Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
sodalist
عضو دسته برادران مذهبی عضو متحد ویکرنگ
Other Matches
sect
دسته دسته مذهبی
sects
دسته دسته مذهبی
straight f.
پنج برگ ردیف ویکرنگ
brethren
برادران
Bros
برادران
concordat
پیمان دولت با جماعت مذهبی پیمان رسمی میان دو فرقه مذهبی
When brothers quarrel, only fools believe.
<proverb>
برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند.
mounting
دسته و پشت بند دسته شمشیر
nosegay
دسته گل یایک دسته علف
lorgnette
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnettes
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
confederates
متحد
federal
متحد
associate
متحد
associated
متحد
corporate
متحد
associates
متحد
federate
متحد
federates
متحد
associating
متحد
federated
متحد
unified
متحد
federating
متحد
married
متحد
allied
متحد
united
متحد
in league
متحد
confederate
متحد
conjunct
متحد
ones
متحد
one
متحد
ally
متحد کردن
bands
متحد شدن
bands
متحد کردن
feudist
متحد دشمن
band
متحد شدن
band
متحد کردن
allying
متحد کردن
federates
متحد کردن
nexus
گروه متحد
concentric
متحد المرکز
federating
متحد کردن
federate
متحد کردن
realigned
متحد شدن
to make common cause
متحد شدن
realigns
متحد شدن
running mate
متحد انتخاباتی
running mates
متحد انتخاباتی
uniting
متحد کردن
unites
متحد کردن
unite
متحد کردن
unifying
متحد کردن
unify
متحد کردن
uniforms
متحد الشکل
uniform
متحد الشکل
realigning
متحد شدن
unitive
متحد کننده
federated
متحد کردن
unifies
متحد کردن
unifier
متحد کننده
close-knit
صمیمی و متحد
unified
متحد شده
realign
متحد شدن
unified command
فرماندهی متحد
accrete
متحد کردن
consociate
متحد کردن پیوستن
herds
متحد کردن گروه
federalization
تشکیل کشورهای متحد
herd
متحد کردن گروه
charter of the united nations
منشور ملل متحد
herded
متحد کردن گروه
herding
متحد کردن گروه
unified
یکپارچه فرماندهی متحد
joined
گراییدن متحد کردن
join
گراییدن متحد کردن
United Nations
سازمان ملل متحد
u.n.
سازمان ملل متحد
trigraph
سه حرف متحد التلفظ
realign
مجددا متحد شدن
realigned
مجددا متحد شدن
united nations organization
سازمان ملل متحد
realigning
مجددا متحد شدن
realigns
مجددا متحد شدن
league
اتحاد متحد کردن
reassociate
دوباره متحد کردن
leagues
اتحاد متحد کردن
joins
گراییدن متحد کردن
religious
مذهبی
churchgoers
مذهبی
churchly
مذهبی
churchgoer
مذهبی
to unionise
[British E]
متحد کردن
[مثال کارگران]
federating
تشکیل کشورهای متحد دادن
federates
تشکیل کشورهای متحد دادن
federated
تشکیل کشورهای متحد دادن
federate
تشکیل کشورهای متحد دادن
federative
مبنی بر سازمان کشورهای متحد
to unionize
[American E]
متحد کردن
[مثال کارگران]
revivals
جنبش مذهبی
revival
جنبش مذهبی
tenet
متعقدات مذهبی
sect
فرقه مذهبی
missionary
مبلغ مذهبی
missionaries
مبلغ مذهبی
devout
مذهبی عابد
dogmatism
تعصب مذهبی
ritual
تشریفات مذهبی
guru
معلم مذهبی
gurus
معلم مذهبی
R.E
تحصیلات مذهبی
holy day
تعطیل مذهبی
missioner
مبلغ مذهبی
neologize
مذهبی بودن
pastoral psychiatry
روانپزشکی مذهبی
pontifex
شورای مذهبی
religious rites
شعائر مذهبی
religionism
غیرت مذهبی
religiose
مذهبی بودن
religiosity
تعصب مذهبی
religious matters
مسائل مذهبی
clergymen
عالم مذهبی
clergyman
عالم مذهبی
semireligious
نیمه مذهبی
religious tenets
عقاید مذهبی
service book
کتب مذهبی
convertor
مبلغ مذهبی
converter
مبلغ مذهبی
holidays
تعطیل مذهبی
holiday
تعطیل مذهبی
spirituality
روحیه مذهبی
sects
فرقه مذهبی
federates
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federate
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
league
مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
federated
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federating
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
unionized
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionizing
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
general assmbly of the united nations
مجمع عمومی سازمان ملل متحد
unionised
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionises
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionising
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
security council
شورای امنیت سازمان ملل متحد
unionization
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionize
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
annulus
فضای بین دوایر متحد المرکز
unionizes
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
leagues
مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
crusades
جنگ مذهبی نهضت
crusading
جنگ مذهبی نهضت
Mother Superiors
رئیس بنیاد مذهبی
crusaded
جنگ مذهبی نهضت
crusade
جنگ مذهبی نهضت
Religious (political) fanaticism
تعصبات مذهبی ( سیاسی )
Easter Sepulchre
تشریفات مذهبی تدفین
taboos
منع یانهی مذهبی
soul music
موسیقی مذهبی سیاهپوستان
taboo
منع یانهی مذهبی
Mother Superior
رئیس بنیاد مذهبی
ecclesiogenic neurosis
روان رنجوری مذهبی
dogmatics
مبحث شعائر مذهبی
chaplain activities fund
اعتبار امور مذهبی
catechetic
وابسته به تعالیم مذهبی
catechesis
تعالیم مذهبی شفاهی
synods
مجلس منافره مذهبی
cantor
اواز خوان مذهبی
synod
مجلس منافره مذهبی
revivalism
اصول بیداری مذهبی
revivalists
طرفدار احیای مذهبی
catechism
پرسش نامه مذهبی
catechism
تعلیم ودستور مذهبی
catechisms
پرسش نامه مذهبی
revivalist
طرفدار احیای مذهبی
holyday
روز تعطیل مذهبی
wowser
مذهبی و خرده گیر
traditor
خائن در امر مذهبی
tabu
منع یانهی مذهبی
swami
رهبر مذهبی هندی
sacramental
وابسته به مراسم مذهبی
religious sentiments
احساسات وعقاید مذهبی
priggism
تعصب سخت مذهبی
rectorate
ریاست بنگاه مذهبی
psalter
سرود مذهبی مزامیر
pauli
اصول مذهبی پولس
psalm
سرود مذهبی خواندن
psalms
سرود مذهبی خواندن
hymnbook
کتاب سرود مذهبی
catechisms
تعلیم ودستور مذهبی
rite
مراسم تشریفات مذهبی
hominy grits
ذرت پوست کنده با دانههای متحد الشکل
united nations high commissioner
مامور عالی ملل متحد برای اوارگان
peace force
نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد
distribute
دسته دسته کردن
they came in bands
دسته دسته امدند
streams of people
دسته دسته مردم
assort
دسته دسته شدن
groups
دسته دسته کردن
assort
دسته دسته کردن
shoals of people
دسته دسته مردم
sort
دسته دسته کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com