Total search result: 201 (3 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
kruger flap |
فلپی در لبه حمله که بخشی از سطح تحتانی بال را تشکیل میدهد |
|
|
Other Matches |
|
plain flap |
فلپی که لایه فراربال را تشکیل میدهد |
integral tank |
تانک سوختی که پوسته رسانگر بخشی از دیواره ان را تشکیل میدهد |
vortex breakdown/brust |
جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد |
main |
بخشی از دستورات که بخش اصلی برنامه را تشکیل می دهند. |
ecosystem |
بخشی از جامعه و بوم که تشکیل یک واحد فاعله درطبیعت بدهد |
ecosystems |
بخشی از جامعه و بوم که تشکیل یک واحد فاعله درطبیعت بدهد |
syenite |
نوعی سنگ که پوسته زمین را تشکیل میدهد |
registries |
پایگاه داده که پایه ویندوزرا تشکیل میدهد |
protagon |
جسم فوسفوری که جزاصلی سفیده مخ را تشکیل میدهد |
dunite |
نوعی سنگ که پوسته زمین را تشکیل میدهد |
andesite |
نوعی سنگ که پوسته زمین را تشکیل میدهد |
diabase |
نوعی سنگ که پوسته زمین را تشکیل میدهد |
registry |
پایگاه داده که پایه ویندوزرا تشکیل میدهد |
fixes |
تعداد بیتهای موجود که یک کلمه کامپیوتری را تشکیل میدهد |
fix |
تعداد بیتهای موجود که یک کلمه کامپیوتری را تشکیل میدهد |
newel |
تیری که محور اصلی پلکان مارپیچی را تشکیل میدهد |
newels |
تیری که محور اصلی پلکان مارپیچی را تشکیل میدهد |
amylose |
مادهء قندی که داخل ذرات نشاستهای را تشکیل میدهد |
transients |
بخشی از حافظه موقت که در مدت زمانی رخ میدهد |
transient |
بخشی از حافظه موقت که در مدت زمانی رخ میدهد |
WWW |
مجموعهای از میلیون ها وب سیلت و صفحات وب که با هم بخشی از اینترنت را تشکیل می دهند که اغلب اوقات توسط کاربر استفاده می شوند |
germinal area |
قسمتی از پلاستودرم که جنین اصلی مهره داران را تشکیل میدهد |
wet wing |
بالی که ساختمان تشکیل انتگرال تانک برای سوخت میدهد |
engine |
بخشی از بسته نرم افزاری که تابع خاصی را انجام میدهد |
alu |
بخشی از CPU که تمام توابع محاسباتی و منط قی را انجام میدهد |
ems |
سیستمی در PC که بخشی از حافظه که بالای کیلو بایت است نشان میدهد |
arithmetic logic unit |
بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق |
radix |
نقط های که تقسیم بین واحد کمی و بخشی اعشاری را نشان میدهد |
skip |
خصوصیتی در کلمه پرداز که به کاربر امکان جهش به جلو یا عقب در بخشی از متن میدهد |
skips |
خصوصیتی در کلمه پرداز که به کاربر امکان جهش به جلو یا عقب در بخشی از متن میدهد |
skipped |
خصوصیتی در کلمه پرداز که به کاربر امکان جهش به جلو یا عقب در بخشی از متن میدهد |
alu |
Unit Logic Arithmetic بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق |
logic |
بخشی از کد که توابع نامناسب مثل آسیب سیستم انجام میدهد وقتی شرایط ی برقرار باشند |
coroutine |
بخشی از برنامه یا تابع که داده را عبور میدهد و سایر توابع همروند را کنترل میکند سپس متوقف میشود |
tabulator |
بخشی از ماشین تایپ یا کلمه پرداز که کلمات و اعداد رابه صورت خودکار در ستون هایی قرار میدهد |
parts explosion |
رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد |
melodies |
مجموعه نتهای موسیقی که پایه موسیقی را تشکیل میدهد |
melody |
مجموعه نتهای موسیقی که پایه موسیقی را تشکیل میدهد |
universal |
مجموعه کامل عناصر که یک مجموعه قوانین تشکیل میدهد |
task component |
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است |
manager |
بخشی از سیستم عامل دیسک که فضای دیسک را به فایلها اختصاص میدهد |
managers |
بخشی از سیستم عامل دیسک که فضای دیسک را به فایلها اختصاص میدهد |
binders |
اهرم جعبه ماکو الیاف پشم که بهم پیوسته ونخ پشم را تشکیل میدهد شکم بند زنان |
binder |
اهرم جعبه ماکو الیاف پشم که بهم پیوسته ونخ پشم را تشکیل میدهد شکم بند زنان |
ddl |
بخشی از نرم افزارسیستم پایگاه داده ها ساختار سیستم و داده را شرح میدهد |
wing tanks |
تانکهای سوخت که داخل بال تعبیه شده یا بخشی از بال راتشکیل میدهد |
editor |
نرم افزاری که به کاربر اجازه میدهد بخشی از فایل را انتخاب کند و تغییر دهد یا حذف کند |
editors |
نرم افزاری که به کاربر اجازه میدهد بخشی از فایل را انتخاب کند و تغییر دهد یا حذف کند |
subroutine |
بخشی از برنامه که تابع مورد نظر را انجام میدهد و در هر زمان از داخل برنامه اصلی قابل فراخوانی است |
gill type flap |
فلپی در پشت موتور برای کنترل جریان هوا |
variable camber flap |
فلپی که نیمرخ ان هنگام بیرون امدن تغییر میکند |
gill |
فلپی در پشت موتور برای کنترل جریان هوا |
terminal |
وسیلهای که معمولاگ از صفحه نمایش و صفحه کلید تشکیل شده است که امکان ورود و نمایش اطلاعات به صورت line-Dnبا سیستم کامپیوتر اصلی میدهد. |
terminals |
وسیلهای که معمولاگ از صفحه نمایش و صفحه کلید تشکیل شده است که امکان ورود و نمایش اطلاعات به صورت line-Dnبا سیستم کامپیوتر اصلی میدهد. |
description |
بخشی از سیستم پایگاه داده که ساختار سیستم و داده را شرح میدهد |
descriptions |
بخشی از سیستم پایگاه داده که ساختار سیستم و داده را شرح میدهد |
cartesian coordinates |
سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است |
jet flap |
فلپی که جریان هوا یاگازهای پر انرژی خارج شده در امتداد لبه فرار از روی ان عبور میکنند |
tabbed flap |
فلپی که لبه فرار ان لولا شده و تا زاویهای بزرگتراز زاویه اصلی بطرف پایین منحرف میشود |
inferior |
تحتانی |
bottoms |
کف تحتانی |
lower limit |
حد تحتانی |
inferiors |
تحتانی |
subjecent |
تحتانی |
bottom |
کف تحتانی |
lower floor |
طبقه تحتانی |
base ignition |
احتراق تحتانی |
staddle |
قسمت تحتانی |
underpart |
بخش تحتانی |
bottom die |
حدیده تحتانی |
undercurrent |
جریان تحتانی |
undercurrents |
جریان تحتانی |
velimirovic attack |
حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج |
hysterics |
حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه |
garboard strake |
باریکه تحتانی ناو |
pile foot |
قسمت تحتانی شمع |
beneath |
تحتانی تحت نفوذ |
paraplegia |
فلج اندامهای تحتانی |
counter riposte |
حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف |
radar netting |
تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه |
window |
تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری |
crankcase bottom o.lower half |
قسمت تحتانی محفظه لنگ کف کارتر |
mammatus |
ابرهای کومولوس بابرجستگیهای اونگی در سطح تحتانی |
hemline |
لبه انتهای تحتانی لباس وپیراهن وکت |
hemlines |
لبه انتهای تحتانی لباس وپیراهن وکت |
scissoring |
1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه |
biconvex |
بالی که هر دو سطح فوقانی و تحتانی ان به صورت محدب باشد |
demilitarization |
تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی |
bow string truss |
خرپاهائیکه قسمتهای فوقانی و تحتانی ان نسبت به افق خمیده باشد |
rio treaty |
اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند |
hysterogenic |
حمله تشنجی شبیه حمله |
ond shot |
بیک حمله دریک حمله |
hysteroid |
حمله تشنجی شبیه حمله |
logical |
حرف یا کلمهای که عمل منط قی که انجام میدهد را شرح میدهد. |
dma |
UPC ای که به کنترولی DMA اجازه ارسال داده روی باس در حین دورههای ساعت میدهد وقتی که دستورات داخلی یا NOP را انجام میدهد |
front line |
خط حمله خط حمله یادفاع |
base section |
رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی |
support |
CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد |
graphics |
پردازنده جانبی که سرعت نمایش را افزایش میدهد. محل پیکس ها را محاسبه میکند که خط c شکل را می سازند و آنها را نمایش میدهد |
target date |
زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف |
ToolTips |
برنامهای که تحت ویندوز کار میکند و یک خط از متن را زیر یک نشانه نشان میدهد وقتی که کاربر نشانه را روی آن قرار میدهد |
underpass |
گذرگاه تحتانی گذرگاه زیرین |
base plug |
درپوش تحتانی گلوله درپوش کف |
underpasses |
گذرگاه تحتانی گذرگاه زیرین |
supervisory |
1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد |
base ring |
حلقه یا رینگ تحتانی توپ حلقه پایه حلقه کف |
HTML |
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد |
post attack |
بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله |
endomorphy |
تشکیل |
endomorphism |
تشکیل |
establishment |
تشکیل |
establishments |
تشکیل |
entelechy |
تشکیل |
incorporation |
تشکیل |
orogenesis |
تشکیل کوه |
embryogeny |
تشکیل جنین |
organize |
تشکیل دادن |
organising |
تشکیل دادن |
organises |
تشکیل دادن |
osteogenesis |
تشکیل استخوان |
preformation |
تشکیل قبلی |
formation |
صف ارایی تشکیل |
organizing |
تشکیل دادن |
sacculation |
تشکیل کیسه |
organizes |
تشکیل دادن |
placentation |
تشکیل جفت |
constituting |
تشکیل دادن |
ossification |
تشکیل استخوان |
embryogen |
تشکیل جنین |
vacuolation |
تشکیل حفره |
umbilication |
تشکیل ناف |
to erect into |
تشکیل دادن از |
former |
تشکیل دهنده |
metamerism |
تشکیل حلقهای |
sporogenesis |
تشکیل هاگ |
spermatogenesis |
تشکیل نطفه |
strobilation |
تشکیل رشته |
formation constant |
ثابت تشکیل |
bonding |
تشکیل پیوند |
foetation |
تشکیل جنین |
fibrillation |
تشکیل الیاف |
sporogeny |
تشکیل هاگ |
the house went into secret session |
تشکیل داد |
hematopoiesis |
تشکیل خون |
stratification |
تشکیل چینه |
heat of formation |
گرمای تشکیل |
stratification |
تشکیل طبقات |
gleization |
تشکیل خاک رس |
enthalpy of formation |
انتالپی تشکیل |
tournament |
تشکیل مسابقات |
tournaments |
تشکیل مسابقات |
form |
تشکیل دادن |
forms |
تشکیل دادن |
siltation |
تشکیل لجن |
antidim |
مایع ضد تشکیل مه |
antitrust |
مخالف تشکیل |
organizers |
تشکیل دهنده |
argillaceous |
تشکیل شده از رس |
formed |
تشکیل دادن |
organisers |
تشکیل دهنده |
constituted |
تشکیل دادن |
organizer |
تشکیل دهنده |
constitutes |
تشکیل دادن |
annulation |
تشکیل حلقه |
flagellation |
تشکیل تاژک |
constitute |
تشکیل دادن |
capital formation |
تشکیل سرمایه |
formative |
تشکیل دهنده |
colonising |
تشکیل مستعمره دادن |
lymphopoiesis |
تشکیل بافت لنفی |
involucrum |
تشکیل استخوان جدید |
venues |
محل تشکیل دادگاه |
form |
تشکیل دادن ساختن |
forms |
تشکیل دادن ساختن |
convenes |
تشکیل جلسه دادن |
formed |
تشکیل دادن ساختن |
venue |
محل تشکیل دادگاه |
bond formation energy |
انرژی تشکیل پیوند |
preform |
قبلا تشکیل دادن |
constituent |
سازه تشکیل دهنده |
constituent |
جزء تشکیل دهنده |
gang |
جمعیت تشکیل دادن |
bed |
تشکیل طبقه دادن |
colonised |
تشکیل مستعمره دادن |
differentiate |
دیفرانسیل تشکیل دادن |
deposit fund account |
حساب تشکیل سرمایه |
differentiates |
دیفرانسیل تشکیل دادن |
deposit fund account |
اعتبار تشکیل سرمایه |
differentiating |
دیفرانسیل تشکیل دادن |
convening |
تشکیل جلسه دادن |
colonises |
تشکیل مستعمره دادن |
nuclei |
هسته تشکیل دهنده |
colonize |
تشکیل مستعمره دادن |
gangs |
جمعیت تشکیل دادن |
rate of capital formation |
نرخ تشکیل سرمایه |
nucleus |
هسته تشکیل دهنده |
acidic |
تشکیل دهندهء اسید |
colonizing |
تشکیل مستعمره دادن |
syndicator |
تشکیل دهنده اتحادیه |
colonizes |
تشکیل مستعمره دادن |