Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
wheel load
فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
Other Matches
taxiway
جاده یا راه تاکسی رو فرودگاه
hard stand
بارانداز داخل فرودگاه محل پارک اسفالت شده برای خودروها
bituminous road
جاده یا خیابان اسفالت
depth of indentation
عمق فشردگی در جاده سازی اسفالت
bearing capacity
فرفیت تحمل
road capacity
فرفیت جاده
pioneer heliport
فرودگاه هلی کوپتر صحرایی فرودگاه موقت
landing mat
باندفرود تعجیلی
throughput capacity
فرفیت عبور دهی کالا فرفیت تخلیه و عبوردهی بارانداز یا اسکله فرفیت گذراندن کالا
taxiway
راه تاکسی یا باند تاکسی
pave
اسفالت کردن
blacktop
اسفالت کردن
paves
اسفالت کردن
asphalt
اسفالت کردن
marker circle
دایره مشخص کننده مرکزمنطقه فرود هوایی یا باندفرود هواپیما
taxi
تاکسی کردن
taxies
تاکسی کردن
taxied
تاکسی کردن
taxiing
تاکسی کردن
taxiway
مسیر تاکسی کردن
too much of a good thing
غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
turn off guidance
راهنمای تاکسی کردن هواپیما
turn off guidance
هدایت هواپیماروی باند تاکسی کردن
To pick up a passenger.
مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
berthing capacity
فرفیت تخلیه بار لنگرگاه فرفیت اسکله
divided highway
[American E]
شاهراه چند خطی
[جاده رفت کاملا سوا از جاده آمد است]
underpass
مسیر جاده در زیر پل هوایی جاده زیرجاده دیگری
underpasses
مسیر جاده در زیر پل هوایی جاده زیرجاده دیگری
emerging traffic
جاده فرعی که از جاده اصلی بیرون آمده
valence
واحد فرفیت فرفیت شیمیایی
road screen
پوشش و استتار جاده پوشاندن جاده
merging traffic
ادغام جاده فرعی به جاده اصلی
bide
تحمل کردن
support
تحمل کردن
to give support to
تحمل کردن
lie down under
تحمل کردن
sit down under
تحمل کردن
put up with
تحمل کردن
to bear out
تحمل کردن
vasbyt
تحمل کردن
abhide
تحمل کردن
withstood
تحمل کردن
undergone
تحمل کردن
undergoing
تحمل کردن
undergoes
تحمل کردن
undergo
تحمل کردن
thole
تحمل کردن
withstand
تحمل کردن
endure
تحمل کردن
tolerate
تحمل کردن
suffered
تحمل کردن
sustain
تحمل کردن
suffers
تحمل کردن
sustained
تحمل کردن
withstands
تحمل کردن
sustains
تحمل کردن
withstanding
تحمل کردن
suffer
تحمل کردن
experiencing
تحمل کردن
tolerating
تحمل کردن
experience
تحمل کردن
experiences
تحمل کردن
tolerates
تحمل کردن
keep up
تحمل کردن
endured
تحمل کردن
dree
تحمل کردن
dure
تحمل کردن
stand
تحمل کردن
tolerated
تحمل کردن
endures
تحمل کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
outstand
بیشتر تحمل کردن
stomach
اشتها تحمل کردن
stomaching
اشتها تحمل کردن
stomachs
اشتها تحمل کردن
stomached
اشتها تحمل کردن
to live through something
چیزی را تحمل کردن
forcing
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
force
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
to champ the bit
چیزیرابابی صبری تحمل کردن
to suffer a loss
ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
forborne
دست برداشتن تحمل کردن
bears
تاب اوردن تحمل کردن
to sustain a loss
ضر ردادن تحمل خسارت کردن
stick
پیچ درکار تحمل کردن
comports
جور بودن تحمل کردن
comport
جور بودن تحمل کردن
comported
جور بودن تحمل کردن
comporting
جور بودن تحمل کردن
bear
تاب اوردن تحمل کردن
going
وضع جاده زمین جاده
service road
جاده کناری جاده سرویس
have half a mind
<idiom>
احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
taxiway
محوطه حرکت هواپیماها برای گرم شدن محوطه تاکسی کردن
carload shipment
حمل بار مطابق با فرفیت بارگیری خودرو یا کشتی ارسال باربه اندازه فرفیت حمل بار
burden
بار کردن به اندازه فرفیت
burdens
بار کردن به اندازه فرفیت
to have your share of something
[negative]
چیزی
[بدی]
را اجبارا تحمل کردن
[باران یا سرزنش]
course light
روشنایی باند فرودگاه چراغهای مخصوص روشن کردن باند فرود
to stand the racket
ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
road clearance
تخلیه کردن جاده
brook
تحمل کردن سازش کردن
brooked
تحمل کردن سازش کردن
bears
تقبل کردن تحمل کردن
brooking
تحمل کردن سازش کردن
bear
تقبل کردن تحمل کردن
brooks
تحمل کردن سازش کردن
To widen a road .
جاده یی را گشاد کردن ( تعریض )
mineral pitch
اسفالت
compressed asphalt
اسفالت
asphalt
اسفالت
asphaltum
اسفالت
pull over
<idiom>
متوقف کردن ماشین گوشه جاده
opportune lift
فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
balisage
مشخص کردن مسیر جاده باچراغهای راهنما
sheet asphalt
اسفالت ریخته
lac varnish
لاک اسفالت
hot min
اسفالت گرم
mastic asphalt
اسفالت قیری
mastic asphalt floor
کف اسفالت قیری
melted asphalt
اسفالت ریختگی
black japan
لاک اسفالت
melted asphalt
اسفالت ماستیک
black japan
ورنی اسفالت
natural asphalt
اسفالت طبیعی
asphalt cold
اسفالت سرد
oxidized asphalt
اسفالت اکسیده
asphaltic sandstone
سنگریزههای اسفالت
roofing asphalt
اسفالت بام
asphalt lining
روکش اسفالت
asphaltic bitumen
قیر اسفالت
asphalt power
گرد اسفالت
asphalt power
پودر اسفالت
roofing asphalt
اسفالت سقف
bitumen gronted construction
اسفالت نفوذی
cold laid mixture
اسفالت سرد
bituminized chips
تراشههای اسفالت
bituminous varnish
لاک اسفالت
gravel asphalt
اسفالت شنی
surface treatment
اسفالت سطحی
fans
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fan
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanned
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
asphalt finisher
پرداخت کننده اسفالت
compressed asphalt
اسفالت نورد شده
emulsified asphalt
اسفالت امولسیون شده
insulating asphalt
اسفالت عایق بندی
potman
کارگر اسفالت ساز
asphaltum
قیر زمینی اسفالت
compressed asphalt
اسفالت کوبیده شده
penetration macadam
اسفالت ماکادام نفوذی
fine cold asphalt
اسفالت سرد و نرم
glassphalt
اسفالت شیشه دار
tar macadam
اسفالت ریگ و قیر
barricade
سنگربندی کردن سد کردن جاده
barricades
سنگربندی کردن سد کردن جاده
barricaded
سنگربندی کردن سد کردن جاده
barricading
سنگربندی کردن سد کردن جاده
to shift freight traffic from road to rail
حمل نقل بار را از جاده به راه آهن منتقل کردن
asphalt coated chips
روکش اسفالت روی سنگریزه ها
blacktop
موادقیری که درساختمان اسفالت بکارمیرود
cab
تاکسی
Taxi
تاکسی
cabs
تاکسی
Taxi!
تاکسی!
shore boat
تاکسی اب
taxicab
تاکسی
taxicabs
تاکسی
capacity cost
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
taximan
متصدی تاکسی کردن هواپیماها متصدی عبور ومرور هواپیماها روی باند
road distance
مسافت روی جاده یا مسافت طی شده از جاده
track clearer
جاده پاک کن جاده صاف کن راه صاف کن
blocking
سدکردن جاده دفاع غیر عامل مسدود کردن راه دشمن
airports
فرودگاه
airport
فرودگاه
aerodromes
فرودگاه
aerodrome
فرودگاه
landing field
فرودگاه
airstrip
فرودگاه
airfield
فرودگاه
fields
فرودگاه
fielded
فرودگاه
field
فرودگاه
air field
فرودگاه
airdrome
فرودگاه
airfields
فرودگاه
air strip
فرودگاه
airstrips
فرودگاه
holding position
وضعیت انتظار و در جا زدن وضعیت انتظار هواپیما درمحوطه تاکسی کردن
taxiing
تاکسی خودروی
taxies
تاکسی یا خودروی
taxiing
تاکسی یا خودروی
cabbie
راننده تاکسی
cab driver
رانندهی تاکسی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com