Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (13 milliseconds)
English	Persian
dephosphorize	فسفر گرفتن
Other Matches
noctiluca	فسفر
phosphor	فسفر
phospher	فسفر
phosphorus	فسفر
removal of phosphorus	فسفر گیری
bioluminescence	فسفر افکنی
white phosphorous	فسفر سفید
phosphor strip	نوار فسفر
phosphor bronze	فسفر برنز
dephosphorization	فسفر گیری
removal of phosphorus	برداشت فسفر
white phosphorous	گلوله فسفر سفید
high persistence phosphor	فسفر با مانائی بالا
phosphoric	شبیه فسفر شب تاب
phosphorism	مسمومیت در اثر فسفر تشعشع فسفری
phosphor	لایه نازک فسفر درون صحفه CRT
phosphide	ترکیب دو فرفیتی که ازترکیب فسفر با یک عنصر یاریشه بدست اید
picture	که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
pictured	که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
pictures	که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
picturing	که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
phosphor	نقاط مجزای فسفر قرمز و سبز و آبی روی صفحه نمایش CRT
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
raclaim	پس گرفتن
overtaken	گرفتن
acquire	گرفتن
overtake	گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
overtakes	گرفتن
acquiring	گرفتن
cease	گرفتن
accompany	دم گرفتن
ceased	گرفتن
seize	گرفتن
seized	گرفتن
seizes	گرفتن
ceasing	گرفتن
ceases	گرفتن
acquires	گرفتن
retreat	پس گرفتن
retreated	پس گرفتن
retreating	پس گرفتن
retreats	پس گرفتن
obturate	گرفتن
take	گرفتن
takes	گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
infold	در بر گرفتن
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
abating	اب گرفتن از
abates	اب گرفتن از
retrieve	پس گرفتن
break out	در گرفتن
retrieved	پس گرفتن
retrieves	پس گرفتن
blinds	گرفتن
blinded	گرفتن
blind	گرفتن
to get used to	خو گرفتن [به]
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
pushing	گرفتن
abate	اب گرفتن از
abated	اب گرفتن از
indwell	جا گرفتن
detracted	گرفتن
lutes	گل گرفتن
to shut off	را گرفتن
to whisk away or off	گرفتن
grabs	گرفتن
tong	گرفتن
grabbing	گرفتن
grabbed	گرفتن
grab	گرفتن
unsay	پس گرفتن
accustom	خو گرفتن
accustoming	خو گرفتن
accustoms	خو گرفتن
wive	زن گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
renovate	از سر گرفتن
renovated	از سر گرفتن
renovates	از سر گرفتن
reclaims	پس گرفتن
reclaiming	پس گرفتن
reclaimed	پس گرفتن
situating	جا گرفتن
situates	جا گرفتن
situate	جا گرفتن
to take fast hold of	گرفتن
detracting	گرفتن
detracts	گرفتن
to take a wife	زن گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
to station oneself	جا گرفتن
withdraws	پس گرفتن
withdraw	پس گرفتن
encumbers	گرفتن
encumbering	گرفتن
encumbered	گرفتن
encumber	گرفتن
to take up	گرفتن
reclaim	پس گرفتن
renovating	از سر گرفتن
to lay a wager	گرفتن
tithes	ده یک گرفتن از
tithe	ده یک گرفتن از
to put a stop to	را گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
to break in	گرفتن
puddle	گل گرفتن
puddles	گل گرفتن
to begin again	از سر گرفتن
accompanied	دم گرفتن
accompanies	دم گرفتن
lute	گل گرفتن
wed	گرفتن
holds	گرفتن
hold	گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
to call back	پس گرفتن
capture	گرفتن
captures	گرفتن
flea	کک گرفتن
fleas	کک گرفتن
to hunt out	گرفتن
retake	پس گرفتن
to get at	گرفتن
retaken	پس گرفتن
retakes	پس گرفتن
retaking	پس گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
detract	گرفتن
To go bad and stink.	بو گرفتن
to draw back	پس گرفتن
to catch on	گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
to catch a fly	بل گرفتن
capturing	گرفتن
catch	گرفتن
inclasp	در بر گرفتن
false grip	گرفتن
resuming	از سر گرفتن
acclimatising	خو گرفتن
recapture	پس گرفتن
acclimatize	خو گرفتن
adeem	پس گرفتن
resumes	از سر گرفتن
skim	گرفتن کف
skimmed	کف گرفتن از
skim	کف گرفتن از
skimmed	گرفتن کف
acclimatized	خو گرفتن
acclimatises	خو گرفتن
acclimatised	خو گرفتن
recaptured	پس گرفتن
recaptures	پس گرفتن
cork	گرفتن
recapturing	پس گرفتن
resumption	از سر گرفتن
corks	گرفتن
deglutinate	گرفتن
nails	گرفتن
disesteem	کم گرفتن
devest	گرفتن
despumate	کف گرفتن از
acclimatizes	خو گرفتن
get at	گرفتن
gets	گرفتن
receives	گرفتن
getting	گرفتن
catch on	گرفتن
receive	گرفتن
nail	گرفتن
nailed	گرفتن
get	گرفتن
resume	از سر گرفتن
skims	گرفتن کف
skims	کف گرفتن از
resumed	از سر گرفتن
acclimatizing	خو گرفتن
wringing	با شکنجه گرفتن
wring	با شکنجه گرفتن
scallops	حلزون گرفتن
scallop	حلزون گرفتن
to enter	دردست گرفتن
to establish oneself	جای گرفتن
to express the juice of lemon	اب لیمو گرفتن
wrings	با شکنجه گرفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com