Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (2 milliseconds)
English	Persian
fixing agent	عامل تثبیت
Other Matches
automatic pilot	وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
automatic pilots	وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
voltage stabilizer	تثبیت کننده فشار الکتریکی تثبیت کننده ولتاژ
stabilisers	تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
stabilizer	تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
monetarists	طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
cyanogen agent	عامل لخته کننده خون عامل شیمیایی سیانوژن
reserved character	حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
actuator	محرک بازوی عامل مکانیسم عامل
capital intensive goods	کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
derived demand	تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
shelling	نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shell	نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shells	نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
class a agent officer	افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
blood agent	عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
piggyback	سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
piggybacks	سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
EXE file	در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
MS DOS	سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده روی دیسک را مدیریت میکند و خروجی و ورودی کاربر را نمایش میدهد.DOS-MS سیستم عامل تک کاربر و تک کار کاره است و توسط واسط خط دستور در کنترل میشود
stabilize	تثبیت
stabilises	تثبیت
corroboration	تثبیت
stabilization	تثبیت
stabilisation	تثبیت
fixity	تثبیت
anchor cell	سل تثبیت
stabilized	تثبیت
stabilizes	تثبیت
stabilising	تثبیت
fixation	تثبیت
stabilised	تثبیت
confirmation	تثبیت
consolidation	تثبیت
fixations	تثبیت
fixing	تثبیت
mechanical stabilization	تثبیت مکانیکی
confirmation	تثبیت استقرار
nitrogen fixation	تثبیت نیتروژن
reinstatement	تثبیت در مقام
stabilizers	تثبیت کننده ها
positioning	تثبیت موقعیت
stabilization	پابرجاسازی تثبیت
functional fixedness	تثبیت کارکردی
maintenance level	سطح تثبیت
course stabilizer	تثبیت کننده
economic stabilization	تثبیت اقتصادی
father fixation	تثبیت پدری
fixedness	تثبیت شدگی
avouch	تثبیت کردن
stabilisers	تثبیت کننده
holding attack	تک تثبیت کننده
stabilizer	تثبیت کننده
fixate	تثبیت کردن
fixation of affect	تثبیت عاطفی
fixation point	نقطه تثبیت
fixation process	فرایند تثبیت
stabilised	تثبیت کردن
stabilises	تثبیت کردن
heat setting	تثبیت گرمائی
patents	حق تثبیت اختراع
patenting	حق تثبیت اختراع
patented	حق تثبیت اختراع
patent	حق تثبیت اختراع
stabilizes	تثبیت کردن
reinstates	تثبیت کردن
stop go policy	سیاست تثبیت
visual fixation	تثبیت دیداری
voltage stabilization	تثبیت ولتاژ
wage stabilization	تثبیت مزد
reinstate	تثبیت کردن
reinstated	تثبیت کردن
stabilising	تثبیت کردن
stabilize	تثبیت کردن
price ceilings	تثبیت قیمت
price freeze	تثبیت قیمت ها
reinstating	تثبیت کردن
stabilized	تثبیت کردن
price stabilization	تثبیت قیمت
price stability	تثبیت قیمت
price freezing	تثبیت قیمت
holding force	نیروی تثبیت کننده
exchanged stabilization fund	صندوق تثبیت ارز
well fixed	خوب تثبیت شده
built in stabilizers	تثبیت کنندههای خودکار
fix	تثبیت محل ناو
verges	شانه تثبیت نشده
verge	شانه تثبیت نشده
fixes	تثبیت محل ناو
hard shoulder	شانه تثبیت شده
voltage stabilization	تثبیت فشار الکتریکی
stabilizer	ثابت تثبیت کننده
automatic stabilizer	تثبیت کننده خودکار
stabilization policy	سیاست تثبیت اقتصادی
stabilized layer	قشر تثبیت شده
course stabilizer	تثبیت کننده مسیر
stabilizing sleeve	غلاف تثبیت کننده
stabilisers	ثابت تثبیت کننده
course stabilizer	دستگاه تثبیت مسیر
stabilized layer	لایه تثبیت شده
emulsion stabilizer	تثبیت کننده امولسیونی
viscosity stabilizer	تثبیت کننده گرانروی
commodity agreement	تثبیت مشترک قیمت فروش
routes	به خاک نشاندن تثبیت کردن
self stabilizing dynamo	دینام خود تثبیت کننده
route	به خاک نشاندن تثبیت کردن
voltage stabilizer	تثبیت کننده اختلاف سطح
zener diode stabilization	تثبیت کنندگی دیود زنر
mains voltage stabilizer	تثبیت کننده ولتاژ شبکه
stabilizes	به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
stabilized	به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
stabilize	به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
stabilising	به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
pegging	تثبیت قیمت اوراق بهادار وارز
stabilised	به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
stabilises	به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
high frequency stabilized arc	قوس نوری تثبیت شده ی فرکانس بالا
adjustable stabilizer	تثبیت کننده افقی قابل تنظیم هواپیما
functional finance	سیاست مالی دولت برای تثبیت وضع اقتصادی
price support	تثبیت قیمت توسط دولت برای حمایت کالا
stop bath	ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
setting time	[مدت زمان لازم جهت تثبیت و پایدار شدن رنگ در رنگرزی]
fair trade laws	قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
positioning band	حلقه تثبیت حلقه ثبات گلوله روی پوکه
declaratory judgment	حکمی است که در ان حقوق عدهای تثبیت واعلام میشود لیکن هیچ دستور اجراییی را که از نظراختتام دعوی موثر در مقام باشد متضمن نیست
operant	عامل
agent representative	عامل
v factor	عامل وی
agencies	عامل
propellent	عامل
agency	عامل
assignee	عامل
factor	عامل
principal	عامل
attorney	عامل
propellant	عامل
propellants	عامل
active	عامل
devices	عامل
device	عامل
acting	عامل
operating	عامل
principals	عامل
parameter	عامل
parameters	عامل
agent	عامل
agents	عامل
attorneys	عامل
doers	عامل
doer	عامل
factors	عامل
operators	عامل
coagent	هم عامل
operator	عامل
procurator	عامل
elements	عامل
functionery	عامل
operatives	عامل
element	عامل
operative	عامل
actions	عامل
action	عامل
procurators	عامل
executive agent	عامل اجرایی
acid function	عامل اسیدی
accountable disbursing officer	افسر عامل
factoring agent	عامل تنزیل
distilled mustard	عامل خردلی
factoring	عامل یابی
acting company	شرکت عامل
human factor	عامل انسانی
factor of safety	عامل اطمینان
factor of safety	عامل تامین
releasing agent	عامل رهاکننده
factor of production	عامل تولید
distractor	عامل حواسپرتی
dual agent	عامل دو جانبه
active defense	پدافند عامل
active defense	دفاع عامل
factorization	عامل بندی
reactor	عامل واکنش
general factor	عامل عمومی
galactogogue	عامل شیرزایاشیرافزا
absorbing agent	عامل جذب
fusing agent	عامل ذوب
potential <adj.>	عامل بالقوه
prime movers	عامل محرک کل
prime mover	عامل محرک کل
foaming agent	عامل کف زای
reactors	عامل واکنش
igniting agent	عامل احتراق
firing device	عامل منفجرکننده
idle characters	کاراکترهای عامل
hypo	عامل محرک
extrinsic factor	عامل خارجی
aborticide	عامل سقط
growth factor	عامل رشد
dispersing agent	عامل پاشنده
biological agent	عامل میکربی
chemical agent	عامل شیمیایی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com