Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 192 (9 milliseconds)
English
Persian
hospitable
غریب نواز مهمان نوازانه
Other Matches
hospitable
مهمان نواز
keep an open house
مهمان نواز بودن
to keep an open house
مهمان نواز بودن
open doored
در خانه باز مهمان نواز
xenial
مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
soloists
تک نواز
gallant
زن نواز
reciter
تک نواز
recitalist
تک نواز
soloist
تک نواز
mandolinist
ماندولین نواز
pianist
پیانو نواز
pianists
پیانو نواز
trombonist
ترومبون نواز
trombonists
ترومبون نواز
harper
چنگ نواز
gracious
زیر دست نواز
to be a crowd-pleaser
مردم نواز بودن
glee
ساز و نواز اسباب موسیقی
visitator
مهمان
guest
مهمان
guests
مهمان
guest room
اطاق مهمان
guest-room
اطاق مهمان
gatecrasher
مهمان ناخوانده
guest-rooms
اطاق مهمان
gatecrashers
مهمان ناخوانده
treats
مهمان کردن
inhospitable
مهمان ننواز
guest chamber
اطاق مهمان
hosted
مهمان دار
host
مهمان دار
banquets
مهمان کردن
rest house
مهمان سرا
guest
مهمان کردن
hosts
مهمان دار
guests
مهمان کردن
hosting
مهمان دار
treated
مهمان کردن
treat
مهمان کردن
hospitalization
مهمان نوازی
guest computer
کامپیوتر مهمان
i was under his roof
مهمان او بودم
inhospitableness
مهمان ننوازی
bidden guest
مهمان خوانده
open house
پذیرایی از مهمان
banquet
مهمان کردن
hospitality
مهمان نوازی
hosteler
مهمان دار
rabble-rouser
نی نواز
[با نوازش مردم را تلسم می کند]
[اصطلاح مجازی]
Pied Piper
نی نواز
[با نوازش مردم را تلسم می کند]
[اصطلاح مجازی]
visitors
دیدن کننده مهمان
goest operating system
سیستم عامل مهمان
visitors
مهمان رسمی نظامی
inhospitality
فقدان مهمان نوازی
visiter
دیدن کننده مهمان
hospitably
از روی مهمان نوازی
inhospitably
بدون مهمان نوازی
visitor
مهمان رسمی نظامی
visitor
دیدن کننده مهمان
centers
محل نقاط سوراخ شده اطراف مرکز نواز کاغذی
centered
محل نقاط سوراخ شده اطراف مرکز نواز کاغذی
centred
محل نقاط سوراخ شده اطراف مرکز نواز کاغذی
centre
محل نقاط سوراخ شده اطراف مرکز نواز کاغذی
We are expecting guests for dinner .
برای شام مهمان داریم
Please be my guest.
خواهش می کنم مهمان من با شید
invited
مهمان کردن وعده دادن
invites
مهمان کردن وعده دادن
wear out one's welcome
<idiom>
مهمان دو روزه عزیز است
invite
مهمان کردن وعده دادن
That evening we had company .
آن روز بعد از ظهر مهمان داشتیم
The Pied Piper of Hamelin
نی نواز هاملن
[با نوازش موشها را تلسم میکرد و به رودخانه میبرد غرق شوند]
endless
بخش متمادی نواز ضبط یا چندین دستور کامپیوتری که پیامی تکرار میشود
next door to
غریب
weird
غریب
weirder
غریب
unmoral
غریب
freaky
غریب
freakiest
غریب
freakier
غریب
baroque
غریب
nostalgically
غریب
nostalgic
غریب
curious
غریب
oddish
غریب
weirdest
غریب
unco
غریب
romantically
غریب
romantic
غریب
uncanny
غریب
romantics
غریب
singular
غریب
lonelier
غریب
lonely
غریب
loneliest
غریب
stranger
غریب
peregrin or rine
غریب
way out
عجیب و غریب
whimsicallity
غریب خیالباف
way-out
عجیب و غریب
it is nothing out of the way
غریب نیست
surreal
عجیب و غریب
lunces
کارهای غریب
whimsical
غریب خیالباف
unearthly
عجیب و غریب
extravagant
عجیب غریب
bizarre
غریب وعجیب
odd
عجیب غریب
grotesque
غریب و عجیب
quizzically
عجیب و غریب
queerest
عجیب و غریب
quizzical
عجیب و غریب
queerer
عجیب و غریب
queer
عجیب و غریب
rum
عجیب و غریب
gig
ادم غریب
gigs
ادم غریب
quaintly
بطور غریب
oddball
عجیب و غریب
outlandishly
بطور غریب
antic
غریب و عجیب
oddest
عجیب غریب
oddballs
عجیب و غریب
oddly
بطور غریب
an odd custom
رسم غریب
odder
عجیب غریب
outlandish
عجیب و غریب
to eat salt with a person
باکسی نان ونمک خوردن مهمان کسی بودن
roll out the red carpet
<idiom>
برای خوشآمد فرش زیرپای مهمان پهن کردن
When in Rome, do as the Romans do!
<idiom>
خود را به آداب و رسوم کشور مهمان وفق بده.
whimslcally
بوالهوسانه بطور غریب
whimsicality
غرابت چیز غریب
weirdo
آدم عجیب و غریب
thundering
غریب رعد اسا
oddity
چیز عجیب و غریب
unusual
غریب مخالف عادت
immigrants
غریب کوچ نشین
immigrant
غریب کوچ نشین
unheard
غیر معروف غریب
weirdos
آدم عجیب و غریب
inhospitable
غریب ننواز نامهربان
eccentric
غیر عادی غریب
eccentrically
بطور عجیب و غریب
grotesquerie
چیز عجیب و غریب
peculiar
دارای اخلاق غریب
antic
وضع غریب ومضحک
grotesquely
بطور عجیب و غریب
wonders
حیرت انگیز غریب
wondering
حیرت انگیز غریب
wondered
حیرت انگیز غریب
wonder
حیرت انگیز غریب
strangely
بطور غریب یا بیگانه
curiosity
چیز غریب کمیاب
curiosities
چیز غریب کمیاب
oddities
چیز عجیب و غریب
rummily
بطور غریب وعجیب
strangers
بطور غریب یا بیگانه
eccentrics
غیر عادی غریب
to feel strange
خود را غریب دیدن
golliwog
عروسک سیاه وعجیب و غریب
grotesquery
کلام یا حرکت بی تناسب و غریب
screwball
ادم عجیب غریب ابله
gig
چیز غریب وخنده دار
That is very odd . how strange !
خیلی غریب ( عجیب ) است
gollywogs
عروسک سیاه وعجیب و غریب
I am a strange in this town.
دراین شهر غریب هستم
gigs
چیز غریب وخنده دار
golliwogs
عروسک سیاه وعجیب و غریب
f.
مجلس رقص بالباسهای غریب
golliwogg
عروسک سیاه وعجیت و غریب
compacted
نواز مغناطیسی که درون یک جعبه پلاستیکی استاندارد است که در کامپیوترهای خانگی برای ذخیره سازی به کار می رود
compacting
نواز مغناطیسی که درون یک جعبه پلاستیکی استاندارد است که در کامپیوترهای خانگی برای ذخیره سازی به کار می رود
compact
نواز مغناطیسی که درون یک جعبه پلاستیکی استاندارد است که در کامپیوترهای خانگی برای ذخیره سازی به کار می رود
compacts
نواز مغناطیسی که درون یک جعبه پلاستیکی استاندارد است که در کامپیوترهای خانگی برای ذخیره سازی به کار می رود
homestay
خانواده مهمان دار
[کسی که برای آموزش زبان یا فرهنگ در آن کشور می گذراند]
table money
فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
Teddy boys
ملبس به جامه های عجیب و غریب
Teddy boy
ملبس به جامه های عجیب و غریب
he is a man of queer habits
مردی است دارای عادتهای غریب
What is that strange contraption you've got in the garage?
آن دستگاه عجیب و غریب که تو در گاراژ داری چیست؟
rococo
سبک هنری قرن 81 میلادی عجیب و غریب
contraption
تدبیر
[اختراع]
[ابتکار]
[اسباب عجیب و غریب]
dat
درایو مکانیکی که داده را روی نواز DAT ضبط میکند و ازنوار بازیابی میکند
character actor
هنرپیشه ای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
character actors
هنرپیشهای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
by the holy poker
سوگند شوخی امیزی است چون به انروزهای غریب ومانندان
grotesque
[تصاویر با مناظر عجیب و غریب معمولا در سرداب ها استفاده می شود.]
[معماری]
The guest brings his own portion .
<proverb>
مهمان روزى خود را با خود مى آورد .
violinist
ویولن زن ویولن نواز
violinists
ویولن زن ویولن نواز
violist
ویولن زن ویولن نواز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com