Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 213 (9 milliseconds)
English
Persian
licensable
قابل اجازه
Search result with all words
dim
نرم افزاری که به کاربر اجازه میدهد متن چاپ شده را به صورت دیجیتالی ذخیره کند این کار توسط اسکنر و رسانه ذخیره سازی با حجم بالا مثل CDROM قابل ضبط انجام میشود
dimmed
نرم افزاری که به کاربر اجازه میدهد متن چاپ شده را به صورت دیجیتالی ذخیره کند این کار توسط اسکنر و رسانه ذخیره سازی با حجم بالا مثل CDROM قابل ضبط انجام میشود
dims
نرم افزاری که به کاربر اجازه میدهد متن چاپ شده را به صورت دیجیتالی ذخیره کند این کار توسط اسکنر و رسانه ذخیره سازی با حجم بالا مثل CDROM قابل ضبط انجام میشود
optical
فرآیندی که اجازه میدهد حروف چاپی یا نوشته شده به صورت نوری تشخیص داده شوند و به کد قابل خواندن توسط ماشین تبدیل شوند که وارد کامپیوتر می شوند به کمک حرف خوان نوری
protect
محل حافظه که قابل تغییر یا دستیابی بدون اجازه نیست
protecting
محل حافظه که قابل تغییر یا دستیابی بدون اجازه نیست
protects
محل حافظه که قابل تغییر یا دستیابی بدون اجازه نیست
attribute
مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attributes
مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attributing
مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
data interchange format
استانداردی در میان سازندگان نرم افزار که اجازه میدهدتا داده از یک برنامه برای برنامههای دیگر قابل دسترس باشد
secure system
سیستمی که بدون اجازه قابل دستیابی نیست
Other Matches
flattest
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance
اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
prior admission
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
sensible
قابل درک قابل رویت
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
achievable
قابل وصول قابل تفریق
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
permit
اجازه
authorisations
اجازه
permitting
اجازه
authority
اجازه
permits
اجازه
unauthorized
بی اجازه
approval
اجازه
authorization
اجازه
fiats
اجازه
ok
اجازه
licenses
اجازه
fiat
اجازه
liberties
اجازه
liberty
اجازه
license
اجازه
leave
اجازه
licences
اجازه
by permission of
با اجازه
ratification
اجازه
okay
اجازه
leaving
اجازه
licensure
اجازه
warrent
اجازه
permission
اجازه
licence
اجازه
licensing
اجازه
authorising
اجازه دادن
suffers
اجازه دادن
take in
<idiom>
اجازه دادن
licensing
اجازه نامه
permits
اجازه دادن
searcher warrant
اجازه تفتیش
permitting
اجازه دادن
searcher warrant
اجازه بازرسی
suffered
اجازه دادن
suffer
اجازه دادن
permit
اجازه دادن
authorises
اجازه دادن
to allow
اجازه دادن
grant
اجازه دادن
grants
اجازه دادن
accessing
اجازه دخول
accesses
اجازه دخول
accessed
اجازه دخول
access
اجازه دخول
to permit oneself
اجازه خواستن
warranties
تعهدنامه اجازه
warranty
تعهدنامه اجازه
granted
اجازه دادن
without a by your leave
بی اجازه بی خداحافظی
token
اجازه ورود
go through
<idiom>
اجازه دادن
have it
<idiom>
اجازه دادن
transit bill
اجازه عبور
allowances
اجازه دادن
releases
اجازه صدور
passes
اجازه عبور
passed
اجازه عبور
audiences
اجازه حضور
clearance
اجازه زدودگی
to admit of
اجازه دادن
to obtain permission
اجازه گرفتن
search warrants
اجازه تفتیش
search warrant
اجازه تفتیش
audience
اجازه حضور
to ask permission
اجازه خواستن
pass
اجازه عبور
billet
اجازه نامه
billeted
اجازه نامه
billeting
اجازه نامه
billets
اجازه نامه
tokens
اجازه ورود
to beg leave
اجازه رفتن
license
اجازه نامه
feu
اجازه همیشگی
approach clearance
اجازه تقرب
approach clearance
اجازه فرود
passage
اجازه عبور
forbid
اجازه ندادن
lincense or cence
اجازه دادن
passages
اجازه عبور
acquisition authority
اجازه خرید
released
اجازه صدور
may i take it please
اجازه می فرمایید
release
اجازه صدور
letting
اجازه دادن
lets
اجازه دادن
let
اجازه دادن
inofficial
بدون اجازه
consents
رضا اجازه
flight clearance
اجازه پرواز
allowance
اجازه دادن
if you please
با اجازه شما
conge
اجازه عبور
imprimatur
اجازه چاپ
by your leave
با اجازه شما
consent
رضا اجازه
consented
رضا اجازه
consenting
رضا اجازه
authorizations
اختیار اجازه
certificate of authority
اجازه نامه
full power of attorney
اجازه نامه
warrant of attorney
اجازه نامه
letter of attorney
اجازه نامه
power of procuration
اجازه نامه
warrant
اجازه قانونی
authority
اجازه اعتبار
authorizing
اجازه دادن
passports
اجازه مسافرت
warranting
اجازه قانونی
passport
اجازه مسافرت
authority
توانایی اجازه
warrants
اجازه قانونی
warranted
اجازه قانونی
power of authority
اجازه نامه
authorize
اجازه دادن
permissive
اجازه دهنده
connivance
اجازه ضمنی
forbids
اجازه ندادن
grant
اجازه دادن
allow
اجازه دادن
authorizes
اجازه دادن
power of attorney
اجازه نامه
moratoriums
اجازه دیر کردپرداخت
wink at
<idiom>
اجازه دخالت ندادن
keep the home fires burning
<idiom>
اجازه ادامه دادن
licence
اجازه رفتن دادن
licensing
اجازه رفتن دادن
give out
<idiom>
اجازه فرار دادن
moratorium
اجازه دیر کردپرداخت
keep someone on
<idiom>
اجازه همکاری دادن
He asked permission to come in.
اجازه خواست بیاید تو
keep the ball rolling
<idiom>
اجازه فعالیت دادن
license
اجازه رفتن دادن
release
اجازه ارسال پیام
let someone through
اجازه ورود دادن
to ask
[someone]
for permission
[از کسی]
اجازه گرفتن
releases
اجازه ارسال پیام
agreed
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
allowed
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
approved
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
released
اجازه ارسال پیام
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
authorized
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
passed
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
allow
اجازه دادن ستودن
allows
اجازه دادن ستودن
charter
منشور اجازه نامه
chartered
منشور اجازه نامه
chartering
منشور اجازه نامه
charters
منشور اجازه نامه
exequatur
اجازه نامه قونسول
visa
اجازه ورود به کشوربیگانه
visas
اجازه ورود به کشوربیگانه
rack rent
اجازه گزاف بستن بر
rack rent
اجازه تمام سال
allowing
اجازه دادن ستودن
the law forbids
قانون اجازه نمیدهد
to take ones farewell of
اجازه مرخصی گرفتن از
to take leave of any one
اجازه ازکسی گرفتن
to pray permission
در خواست اجازه کردن
to permit oneself
بخود اجازه دادن
to obtain permission
تحصیل اجازه کردن
enter
اجازه دخول دادن
entered
اجازه دخول دادن
enters
اجازه دخول دادن
to let in
اجازه دخول دادن
thole
گذاردن اجازه دادن
prior permission
اجازه قبلی پرواز
permit me to say
اجازه دهید بگویم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com