Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 124 (7 milliseconds)
English
Persian
aback
غافلگیر ناگهان
Other Matches
canvassing
غافلگیر کردن
To take by surprise . To surprise .
غافلگیر کردن
To be caught by surprise . To be off ones guard .
غافلگیر شدن
surprise
غافلگیر کردن
surprises
غافلگیر کردن
canvasses
غافلگیر کردن
canvass
غافلگیر کردن
canvassed
غافلگیر کردن
hip shoot
تیر غافلگیر کننده
It was a complete surprise to me .
کاملا" غافلگیر شدم
surprises
غافلگیری غافلگیر شدن
surprise
غافلگیری غافلگیر شدن
trap mine
مین غافلگیر کننده
surprise
متعجب ساختن غافلگیر کردن
surprises
متعجب ساختن غافلگیر کردن
surprize
متعجب ساختن غافلگیر کردن
to knock somebody's socks off
<idiom>
<verb>
کسی را کاملا غافلگیر کردن
to bowl somebody over
<idiom>
<verb>
کسی را کاملا غافلگیر کردن
to blow somebody's mind
<idiom>
<verb>
کسی را کاملا غافلگیر کردن
shock action
غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
unawares
ناگهان
before you know it
ناگهان
abruptly
ناگهان
all at once
ناگهان
accidentally
ناگهان
unexpectedly
ناگهان
suddenness
ناگهان
unaware
ناگهان
(on the) spur of the moment
<idiom>
ناگهان
all of a sudden
ناگهان
sudden
ناگهان
before you can say knife
برقی ناگهان
slapdash
بی پروا ناگهان
supervene
ناگهان رخ دادن
light out
ناگهان رفتن
suddenly
ناگهان ناگاه
sudden-death
ناگهان باخت
sudden death
ناگهان باخت
pop off
ناگهان ناپدیدشدن
to die in ones shoes
ناگهان مردن
to keel over
ناگهان افتادن
turn on one's heel
<idiom>
ناگهان پیچیدن
to make a pounce
ناگهان جستن
plucks
ناگهان کشیدن
plucking
ناگهان کشیدن
plucked
ناگهان کشیدن
pluck
ناگهان کشیدن
bolts
مستقیما ناگهان
bolting
مستقیما ناگهان
bolted
مستقیما ناگهان
bolt
مستقیما ناگهان
scoot
ناگهان سرخوردن
abrupt
سراشیبی ناگهان
scooted
ناگهان سرخوردن
scooting
ناگهان سرخوردن
to walk off
ناگهان رفتن
scoots
ناگهان سرخوردن
Suddenly , I felt hot.
ناگهان گرمم شد
to chop back
ناگهان تغییرجهت دادن
to crop up
ناگهان رخ دادن- اب خوردن
irrupt
ناگهان ایجاد شدن
pass out
ناگهان بیهوش شدن
snub cable
ناگهان ترمز کردن
Suddenly he showed up (emerged).
ناگهان سروکله اش پیداشد
make off
ناگهان ترک کردن
light up
<idiom>
ناگهان شادوخوشحال شدن
fly open
ناگهان باز شدن
plunge
ناگهان داخل شدن
tumbles
لغزیدن ناگهان افتادن
tumbled
لغزیدن ناگهان افتادن
tumble
لغزیدن ناگهان افتادن
plungers
موجی که ناگهان می شکند
plunger
موجی که ناگهان می شکند
plunged
ناگهان داخل شدن
plunges
ناگهان داخل شدن
crash dive
ناگهان بزیر اب رفتن
cant
ناگهان چرخانیدن یاچرخیدن
slap down
ناگهان توقیف کردن
to burst upon the view
ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
twitches
ناگهان کشیدن جمع شدن
twitched
ناگهان کشیدن جمع شدن
twitch
ناگهان کشیدن جمع شدن
strike it rich
<idiom>
ناگهان پول و پله ای به هم زدن
twitching
ناگهان کشیدن جمع شدن
Suddenly I was tongue-tied(speechless).
ناگهان زبانم بند آمد
with a powder
ازروی بی پروایی تند ناگهان
gibes
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibe
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibes
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibing
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
twitch grass
تکان ناگهانی ناگهان کشیدن
jibed
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
to jink right
[left]
ناگهان مسیر را به راست
[چپ]
تغییر دادن
A solution suddenly proffered itself.
ناگهان راه حلی به نظر رسید.
flashes
برق زدن ناگهان شعله ور شدن
incident
ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
jilt
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
flashes
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flash
برق زدن ناگهان شعله ور شدن
flashed
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flashed
برق زدن ناگهان شعله ور شدن
nose dive
ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
flash
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
To jump down somebodys throat.
ناگهان وسط حرف کسی پریدن
jilts
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
jilting
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
jilted
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
incidents
ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
precipitating
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitates
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitated
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitate
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
to pounce upon a bird
ناگهان برسر مرغی فرودامدن یا حمله کردن
lash vi
باریدن تکان ناگهان بخودامدن تصادم کردن
to abscond
[from]
<idiom>
ناگهان ترک کردن
[در رفتن ]
[اصطلاح مجازی]
boggle
دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
landfall n
دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
to pounce on somebody
به کسی ناگهان جستن
[و حمله کردن ]
[مانند جانور شکارگر]
to jink
[colloquial]
[British English]
در دویدن
[راه رفتن]
[رانندگی کردن]
ناگهان مسیر را تغییر دادن
flight
پرواز بلند و طولانی توپ پس از ضربه یا توپ زدن بطوری که ناگهان به زمین بیافتد
braids
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braided
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braid
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com