Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
indirect transition
عبور یا انتقال غیرمستقیم
Other Matches
operating bridge
پلی که جهت عبور و انتقال وسایل کار در کارگاه ساختمانی ساخته میشود پل بهره برداری
transient forces
نیروهای در حال عبور یا نقل و انتقال نیروهای در حال توقف موقت در منطقه عملیات
wading crossing
عبور از اب درقسمتهای قابل عبور
energy transition
عبور انرژی
[ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
indeterminate change of station
انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer
انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
indirect
غیرمستقیم
elenctic
غیرمستقیم
roundabouts
غیرمستقیم
circuitous
غیرمستقیم
out of straight
غیرمستقیم
roundabout
غیرمستقیم
backstairs
غیرمستقیم
circuity
غیرمستقیم
indirect proof
برهان غیرمستقیم
mediately
بطور غیرمستقیم
at second hand
بطور غیرمستقیم
indirect lighting
روشنایی غیرمستقیم
indirect measurement
سنجش غیرمستقیم
indirect question
پرسش غیرمستقیم
spot pass
پاس غیرمستقیم
oblique question
پرسش غیرمستقیم
on costs
هزینههای غیرمستقیم
indirect suggestion
تلقین غیرمستقیم
consequential damages
خسارت غیرمستقیم
indirect operation
عملکرد غیرمستقیم
mitosis
تسقیم غیرمستقیم
indirect materials
مواد غیرمستقیم
transitive
رابطه غیرمستقیم
indirect taxation
مالیات غیرمستقیم
indirect wave
موج غیرمستقیم
insinuation
دخول غیرمستقیم
excise duties
مالیات غیرمستقیم
indirect control
کنترل غیرمستقیم
indirectly
بطور غیرمستقیم
indirect labour
کار غیرمستقیم
indirect knowledge
معرفت غیرمستقیم
indirect expenses
مخارج غیرمستقیم
indirect loading
بارگذاری غیرمستقیم
indirect cost
هزینه غیرمستقیم
indirect laying
اتش غیرمستقیم
transfers
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer
انتقال دادن نقل کردن انتقال
baseband transmission
روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
indirect addressing
نشان دهی غیرمستقیم
indirect quotable
نقل قول غیرمستقیم
indirect resistance furnace
کوره مقاومتی غیرمستقیم
direct lighting
روشن سازی غیرمستقیم
indirect release
قطع کننده غیرمستقیم
indirect control system
سیستم کنترل غیرمستقیم
sinuous
غیرمستقیم گمراه کننده
indirect free kick
ضربه ازاد غیرمستقیم
indirect induction heating
گرمایش القایی غیرمستقیم
indirect light distribution
پخش نور غیرمستقیم
indirect labour
هزینه دستمزد غیرمستقیم
karyokinesis
تقسیم غیرمستقیم هسته سلول
bricole
ضربه غیرمستقیم توپ یا گوی
image arc furnace
کوره قوس نوری غیرمستقیم
predicatively
بطور غیرمستقیم در خبر جمله
transfer processing
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload
انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
signaled
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signalled
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem
یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signal
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer ladle
کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfer rate
نسبت انتقال سرعت انتقال
to over hear any one
سخنان کسی را بطور غیرمستقیم یا بدون میل اوشنیدن
negative acknowledgement
کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
traffic post
پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
trans shipment
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
IrDA
روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
excise
مالیات کالاهای داخلی مالیات غیرمستقیم
tolls
حق عبور
transit
عبور
right of way
حق عبور
rights of way
حق عبور
toll
حق عبور
transmission
عبور
transmissions
عبور
crossing
عبور
alpha canis majoris
عبور
tolling
حق عبور
road haulage
حق عبور
transmittancy
عبور
passages
حق عبور
passages
عبور
right of passage
حق عبور
cross-Channel
عبور
passage
عبور
passage
حق عبور
transmittance
عبور
fording
عبور از اب
passage of lines
عبور از خط
transmittal
عبور
wading crossing
عبور از پایاب
thoroughfares
راه عبور
traversable
قابل عبور
transoceanic
عبور از اقیانوس
cruise
عبور کردن
toll
عوارض عبور
cruises
عبور کردن
cruising
عبور کردن
cross
عبور کردن
cruised
عبور کردن
thoroughfare
راه عبور
passable
قابل عبور
communication
عبور اطلاعات
transit
راه عبور
tolls
عوارض عبور
tolling
عوارض عبور
passes
اجازه عبور
passes
کلمه عبور
passes
گذر عبور
transit
عبور کردن
passageway
محل عبور
fords
محل عبور
forded
محل عبور
ford
محل عبور
passageways
محل عبور
passes
عبور کردن
light passing
عبور نور
crossing the line
عبور از خط استوا
crossing the line
عبور از استوا
crossing area
منطقه عبور
counter sign
اسم عبور
practicableness
قابلیت عبور
conge
اجازه عبور
fare
هزینه عبور
band pass
نوار عبور
laissez passer
پروانه عبور
shallow fording
عبور از اب کم عمق
current passage
عبور جریان
deep fording
عبور از اب عمیق
oil passage
عبور روغن
overfly
عبور کردن
highway user tax
مالیات حق عبور
girdle traverse
عبور کمربندی
fordless
غیرقابل عبور
fordable
قابل عبور
fordability
قابلیت عبور
passavani
سند عبور
electron transition
عبور الکترون
penstock
مجرای عبور اب
tessera
کلمه عبور
through traffic
عبور یکسره
trafficability
قابلیت عبور
fleets
عبور سریع
fleet
عبور سریع
faring
هزینه عبور
fares
هزینه عبور
fared
هزینه عبور
transmission factor
ضریب عبور
transmission grating
شبکه عبور
crossest
عبور کردن
crosses
عبور کردن
crosser
عبور کردن
transit traffic
عبور ترانزیتی
transit time
زمان عبور
traject
عبور گذرگاه
transduction
انقال عبور
traversing
عبور کردن
traverses
عبور کردن
traversed
عبور کردن
traverse
عبور کردن
transit bill
اجازه عبور
transit bill
پروانه عبور
transit error
خطای عبور
transit time
مدت عبور
transmittance
مقدار عبور
traffics
عبور و مرور
pass
گذر عبور
trafficked
عبور و مرور
passages
اجازه عبور
trafficking
عبور و مرور
pass
اجازه عبور
passages
راه عبور
passages
عبور سفر
pass
عبور کردن
passwords
اسم عبور
safe-conducts
رخصت عبور
password
اسم عبور
passage
اجازه عبور
passage
راه عبور
passage
عبور سفر
safe conducts
رخصت عبور
safe conduct
رخصت عبور
passed
عبور کردن
traffic
عبور و مرور
passed
کلمه عبور
passed
گذر عبور
passed
اجازه عبور
pass
کلمه عبور
trafficability
قابلیت عبور ومرور
traffic peak
حداکثر عبور و مرور
light transition loss
تلف عبور نور
traversed
تراورس عبور کمربندکوهنوردی
traffic control
کنترل عبور و مرور
crossing site
محل عبور اجباری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com