Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
cto
عامل حمل ونقل ترکیبی
Other Matches
mto
عامل حمل ونقل چند نوعه
combination influence
عامل ترکیبی
combined transport operator
عامل حمل و نقل ترکیبی
cyanogen agent
عامل لخته کننده خون عامل شیمیایی سیانوژن
reserved character
حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
actuator
محرک بازوی عامل مکانیسم عامل
capital intensive goods
کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
derived demand
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
shell
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shelling
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shells
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
transporting
حمل ونقل
transported
حمل ونقل
forwarding
حمل ونقل
transport
حمل ونقل
transportation
حمل ونقل
hauls
حمل ونقل
hauling
حمل ونقل
hauled
حمل ونقل
haul
حمل ونقل
transports
حمل ونقل
cabotage
حمل ونقل ساحلی
cost of transport
قیمت حمل ونقل
portability
قابلت حمل ونقل
transportable
قابل حمل ونقل
portable
قابل حمل ونقل
forwarding agent
متصدی حمل ونقل
carried
حمل ونقل کردن
common carrier
متصدی حمل ونقل
conveying capacity
فرفیت حمل ونقل
wagoner
متصدی حمل ونقل
carrying
حمل ونقل کردن
carries
حمل ونقل کردن
amphibious lift
حمل ونقل اب خاکی
carry
حمل ونقل کردن
blood agent
عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
class a agent officer
افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
piggyback
سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
piggybacks
سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
transport means
وسیله بارکشی یاحمل ونقل
air delivery
حمل ونقل از راه هوا
ammunition lift capability
فرفیت حمل ونقل مهمات
motor transport
حمل ونقل به وسیله خودرو
lighterage
حمل ونقل کالا بوسیله دوبه
toting
حمل ونقل کردن سوق دادن
carrier's risk
ریسک به عهده شرکت حمل ونقل
totes
حمل ونقل کردن سوق دادن
toted
حمل ونقل کردن سوق دادن
tote
حمل ونقل کردن سوق دادن
common carrier
متصدی حمل ونقل حامل مشترک
gangplank
سکوب قابل حمل ونقل کشتی و غیره
pay load
اجناس مقرون بصرفه برای حمل ونقل
gangplanks
سکوب قابل حمل ونقل کشتی و غیره
harbor master
مامور تنظیم حمل ونقل وامور بندرگاه
EXE file
در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
unhandy
ناراحت نامناسب برای حمل ونقل دور از دسترس
dead weights
وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
dead weight
وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
jet star
نوعی هواپیمای کوچک حمل ونقل چهار موتوره جت
bat money
فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
bat allowance
فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
trivalency
سه ترکیبی
combinatorial
ترکیبی
combinative
ترکیبی
combinatory
ترکیبی
combinational
ترکیبی
synthetic
ترکیبی
composite casting
ترکیبی
trivalence
سه ترکیبی
synthesic
ترکیبی
ingradient
جز جز ترکیبی
agglutinative
ترکیبی
synthetical
ترکیبی
motor pool
گروهی از وسائط نقلیه برای مقاصد نظامی یا حمل ونقل بنوبت
MS DOS
سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده روی دیسک را مدیریت میکند و خروجی و ورودی کاربر را نمایش میدهد.DOS-MS سیستم عامل تک کاربر و تک کار کاره است و توسط واسط خط دستور در کنترل میشود
diphthongs
صدای ترکیبی
composite metal
فلز ترکیبی
shapeliness
خوش ترکیبی
sequential storage
انباره ترکیبی
composite symbol
علامت ترکیبی
mixed glue
چسب ترکیبی
mixed strategy
استراتژی ترکیبی
ingredients
جزء ترکیبی
ingredient
جزء ترکیبی
syntactical analysis
تحلیل ترکیبی
ordinal number
عدد ترکیبی
elective affinity
میل ترکیبی
mixed cell refernce
ارجاع سل ترکیبی
composite video
تصویر ترکیبی
diphthong
صدای ترکیبی
semisynthetic
نیمه ترکیبی
turboramjet
ترکیبی از توربوجت و رم جت
parathesis
ترکیبی بی تغییر
affinity
میل ترکیبی
mix
مخلوط ترکیبی
mixes
مخلوط ترکیبی
combination bands
نوارهای ترکیبی
syntax error
اشتباه ترکیبی
combination tone
صوت ترکیبی
combinational circuit
مدار ترکیبی
synthetic method
روش ترکیبی
affinities
میل ترکیبی
ct
حمل و نقل ترکیبی
diatessaron
ترکیبی ازچهار دارو
histamine
ترکیبی بفرمول 3N9H5C
hemiterpene
ترکیبی بفرمول 8H5C
ctd
سند حمل ترکیبی
feasion
بمب ترکیبی اتمی
multiplex
تسهیم مخابره ترکیبی
compound leverage floor jack
اهرم بالابر ترکیبی
Borromini capital
[نوعی سر ستون ترکیبی]
combined transport
حمل و نقل ترکیبی
chemical affinity
میل ترکیبی شیمیایی
hydrogen bomb
بمب ترکیبی اتمی
combined transport document
اسناد حمل ترکیبی
hydrogen bombs
بمب ترکیبی اتمی
haulage
پولی که راه اهن بابت حمل ونقل قطارهای بیگانه در مسیر خود میگیرد
basophile
میل ترکیبی شدیدبا موادقلیایی
carbide
ترکیبی از کربن و چند عنصرفلزی
deoxidize
از صورت ترکیبی با اکسیژن دراوردن
ketol
ترکیبی مرکب ازالکل و استون
latten
ترکیبی مانند فلز برنج
hexahydrate
ترکیبی که دارای شش ذره اب باشد
cob
[ترکیبی از خاک رس، ریگ، شن و کاه و آب]
mixed column line graph
نمودار ستونی- خطی ترکیبی
mixed column line chart
نمودار ستونی- خطی ترکیبی
fiata combined transport bill of lading
بارنامه حمل ترکیبی "فیاتا"
lattin
ترکیبی مانند فلز برنج
basophil
میل ترکیبی شدید با موادقلیایی
contraction parry
ترکیبی ازدفاع ساده وچرخشی
soft return
فرمان ترکیبی رد کردن خط ورفتن به خط بعدی
syntactic
طبق قواعد صرف ونحوی ترکیبی
BPP
هشت بیت برای ترکیبی از رنگها
syntactical
طبق قواعد صرف ونحوی ترکیبی
iodoform
ترکیبی از ید که برای گندزدایی و مانند انهابکارمیبرند
BPP
چهار بیت برای ترکیبی از رنگها
cannon
[ترکیبی از سبک های امپراتوری ناپلئون و فدرال]
polyene
ترکیبی الی که دارای پیوستگی مضاعف است
protoxide
ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
monad
ذره بسیط که نیروی ترکیبی یک هیدروژن است
She has long and shapely legs .
ساق پاهای کشیده وخوش ترکیبی دارد
chloramine
هرنوع ترکیبی که دارای ازت و کلر باشد
silicone
ترکیبی الی بفرمول Sio2R شبیه کتون
to orient compound
نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
consolute
ترکیبی از دو یا چند مایع که بر هر نسبتی در یکدیگر حل شوند
hypotaxis
رابطه ترکیبی یا صرف ونحوی کلمه اصلی بامشتقاتش
fbl
lading of bill combinedtransport FIATA بارنامه حمل ترکیبی "فیاتا"
octad
جسم بسیط یا ذرهای که قوه ترکیبی ان برابر است با8واحد
distemper
ترکیبی از گچ اب چسب و موادرنگی که در رنگ کردن داخل اطاقها بکار میرود
character
یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود
characters
یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود
dual
دادههای ترکیبی هر مجموعهای از داده در پاس یا لبه ساعت مختلف آماده و معتبر است
opalite
ترکیبی که دارای رنگهای مختلف بوده و برای براق کردن نمای اجری بکار میرود
large model
مدل حافظه که کد و داده تا کلید بایت جریان دارند ولی اندازه ترکیبی باید از مگابایت کمتر باشد
Composite Order
[شیوه ی ترکیبی ستون سازی رمی با ستون های پیچکی تزئین شده]
cards
ترکیبی از سوراخهای پانچ شده که معرف حروف روی پانچ کارت است
card
ترکیبی از سوراخهای پانچ شده که معرف حروف روی پانچ کارت است
polyamide
پلی امید ترکیبی شامل چند گروه امید
dangerous goods by road agreement
موافقتنامه بین کشورهای اروپایی که در ان درخصوص وسیله حمل نحوه بسته بندی و مشخصات وسیله حمل ونقل توضیح لازم داده شده است
acid diluent
ترکیبی که با قلم زنی سطح فلز باعث اتصال بهتر لایه های پرداخت با سطح فلزمیشود
musicom
یک زبان برنامه نویسی تصنیفی که روش هایی برای تولید تصنیفهای موسیقی اصیل بعلاوه موسیقی ترکیبی ارائه میدهد
combination device
ماسوره ترکیبی مین ماسوره مرکب
compound weave
بافت ترکیبی که بجز تار و پود اجزا دیگری نیز مثل دانه مروارید و یا اجسام تزیینی در بافت بکار گرفته شود
mixd weave
بافت ترکیبی
[هرگاه در بافت یک فرش از چند روش بافت استفاده شود.]
agent
عامل
operant
عامل
agents
عامل
parameters
عامل
parameter
عامل
principal
عامل
principals
عامل
factor
عامل
agency
عامل
attorneys
عامل
v factor
عامل وی
operating
عامل
acting
عامل
assignee
عامل
device
عامل
devices
عامل
agent representative
عامل
attorney
عامل
propellent
عامل
agencies
عامل
coagent
هم عامل
propellant
عامل
propellants
عامل
active
عامل
operatives
عامل
elements
عامل
operator
عامل
operators
عامل
actions
عامل
action
عامل
procurators
عامل
procurator
عامل
doers
عامل
doer
عامل
functionery
عامل
operative
عامل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com