگی ضایعات رزمی
casualty board
تابلوی نمودار ضایعات یکان تابلوی تلفات
anticipated stock losses
تلفات پیش بینی شده اماد ضایعات پیش بینی شده
voluntarism
فلسفهای که اراده را عامل موثر در ایجاد عالم وجودمیداند
napping waste
ضایعات عمل خارزنی
[این ضایعات در فرش های دستی بعد از پرداخت و یا در هنگام مقراض کاری بوجود آمده و در فرش های ماشینی پس از خار زدن سطح فرش بوسیله ماشین حاصل می شود.]
cyanogen agent
عامل لخته کننده خون عامل شیمیایی سیانوژن
reserved character
حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
actuator
محرک بازوی عامل مکانیسم عامل
cultch
ضایعات
scrapped
ضایعات
scrapping
ضایعات
scraps
ضایعات
spoilage
ضایعات
decrement
ضایعات
wastage
ضایعات
scrap
ضایعات
garble
ضایعات
waste product
ضایعات
culch
ضایعات
wastage
ضایعات تضییع
pugs
ضایعات غله
battle casualty
ضایعات رزمی
lint
ضایعات پنبه
pug
ضایعات غله
damage
ضایعات رزمی
cotton waste
ضایعات پنبه
damage criteria
میزان ضایعات
effective damage
ضایعات موثر
ActiveX
سیستمی که توسط ماکروسافت ایجاد شده برای ایجاد و توزیع برنامههای کوچک
loss appraisal
ضایعات قابل قبول
cotton-waste
آشغال و ضایعات پنبه
mortality
قابلیت دریافت ضایعات
capital intensive goods
کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
derived demand
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
gumma
ضایعات دوره سوم سفلیس
shell
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shelling
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shells
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
damage assessment
تعیین میزان خسارت براورد ضایعات
excess cover treaty
قرارداد پوشش بیمهای ضایعات بیشتر
mortality
تلفات
total loss
تلفات کل
casualties
تلفات
losses
تلفات
fatalities
تلفات
fatality
تلفات
loss
تلفات
victim
تلفات
casualty
تلفات
victims
تلفات
piggyback
سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
blood agent
عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
piggybacks
سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
class a agent officer
افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
insulation power factor
زاویه ی تلفات
low loss coil
بوبین با تلفات کم
total losses
کل تلفات ابی
low loss construction
ساختمان کم تلفات
tip loss
تلفات نوک
corona losses
تلفات کورونا
magnetic hystersis loss
تلفات هیسترزیس
the losses of the army
تلفات ارتش
suffered
تلفات دیدن
battle casualty
تلفات جنگی
suffers
تلفات دیدن
kill factor
ضریب تلفات
casualty radius
شعاع تلفات
mortality factor
ضریب تلفات
lethal area
منطقه تلفات
mass casualties
تلفات زیاد
low loss cable
کابل با تلفات کم
suffer
تلفات دیدن
treble our casualties
سه برابر تلفات ما
eddy current losses
تلفات جریان گردابی
absorption losses
تلفات ناشی از جذب
interphase transformer loss
تلفات پیچک صنعتی
no load loss
تلف یا تلفات بی باری
vulnerability
در معرض تلفات بودن
low loss ceramics
سرامیک با تلفات دی الکتریکی کم
low loss capacitor
خازن با تلفات دی الکتریک کم
casualty radius
شعاع تولید تلفات
loss appraisal
قبول تلفات در جنگ
kill probability
احتمال واردکردن تلفات
gear friction losses
تلفات اصطکاکی جعبه دنده
the army lost heavily
ارتش تلفات سنگین داد
to take toll of any one
تلفات زیادبرکسی وارد اوردن
inflict casualty
تلفات وارد کردن بدشمن
tolls
تعداد تلفات جنگی ضایعه
tolling
تعداد تلفات جنگی ضایعه
toll
تعداد تلفات جنگی ضایعه
escaped water
تلفات اب هنگام بهره برداری
EXE file
در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
inflicting
وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
kills
تلفات منفجر کردن از بین بردن
inflict
وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
kill
تلفات منفجر کردن از بین بردن
inflicts
وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflicted
وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
dielectric loss factor meter
دستگاه اندازه گیری ضریب تلفات
allowance for anticipated
سهمیه مجاز تلفات پیش بینی شده اماد
MS DOS
سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده روی دیسک را مدیریت میکند و خروجی و ورودی کاربر را نمایش میدهد.DOS-MS سیستم عامل تک کاربر و تک کار کاره است و توسط واسط خط دستور در کنترل میشود
Vistory was dearly bought .
پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
decimates
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimating
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimated
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimate
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
spray attack
پخش مواد شیمیایی وبیولوژیکی از راه هوا برای تولید تلفات
casualty attack
تک غافلگیری که به منظورتولید تلفات انجام میشود تک غافلگیری ش م ر
kill area
منطقه خطر منطقه تلفات
loss angle
زاویه تلف زاویه تلفات
agency
عامل
operant
عامل
agencies
عامل
procurators
عامل
procurator
عامل
operatives
عامل
doers
عامل
doer
عامل
propellent
عامل
operative
عامل
operator
عامل
factor
عامل
operators
عامل
factors
عامل
functionery
عامل
propellant
عامل
coagent
هم عامل
operating
عامل
acting
عامل
agent representative
عامل
agent
عامل
principals
عامل
propellants
عامل
principal
عامل
parameter
عامل
attorney
عامل
attorneys
عامل
assignee
عامل
parameters
عامل
active
عامل
v factor
عامل وی
action
عامل
devices
عامل
elements
عامل
element
عامل
agents
عامل
device
عامل
actions
عامل
characteristic action
عامل مشخصه
noise
عامل مخل
chemical agent
عامل شیمیایی
accountable disbursing officer
افسر عامل
noises
عامل مخل
common factor
عامل مشترک
blowing agent
عامل پف کننده
blister agent
عامل تاول زا
active defense
دفاع عامل
active defense
پدافند عامل
prime mover
عامل محرک کل
prime movers
عامل محرک کل
acting company
شرکت عامل
acid function
عامل اسیدی
masking agent
عامل پوشاننده
reactor
عامل واکنش
reactors
عامل واکنش
absorbing agent
عامل جذب
aborticide
عامل سقط
active element
عنصر عامل
active material
مواد عامل
bleaching agent
عامل رنگبر
biological agent
عامل زیستی
biological agent
عامل میکربی
anticrop agent
عامل ضد غلات
air entraining agent
عامل هوادهنده
lacrimatory factor
عامل اشک زا
limiting factor
عامل محدودکننده
adhesion agent
عامل چسبندگی
addition agent
عامل افزودنی
pesticides
عامل ضد طاعون
pesticide
عامل ضد طاعون
impelent
عامل محرک
dual agent
عامل دو جانبه
managing director
مدیر عامل
factor of production
عامل تولید
factor of safety
عامل تامین
dispersing agent
عامل پاشنده
disbursing officer
افسر عامل
developer agent
عامل فهور
leaven
عامل کارگر
leavening
عامل کارگر
factor of safety
عامل اطمینان
leavens
عامل کارگر
depressant
عامل پریشانی
executive agent
عامل اجرایی
distractor
عامل حواسپرتی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com