English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (18 milliseconds)
English Persian
credibility قابل قبول بودن
to be valid قابل قبول بودن
to hold water قابل قبول بودن
Other Matches
acceptable قابل قبول
acceptable <adj.> قابل قبول
adequate <adj.> قابل قبول
good [sufficient] <adj.> قابل قبول
satisfactory <adj.> قابل قبول
passable قابل قبول
sufficing <adj.> قابل قبول
believable قابل قبول
acceptance limit حد قابل قبول
tolerable قابل قبول
admittable قابل قبول
aceptive قابل قبول
receivable قابل قبول
valid قابل قبول
sufficiently <adv.> قابل قبول
adequately [sufficiently] <adv.> قابل قبول
allowable قابل قبول
reasonable قابل قبول
sufficient <adj.> قابل قبول
admissible قابل قبول
zone of acceptability منطقه قابل قبول
valid assumptions فروض قابل قبول
acceptance tolerance حد مجاز قابل قبول
eligibly بطور قابل قبول
loss appraisal ضایعات قابل قبول
admissible stress تلاش قابل قبول
admissible load بار قابل قبول
popularity قابل قبول عامه
permissible stress خستگی قابل قبول
admissibleness بطور قابل قبول
hard currencies ارز قابل قبول
legal tender پول قابل قبول
sit right (negative) <idiom> غیر قابل قبول
acceptable alter nate product فراورده مشابه قابل قبول
cut off ratio حداقل نرخ قابل قبول
argumentum یک سلسله دلایل قابل قبول
acceptable product فراورده جانشین قابل قبول
acceptable quality level سطح کیفیت قابل قبول
europatents حق اختراع قابل قبول دراروپا
primafacie در بادی امر قابل قبول
persona non grata شخص غیر قابل قبول
admissibly بطور قابل قبول چنانکه روا
add up <idiom> سازگار و قابل قبول به نظر رسیدن
nibble at در قبول چیزی دودل بودن
principal challenger رد عضو هیات منصفه با دلیل قابل قبول
operation exposure guide حداکثر دوز اتمی قابل قبول یاقابل دریافت
standards اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
standard اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
signal تبدیل یا ترجمه سیگنال به صورتی به توسط وسیله قابل قبول باشد
signaled تبدیل یا ترجمه سیگنال به صورتی به توسط وسیله قابل قبول باشد
signalled تبدیل یا ترجمه سیگنال به صورتی به توسط وسیله قابل قبول باشد
nuncupative will در CL این وصیت فقط در مورد سربازان و ملوانان در حال خدمت قابل قبول است
wind aided اگر سرعت باد در ساعت بیش از 74/4متر باشد رکورد بدست امده قابل قبول نیست
pooler وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
remerkableness قابل ملاحظه بودن
bribable قابل رشوه بودن
disputability قابل اعتراض بودن
sociability قابل معاشرت بودن
apply قابل اجرا بودن
applying قابل اجرا بودن
solvency قابل وصول بودن
noteworthiness قابل ملاحظه بودن
memorability قابل یادداشت بودن
applies قابل اجرا بودن
to stand comparison with قابل مقایسه بودن با
serviceableness قابل استفاده بودن
to bear comparison with قابل مقایسه بودن با
imperceptibility غیر قابل مشاهده بودن
springs جهیدن قابل ارتجاع بودن
spring جهیدن قابل ارتجاع بودن
to be available for delivery at short notice بلافاصله قابل تحویل بودن
irrevocability غیر قابل فسخ بودن
indivisibility غیر قابل تقسیم بودن
indigestibility غیر قابل هضم بودن
incomprehensibility غیر قابل فهم بودن
irremovability غیر قابل عزل بودن
irresistibleness غیر قابل مقاومت بودن سختی
visibility قابلیت دید قابل رویت بودن
imparity غیر قابل تقسیم بودن اعداد بدوقسمت مساوی
to go down [in a particular way] with somebody برای کسی [به سبک ویژه ای] قابل پذیرش بودن
rule of law قانون تساوی افراد در برابرقانون و قابل رسیدگی بودن اعمال مامورین دولت درمحاکم عمومی
cases جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
case جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
attributes مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attributing مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attribute مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
adopted types انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
admission قبول
compliance قبول
receptions قبول
reception قبول
acceptances قبول
acknowledgment قبول
acceptance قبول
intromission قبول
admissions قبول
imprimatur قبول
adoption قبول
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
accept قبول شدن
withdraw قبول نکردن
Agreed . that is a deal . قبول ( قبوله )
reply paid /RP/ [reply prepaid] جواب قبول
withdraws قبول نکردن
reply paid جواب قبول
acceptance by conduct قبول فعلی
acceptor قبول کننده
accept قبول کردن
rejection عدم قبول
accepting قبول شدن
rejection قبول نکردن
to take in قبول کردن
acceptance by words قبول قولی
admitting قبول کردن
acceptation tacite قبول ضمنی
accepter قبول کننده
acceptancy اماده قبول
acceptably بطورقابل قبول
offer and acceptance ایجاب و قبول
accepts قبول کردن
admits قبول کردن
acknowladgement of debt قبول بدهی
adoption قبول به فرزندی
accepting قبول کردن
express acceptance قبول صریح
accepts قبول شدن
ratification قبول قبولی
admit قبول کردن
intolerance عدم قبول
acceptant قبول کننده
adopt قبول کردن
entertained قبول کردن
adopter قبول کننده
entertain قبول کردن
passed قبول کردن
pass قبول کردن
implied acceptance قبول ضمنی
honored قبول کردن
entertains قبول کردن
honoring قبول کردن
agreements قرار قبول
honours قبول کردن
honouring قبول کردن
honoured قبول کردن
passes قبول کردن
honors قبول کردن
honour قبول کردن
received مورد قبول
taken مورد قبول
intolerancy عدم قبول
compliantly با قبول و رضایت
compliancy قبول اجابت
incompliance عدم قبول
embracement قبول اتخاذ
I agree. قبول دارم.
allowable load بارقابل قبول
the optio to accept or reject اختیار قبول یا رد
the g. or refusal of anything قبول یا ردچیزی
compliant قبول کننده
ready acceptance حسن قبول
concede قبول شکست
acceptance قبول قرارداد
unacceptably غیرقابل قبول
unacceptable غیرقابل قبول
ineligible غیرقابل قبول
agreed <adj.> <past-p.> قبول شده
adhibit قبول کردن
disallowance عدم قبول
acceptances قبول قرارداد
conceded قبول شکست
concedes قبول شکست
disclaims قبول نکردن
disclaiming قبول نکردن
disclaimed قبول نکردن
disclaim قبول نکردن
conceding قبول شکست
naturalization قبول تابعیت
non acceptance عدم قبول
allowed <adj.> <past-p.> قبول شده
accords قبول کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com